نویسنده: دکتر عمر عبدالعزیز
الترجمة: دلیر عباسی
مقالهای كه پیش رو دارید تحقیقی است از سوی یكی از اعضای دفتر سیاسی اتحاد اسلامی كردستان عراق، استاد عمر عبدالعزیز كه تحت عنوان «دهروازیهك به ڕووی خوێندنهوهیهكی نوێی (ژ. كاف) و پێشهوا قازی موحهممهدی شههید و كۆماری كوردستاندا» كه در هیجدهمین شمارهی مجلهی «بانگی حهق» به چاپ رسیده است. اینجانب بعد از قرائت این مقاله، و علمی و مفید دانستن آن، بر آن شدم كه آن را به فارسی برگردانده و به خوانندگان محترم تقدیم دارم:
بدیهی است در طول سدهی گذشته در رابطه با زندگی پیشوا قاضی محمد، جمهوری كردستان و جمعیت «ژ.كاف» بحث و تحقیق فراوانی به زبانهای مختلف خصوصاً روسی، انگلیسی، فارسی و تا حدودی كردی صورت گرفته است؛ اما متاسفانه به دلایلی از جمله جانبداری و تعصب نویسندگان به طرز تفكری خاص و یا دردسترس نبودن اسناد موجود، یا به دلیل پدیدهی سانسور، حداقلی از این تحقیقات از شرایط یك تحقیق علمی برخوردارند. بنده در حال حاضر نمیخواهم به ارزیابی هیچكدام از این تحقیقات بپردازم؛ اما ادعای فوق غیر قابل انكار است و باید آن را پذیرفت.
بعد از اینكه اسناد جدید موجود در آرشیو كتابخانهی ستاد ارتش ایران و نیز اسناد و نامههای موجود در نزد برخی از شخصیتها و برخی از دولتها خارجی در دسترس قرار گرفت، بیش از پیش میتوان به غیر علمی بودن بسیاری از این تحقیقات اذعان نمود.
لذا جا دارد از روی برخی از اسناد و حوادث و رخدادهای سالهای 1947 – 1940، خصوصاً تاسیس «ژ.كاف» و حزب دموكرات كردستان ایران و شخصیت قاضی محمد و برخی از شخصیتهای همكار وی و حكومت ملی كردستان پرده برداریم.
جمعیت «ژ.كاف»:
بدون تجزیه و تحلیل «ژ.كاف»، بحث كردن از حزب دموكرات كردستان ایران، جمهوری كردستان و رئیس جمهور آن جناب قاضی محمد، فایدهی چندانی در برنخواهد داشت؛ زیرا «ژ.كاف» پیش درآمد تاسیس حزب دموكرات و حزب دموكرات نیز خمیرمایهی جمهوری كردستان بود. جمعیت «ژ.كاف» كه مخفف «ژیانهی كوردستان» یا «ژیانی كورد» است، در سال 1942 تأسیس شد.[1] مؤسسین آن تعدادی از شخصیتهای میهن دوست مهابادی بودند كه قبلاً برخی از آنها با سازمان «هیوا»ی كردستان عراق آشنا شده بودند «ژ.كاف» در حقیقت یك جنبش سیاسی، اسلامی و ملی بزرگ بود كه اگر آن را با معیار نیمهی اول سدهی بیستم بسنجیم و اوضاع اجتماعی و سیاسی آن دوران ایران را از نظر بگذرانیم، در خواهیم یافت كه حركتی از نوع خود كم نظیر بوده است.
در این مقاله به تكرار موضوعات نمیپردازیم كه قبلاً ذكر گردیدهاند. تلاش بنده در راستای قراتئی جدید و بازگذاشتن باب تحقیقی نو در این رابطه است. به همین دلیل بیش از هر چیز در صددم كه به جریان (اسلامی بودن) دیدگاههای سران «ژ.كاف» بپردازیم. جریانی كه در مكتوبات و تحقیقاتِ گذشته، یا توجهی چندانی به آن صورت نگرفته است یا بسیار گذرا و سریع از آن گذشتهاند. سيدمحمد صمدی نویسندهی توانای كردستان ایران در كتابش «تاریخ مهاباد» میگوید: «اهداف و برنامهی حزب ژ.كاف، مطابق آیین مبارك اسلام تنظیم شده بود.» و نیز میگوید: «هر برنامه و روشی كه مخالفت اساسی با دین اسلام داشت، در جمعیت ژ.كاف مورد پسند واقع نمیشد و رد میگردید.»[2] در جای دیگر اشاره میكند كه: «جنبهی معنوی و دینی كاملاً بر جمعیت ژ.كاف حاكم بود «ژ.كاف» حزبی اسلامی و ملی بود و به جز ملت كرد به هیچ جای دیگری وابستگی نداشت.»[3] همچنین میگوید: «هر كس كه میخواست عضو آن گردد، در حالی كه وضو میگرفت، در مقابل دو نفر از كادر اصلی حزب قرار میگرفت. قرآن، نقشه و پرچم كردستان در آن مكان گذاشته میشد و فرد هفت بار به قرآن سوگند وفاداری یاد میكرد سپس اسم مستعاری برایش میگذاشتند»[4]
«حسن ارفع» كه در سالهای 46 – 1944 فرماندهی ستاد ارتش ایران را به عهده داشت و از سال 1958 تا 1961 سفیر ایران در تركیه بود، در گفتگویی در رابطه با مسالهی كرد میگوید: «چمعیت ژ.كاف كاملاً محلی بود و دستیابی به خودمختاری برای كردستان ایران و متعاقب آن تاسیس كردستان بزرگ جزو آرمان این حزب بوده است». سپس میگوید: «قبایل كرد به دلایلی چند به ژ.كاف میپیوستند: یكی از آن دلایل این بود كه نمیخواستند گوش به فرمان و آلت دست حزب كمونیست آذربایجان باشند... سران كرد نمیخواستند ضمیمهی خاك شوری شوند بلكه خواهان تشكیل یك دولت كردی خودمختار بودند».[5]
«انوشیروان مصطفی» هم میگوید: «ژ.كاف یك سازمان كمونیستی یا ماركسیستی نبود... ». در شمارهی پنجم مجلهی «نیشتمان» هم كه زبان گویای «ژ.كاف» بود و در بهمن سال 1943 انتشار یافت، آمده كه: «جهت روشنگری و جواب سؤال برخی از كج اندیشان و ناآگاهان، یك بند از مرامنامهی جمعیت را یاد آور میشویم: «جمعیت ژ.كاف، بر مبنای چهار اصل (اسلامیت، ملیت ‹كوردایهتی›، مدنیت و صلح و آشتی) بنا گردیده است و تمامی قوانین و مقررات و نیز اجرای آنها بر طبق شریعت مقدس اسلام میباشد.
همچنین در شمارهی 6 مجلهی «نیشتمان» به بند 7 مرامنامهی حزب اینگونه اشاره رفته است: «به دلیل متدین بودن اكثریت ملت كرد به دین اسلام، ژ.كاف در كردستان تنها دین مقدس اسلام را به رسمیت میشناسد و برای ترویج شریعت پاك اسلام و اجرای تمامی آدب دینی تلاش میكند و با منافقان به شدت مخالفت میورزد».[6]
در واقع اسلامی بودن مرجعیت فكری سران ژ.كاف جای شك و تردید ندارد و مشكل برخی از نویسندگان و محققانی هم كه ساده از كنار این موضوع میگذرند و توجهی بدان ندارند، این است كه آنها از طبیعت آیین اسلام اطلاع چندانی ندارندو نمیتواند قبول كنند كه یك سازمان سیاسی بتواند با بینش دینی، به مبارزهی ملی بپردازد. در حالی كه ژ.كاف بهترین زمینه برای تحقیق در این موضوع بوده است. شخصیتهای بارز این جمعیت همگی به دین مقدس اسلام و میهن خویش اوج التزام و پایبندی داشتهاند و در میان دینداری و میهن دوستی (كوردایهتی) هیچ تناقضی قایل نبودند.
«ژ.كاف» به مناسبت آغاز سال كردی تحت عنوان «پهیامی كۆمهڵه بۆ دایكی نیشتمان» این بیاننامه را انتشار داده كه: «ای میهن عزیز! در آغاز این سال هم با تو پیمان میبندیم بیشتر و با انگیزهتر از پارسال برای تو تلاش كنیم تا به مدد یزدان پاك و فرستادهی بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) در همه جای وطن نفاق و دورویی را از رگ و ریشه در بیاوریم و در پایان به یزدان پاك پناه میبریم».[7]
این سازمان هنگامیكه هدیهی خود به نام «دیاری ژ.كاف بۆ لاوانی كورد» را برای جوانان كرد منتشر ساخت، آن را با چند بیت شعر زینت داده بود و در دور پرچمش جملهی «لا اله الا الله و محمد رسول الله» را نگاشته بود تا برای جوانان كرد ثابت كند كه میشود با الهام از یكتا پرستی به مبارزهی ملی رونق دهد. همچنین بر روی جلد تمامی شمارههای مجلهی «نیشتمان» ـ ارگان رسمی حزب ـ حتماً یك آیهی قرآن نوشته میشد.
شایان ذكر است كه این سازمان بسیار مخفیانه كار میكرد و جالب توجهتر آنكه رمز شناسایی كادر سیاسی آن جملهی: «خواپهرهستی شتێكی چاكه»، ـ یعنی خداپرستی امر پسندیدهای است ـ بود. ولیام ایفلتن نیز در كتاب «جمهوری مهاباد» در صفحهی 71 به این موضوع اشاره نموده است
عضویت قاضی محمد در «ژ.كاف»: در رابطه با عضویت قاضی محمد در ژ.كاف، دیدگاههای متفاوتی ایراد گردیده است. اما بر اساس برخی اسناد موجود، قاضی، عضو ژ.كاف و بلكه عضو فعال و الهام بخش این سازمان هم بوده است. نمیتوان پذیرفت كه شخصیتی همچون قاضی محمد كه فعالیت سیاسی و مبارزهی دینی و ملی بزرگترین آرزوی او بوده است، در چنین اوضاع و شرایطی عضو حزب فعال و مؤثری چون ژ.كاف، نبوده باشد. در راستای تصحیح این دیدگاه كه قاضی عضو ژ.كاف نبوده است، سيدمحمد صمدی در تاریخ مختصرش در رابطه با ژ.كاف مینویسد «جناب عبدالرحمن رسول برادر دلشاد رسول اولین دبیر كل حزب دموكرات كردستان ایران به من گفت كه: «قاضی محمد در منزل ما سوگند عضویت در ژ.كاف را یاد كرد. ضمناً نامبرده اذعان داشت قرآنی كه قاضی محمد بدان سوگند یاد كرده، تا به امروز در منزل ایشان ماندگار است. نامبرده به این نكته هم اشاره نمود كه نام مستعار قاضی در حزب، «بینایی» بوده است».[8]
ماموستا رحیم فرزند سیف قاضی هم میگوید:
«در بهار 1322 بعد از نشست رسمی ژ.كاف، قاضی محمد به اسم مستعارش «بینایی» به ژ.كاف در آمد[9] قاضی محمد خود نیز در یك مصاحبهی مطبوعاتی با آژانس خبری «فاس» به عضویت خویش بلكه به نقش خویش در تاسیس ژ.كاف، اعتراف میكند و میگوید: «ئێمه پارتی ژیانهوهی كوردستانمان پیك هێنا»[10]»
درك كینان هم در كتابش آورده كه: «قاضی محمد در مراسم نمایش نامه «دایكی نیشتمان» در مهاباد به عضویت ژ.كاف در آمده و اسم مستعارش «بینایی» بوده است».[11]
استاد هیمن شاعر نیز كه خود یكی از اعضای برجستهی ژ.كاف بود بر عضویت قاضی در ژ.كاف تأكید میورزد و میگوید: نام مستعار قاضی در حزب، «بینایی» بوده است».[12]
انوشیروان مصطفی هم میگوید: «قاضی محمد با نام مستعار «بینایی» سوگند عضویت یاد كرده و عضویت او حزب را بیش از پیش توانمندتر ساخت و مدت زمان چندانی نگذشت كه قاضی محمد در عمل به رهبریت ژ.كاف و مرجعیت تصمیمگیری آن دست یافت.» [13]
گزیدهای از زندگی قاضی محمد:
قاضی محمد در سال 1901 متولد شد. پدرش قاضی علی اولین مفتی مهاباد بوده و چندتن از اجداد او نیز قاضی و ماموستای شهر مهاباد و منطقهی موكریان بودهاند. مادرش، گوهر تاج خانم زنی شایسته و نامدار مهاباد و از خانودهی فیضالله بگ میباشد.
قاضی تحصیلات ابتدایی را نزد پدر و عموی نامدارش، ابوالحسن سیف القضاة گذرانده است. وی بر زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی، و تا حدود فرانسوی و اسپرانتو هم مسلط بوده است. لباس روحانیت (جبه و عمامه) به تن داشته و در دوران ریاست جمهوری خویش به جای جبهاش یك كت بلند میپوشیده اما عمامهاش را هرگز ـ حتی در اوقات واماكن رسمی نیزـ بر نداشته است.
قاضی محمد، جواز قضاوت را از پدرش دریافت نمود. بعدها مسؤلیت آموزش و پرورش را بعهده داشته است و بعد از فوت پدرش، قاضی مهاباد و منطقه گردید و پس از تاسیس حزب دموكرات رهبری این حزب را هم عهدهدار بود. قاضی شخصیتی مطرح، آگاه، جسور، روشنفكر، تیزبین، نیك سرشت، عزتمند، متقی، شجاع و سیاسی بود.
در میان روسها، مسؤولان ایرانی، تركها، انگلیسیها و آمریكائیان، آنانی كه او را دیده و شناختهاند، همگی در یادداشتها و خاطرات خود از صفات بارز او یاد كردهاند و حتی تعدادی از كسانی كه او را محاكمه كردهاند و یا در دادگاه او حضور داشتهاند، بعدها با تأسف از بزرگ منشی این شخصیت سخن راندهاند.
زمینهی تشكیل جمهوری كردستان:
رخدادهای جنگ جهانی دوم در سالهای (1941 تا 1945 م) و شكست سپاه ایران خصوصاً در كردستان و اشغال آن توسط ارتش سرخ شوری از یك سو و رشد احساسات ملی كردها و وجود شخصیت قاضی محمد و همكارانش كه در قبال ملت خویش احساس مسؤولیت میكردند از سوی دیگر، زمینهساز تشكیل جمهوری كردستان شدند.
قاضی و همكارانش فرصت را غنیمت شمرده پس از گذشت چند ماه از حكمرانی ارتش روس، یك گروه 30 نفری در معیت قاضی عازم شوری شد و در باكو با «جعفر باقروف» نخست وزیر آذربایجان شوروی و رهبر حزب كمونیسم به مذا كره نشستند. اما این نشست، نتیجهی چندانی نداشت و «باقروف» اعتنایی به خواستههای آنان ننمود.[14]
دیگر بار در سال 1945 یك گروه 8 نفری به رهبری قاضی محمد در «باكو» با «باقروف» دیدار كردند. در این دیدار قاضی محمد آشكارا درخواست خودمختاری را مطرح نمود و از آن دفاع كرد. «باقروف» در جواب گفت: «فعلاً نوبت آذریهاست و لازم نیست ملت كرد در گرفتن خودمختاری عجله نمایند.[15]
«حسن ارفع» میگوید: «قاضی محمد به روسها اعلام نمود كه كردها نمیخواهند بخشی از جمهوری آذربایجان باشند، بلكه میخواهند كردهای تركیه و عراق را نیز متحد ساخته و سرانجام جمهوری بزرگ كردستان را تشكیل دهند. روسها مخالف این ایده بودند و از آنها خواسته بودند تا از جمهوری آذربایجان كه نظامی كمونیستی در آن حاكم بود، درخواست خودمختاری كنند. قاضی هم در جواب گفته بود: «اگر قرار باشد تابع جایی باشیم، چرا تابع ایران نباشیم كه ارتباط نژادی و فرهنگی بیشتری هم با آنها داریم؟! [16]
قاضی و گروه اعزامی بعد از بازگشت تصمیم گرفتند بیش از این منتظر پشتیبانی روسها نمانند، ضعف ارتش ایران را غنیمت شمرده و جمهوری كردستان را اعلام نمایند. لذا بدین وسیله ابتدا در مورخهی 17/12/1945 در یك مراسم بزرگ پرچم كردستان رابرافراشتد، سپس بعد از گذشت یك ماه در مورخهی 22/1/1946 جمهوری كردستان در میدان «چوارچرای» مهاباد به صورت رسمی اعلام موجودیت كرد. لازم به ذكر است كه قبلاً در مورخهی 11/12/1945 جمهوری خودمختار آذربایجان در تبریز اعلام موجودیت كرده بود كه این رخداد هم در جرأت بخشیدن به كردها در اعلام جمهوری كردستان بیتأثیر نبود.
اعلام جمهوری كردستان:
روز 22/1/1946 یك روز تاریخی بود. با وجود هوای سرد و یخبندان مهاباد، هزاران نفر از شهرهای بوكان، نقده، ارومیه و مناطق دیگر به شهرستان مهاباد سرازیر شده بودند. قاضی و روحانیون شهر و شخصیتها و روشنفكران در جلوی اقشار مختلف مردم با شور و نشاط فراوان ایستاده بودند. «ملا حسین مجدی» مراسم را با حمد و ستایش خداوند آغاز كرد و بعد از او 16 نفر به ایراد سخنرانی پرداختند. «ملا حسین مجدی» بعد از نیایش خداوند گفت: «آقایان و حضار گرامی! ابتدا از خداوند بزرگ خواهانیم كه رهبر بزرگ ما را از عدالت عمربن خطاب و امانتداری ابوعبیده و شجاعت خالد بن ولید و علم علی ابن ابی طالب ـ خداوند از آنها راضی باد ـ بیبهره نگرداند. آمین»
سپس چند آیه از جملهی آیهی 3 «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیونٍ* ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنِینَ* وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً» 2را تفسیر نمود. سپس حدیثی از پیامبر (ص) را نقل نموده و دوباره به دعاهای خود اینگونه ادامه داد كه: «بار الها، این پرچم ـ پرچم كردستان ـ را كه با خون جوانان بر افراشتهایم، استوار و پا برجا گردان و سفیران دولت ما را در خارج، عزیز و سخنانشان را مقبول گردان آمین». خدایا! كسانی كه جان و مال خویش را فدای راه آزادی كردهاند، مورد رحمت خویش قرار ده و آنها را در زمرهی شهدا محسوب گردان».در پایان گفت: «آخرین سخن ما جملهای است كه بهشتیان در آغازین ورود خود به بهشت آنرا بر زبان میآورند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ» یعنی سپاس خدایی را كه ما را به راه راست هدایت نمود و اگر چراغ هدایت او نبود، هرگز به نعمت هدایت او نایل نمیگشتیم». لازم به ذكر است كه نامبرده برای حفظ شكوه و جلال و اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی بر دشمنانش هم دعا كرد».[17]
بعد از این دعا و مناجات، قاضی محمد سخنرانی مهمی ایراد نمود. فرمود: «ای ملت كرد! ای شیر مردان كرد! سلام خدا بر شما باد! از خداوند بزرگ و شما ملت كرد خواستارم تا مرا در انجام مسؤولیتی بزرگ كه به من سپردهاید، یاری رسانید تا بتوانم در راستای مصلحت ملتم از آن استفاده نمایم و در مقابل خدای جهانیان و شما شرمسار نگردم. ملت كرد دشمنا فراونی دارد كه در مقابل مبارزات ملت كرد در راستای احقاق حقوق خویش در هر چهار پارچهی كردستان متحد گشته و به هر ترتیبی حق خودمختاری آنها را انكار نموده و مبارزات آنها را راهزنی قلمداد نموادهاند؛ تا زمینهی از بین بردن بهتر آنها را فراهم سازند. قاضی در پایان سخنرانیاش گفت: «امیدوارم در سایهی خداوند پرچم استقلال ومشعل آزادی در سه قسمت دیگر كردستان همانند مهاباد، برافراشته و روشن گردد.[18] بعد از قاضی محمد، پانزده سخنران دیگر به نمایندگی از تودههای مختلف مردم كرد، به ایراد مطالب خویش پرداختند و این مراسم با شعر و سرود آراسته گشته بود و یك ماه بعد از این مراسم، كابینهی وزیران به نخست وزیری «حاجی مامۆستا بابه شێخ» كه یكی از علمای بزرگ منطقه بود، اعلام گردید.
مهمترین اقدامات جمهوری 11 ماهه کردستان: قاضی محمد و همکارانش در فاصله عمر کوتاه جمهوری کردستان، اقدامات بسیار مهم و در نوع خود بی نظیر را انجام دادند كه فهرست وار به آنها اشاره میكنم:
1. تشكیل حكومت بر مبنای دمكراسی آزاد با 13 وزارت برای انجام امور فرهنگی، خدماتی، اجتماعی، سیاسی و اداری.
2. به رسمیت شناختن زبان كردی در منطقه. زیرا پیشتر استفاده اززبان كردی در ادارات ممنوع بود.
3. برنامهریزی برای خواندن و نوشتن به زبان كردی.
4. رسمیت زبان كردی برای اولین بار در ایراد خطبه نماز جمعه و سخنرانیهای رسمی.
5. مبارزه رسمی با بیسوادی.
6. خواندن اجباری برای كودكان (دختر و پسر)
7. تعیین یك فرم واحد برای لباس دانش آموزان.
8. تبدیل تابلوهای مدارس، مغازهها، ساختمانها و ادارات از فارسی به كردی.
9. اقداماتی در راستای اصلاحات اجتماعی و وضع چندین قانون برای مقابله با برخی آداب و رسوم ناپسند از جمله: فراری دادن زنان، وضع قوانین شرعی برای مجالس ترحیم، كیفر راشی و مرتشی، جاسوسی كردن، اذیت و آزار همسر، هرزه گویی و هرزه كاری، دزدی، كیفركسی كه درملأ عام به شرب خمرمیپردازد، كیفر كسی كه از قانون سر پیچی میكند و در میدان نبرد پا به فرار میگذارد و نیز كیفر خیانت به ملت و وطن و دست یازی به ناموس دیگران و....
10. اصلاح امور اقتصادی و بازرگانی و گشودن برخی از كمپانیها و رونق و توسعه بازار و كسب و كار.
11. تأسیس چاپخانه كردستان در مهاباد و یك چاپخانه در بوكان.
12. تأسیس رادیوی كردستان در مهاباد به زبان كردی.
13. تأسیس سینما در مهاباد و نمایش برخی از فیلمهای مستند.
14. گشودن كتابخانهی ملی در مهاباد.
15. تشكیل نیروی پیشمرگه به عنوان نیروی نظامی و فرستادن افسران به باكو برای آموزش نظامی.
16. گسترش ارتباط با روسیه، آذربایجان، آمریكا و انگلیس.
17. باز گذاشتن باب گفتگو چه با شوروی چه با حكومت ایران تا آخرین لحظات عمر جمهوری.
18. تأسیس سازمان اتحاد جوانان دمكرات و مجلهی «هاواری نیشتیمان» برای آنها، در راستای اهتمام به جوانان.
19. تلاش در زمینه كاستن احساسات عشایری و توسعه روحیهی شهروندی و احیای آداب و رسوم اصیل كردی.
20. دادن بورس تحصیلی به دانشجویان و اعزام آنها به تبریز و باكو برای تحصیل.
21. تشویق زنان به تحصیل و تاسیس مدارس ویژه برای آنها و سهیم كردن آنها در فعالیت اجتماعی، حتی در تمرینات نظامی.
22. انتشار مطبوعاتی از جمله: مجلهی كردستان، روزنامه كردستان، هاواری نیشتیمان، مجلهی گروگالی مندالانی كورد و مجلهی «هلاله» ویژهی زنان.
مقایسه جمهوری كردستان با جمهوری كمونیستی آذربایجان:
برای اطمینان از تفاوت دو جمهوری وتفاوت فاحش دیدگاههای سران آنها، به تحلیل دو شخصیت از این دو جمهوری میپردازیم: شخصیت اول «درك كنیان» است كه استاد دانشگاه بغداد بود و از كردستان عراق دیدن كرد و به چندین تفاوت میان این دو جمهوری اشاره نموده است.
وی میگوید: «در كردستان بر خلاف آذربایجان، مأموران روسی مشاهده نمیشدند؛ جز موارد اندكی كه سركنسول شوروی در ارومیه از مهاباد بازدید میكرد». «در آذربایجان بیم و وحشت حاكم بود درحالی كه دركردستان یك زندانی سیاسی هم وجود نداشت». «در مهاباد مردم میتوانستند رادیوهای آنكارا و لندن را گوش دهند اما در تبریز گوش دادن به این رادیوها به منزلهی مرگ و نابودی بود.»[19]
شخصیت دوم، د. رحیم فرزند سیف قاضی است كه در مقام مقایسهی این دو جمهوری میگوید: «شكی نیست كه عامل اساسی شكست جنبش كردستان، اقدام شتاب زده سران آذربایجان و خیانت روسها بود. برخی گمان میكنند كه تشكیل هردوجمهوری از سوی شوروی بوده؛ اما این گروه در اشتباه هستند؛ زیرا هم میزان تسلط شوروی براین دو جمهوری وهم شیوهی اجرای اموردر این دو جمهوری، بسیار با هم متفاوت بودند». «در حكومت خود مختار آذربایجان، یك نظام كمونیستی با پشتیبانی پلیس مخفی حاكم بود در حالی كه در جمهوری مهاباد، نه نظام كمونیستی حاكم بود و نه از پلیس مخفی خبری بود». «جنبش مردم كردستان و حزب دمكرات بر خلاف خواست و سیاستهای شوروی و با قروف(دبیر كل حزب كمونیست آذربایجان شوروی) بود؛ در حالی كه جمهوری آذربایجان را حزب كمونیست و افراد حزب توده رهبری میكردند.» «شوروی مخالف هر گونه اقدام سازماندهی شده در كردستان بود، در حالی كه ملت كرد و رهبران آنها پیش دستی كردند و حزب دمكرات كردستان را تاسیس نمودند»[20]
لحظههای پایانی جمهوری و آخرین مواضع و واكنشهای شرافتمندانه قاضی محمد:
زمانی كه «قوام السلطنه» نخست وزیر وقت ایران به مسكو رفت و با استالین، قرار دادی را منعقد ساخت، دیگر شوروی از حمایت ملت كرد دست برداشت و در قبال بخشی از امتیاز نفت ایران همه تعهدات خود را زیر پا نهاد و ارتش خود را از كردستان خارج كرد؛ لذا ارتش ایران در مورخه 17/12/1946 به شهرستان مهاباد بازگشت. البته مدتها بود كه زمزمهی خروج نیروهای شوروی از خاك ایران و پشت كردن آنها به ملت كرد و ترك به گوش میرسید. در برخی از اسناد آمده كه روز 16/4/1946 یعنی هشت ماه قبل از باز پس گرفتن مهاباد از سوی ارتش ایران، پنج افسر روسی به روستای (سهرا)ی بوكان آمده وبا فرمانده نیروهای كرد در سقز و بانه ملاقاتی داشتند...افسران روسی گفته بودند: «ما در صدد ترك ایران هستیم نطر شما چیست؟محمد رشید خان-فرماندهی نیروهای كرد – در جواب گفته بود: «ما با دولت ایران دشمنی دیرینه داشتیم كه در سالهای اخیر آنرا ازیاد برده بودیم؛ اماشما به ایران آمدید و این دشمنی دیرینه را دوباره زنده كردید. اكنون نیز كه آرامشی حاكم شده است، ایران را ترك میكنید بدون اینكه هیچ كمكی برای ما باقی بگذارید...متاسفانه هر آنچه دربارهی اتحاد جماهیر شوروی شنیده بودیم همگی دروغ از آب در آمد...و شعار «دفاع از ملتهای مظلوم نفعی به ملت كرد نرسانید».[21]
قبل از رسیدن ارتش ایران به مهاباد، قاضی محمد و سران حكومت و حزب با شخصیتهای فراوانی به مشورت نشستند و تصمیم گرفتند
كه در مقابل ارتش ایران مقاومت كنند اما بعد از اطمینان از بی ثمر بودن و ویرانی منطقه، به ناچار قاضی محمد طی سخنرانی اعلام نمود كه مقاومت به زیان ملت میانجامد وباعث وارد شدن زیان به مردم مهاباد و منطقه میگردد؛ زیرا سپاه ایران نیرومندتر از آن بود كه در مقابلش مقاومت كرد. خلاصه راه چارهای باقی نماند جز اینكه سران حزب و شخصیتها به قاضی محمد پیشنهاد كنند كه از مهاباد فرار كند تا از مرگ حتمی نجات یابد به همین منظور كمیته مركزی حزب از او خواستند كه به عراق یا روسیه بگریزد. ملا مصطفی بارزانی هم از او خواست كه چنین كند. سر كنسول انگلیس در تبریز هم از او خواست كه از طریق عراق به انگلیس برود. امریكاییان نیز نمایندهای پیش او فرستاده و از او خواستند كه از ایران خارج شود. در جواب همه این خواستهها فرمود: «عیان میدانم كه حكومت ایران مرا به دار خواهد زد اما من اوقات خوش و شیرین خود را با مردم مهاباد بسر برده ام حال در مصائب و ناخوشی آنها را تنها نمیگذارم و مرگ و زندگی ام با آنهاست حاضرم خودم كشته شوم ولی مهاباد را ویران نبینم».[22]
سپس گفت: «من سوگند یاد كردهام كه با مردم باشم. حكومت مركزی در حالی به مهاباد بر میگردد كه خشم و غضب او را فراگرفته است اگر من را دستگیر كند عقدههای خود را بر سر من خالی میكند و دست از سر مردم بر میدارد لذا به خاطر اینكه مردم شهر دچار مصیبت و زیان نشوند، مجبورم كه بمانم».[23]
اینگونه قاضی محمد آخرین درس سیاسی را به ملت خویش باز گو نمود. گرچه متاسفانه برخی از سیاست مداران این موضع قاضی را به باد انتقاد گرفتهاند؛ اما به حقیقت قاضی مسأله را خوب درك كرده بود؛ زیرا توانست با این اقدام خویش، مصیبت فراوانی را از سر مردم مهاباد و منطقه بردارد. از لحاظ معنوی هم، موج بی پایان همت و دلسوزی و مبارزه و فداكاری را به راه انداخت كه هنوز هم الهام بخش است و ادامه دارد.
دستگیری قاضی محمد و دوستانش و بخشی از دادگاهی او: با رسیدن سپاه ایران به مهاباد، قاضی و تعدادی از همكارانش دستگیر شدند. جا دارد در رابطه با شجاعت قاضی در زندان و دفاعیات و مطالبی كه درآنجا ایراد فرموده است، بررسیها وتحقیقات فراوانی صورت گیرد. بنده در این رابطه نیز به بیان مطالبی میپردازم كه متأسفانه یا از آنها یادی نشده و یا توجه بسیار اندكی به آنها صورت گرفته است.
بهرحال قاضی دستگیر شد و به سختی محاكمه گردید. ارادهی خداوند بر این بودكه همهی این گفتگوها مكتوب ومحفوظ بماند. سالیان مدیدی فرماندهی ارتش شاه این اسناد را در بایگانی خود مخفی نگه داشته بود. بعد از انقلاب اسلامی ایران هم بسیاری از آنهادردسترس قرار نداشتند؛ اما چند سالی است كه دردسترس محققان و تحلیل گران قرار گرفتهاند. بدین وسیله این اسناد از برخی از حقایق پرده برداشتهاند.
هنگامی كه دوازده اتهام بر قاضی وارد گشتند وی از نظر دینی و با اعتقاد به روز واپسین همه اتهامات را رد كرد و گفت: «شما كه دین ندارید و خدا را هم نمیشناسید و به حسابرسی روز واپسین اعتقاد ندارید، لااقل وجدان و مردانگی داشته باشید. برای این همه افتراء كه بر من بستهاید یك سند هم ندارید... من خیلی وقت است كه خود را برای چنین روزی مهیا كردهام و از كشته شدنم در راه آزادی ملت به چیزی جز رحمت خدا تعبیر نمیكنم. من به مرگ شرافتمندانه خود افتخار میكنم و آنچه راكه از خدا میطلبیدم، یافتم. از خدا میخواستم كه شهادت در راه دین و میهنم را نصیبم گرداند. امیدوارم با سرافرازی به دیدار خداوند معبود و مهربانم شاد شوم».
شایان توجه است كه در این دادگاه ساختگی یكی از اتهامات دوازده گانهی او این بود كه گویا پرچم كردستان آرم چكش و داس داشته است. درحالی كه پرچم كردستان بسیار مشخص بود و آرم چكش و داس كمونیسها بر روی آن وجود نداشت. دادستان در این دادگاه پرچم را زیر پا نهاده و بر روی آن تف كرد. قاضی گفت : اولاً این پرچم هرگز پرچم كردستان نبوده و نیست پرچم ماآرم چكش وداس ندارد. ثانیاً: این عمل تو بیانگر سفاهت و بی شعوری شماست مطمئن باش كه پرچم كردستان آنقدر بزرگ و با شكوه است كه دست پلید امثال شما بدان نمیرسد و روزی هم خواهد رسید كه این پرچم در این مكان به اهتزاز در خواهد آمد ».[24]
دادستان از قاضی محمد پرسید: «آیا از اینكه همراه ملا مصطفی بارزانی به عراق نگریختی، پشیمان نیستی؟ قاضی جواب داد : خیر ! من مطمئن بودم كه اگر از مهاباد میگریختم، به بهانه فرار من، قتل وعام بزرگی در شهر مهاباد به راه میانداختید. علاوه بر آن من عهد بسته بودم كه در هر حالی همراه ملت خودم باشم...من اكنون بسیار خوشحالم. زیرا در مقابل خداوند متعال و ملتم سر افكنده و شرمگین نیستم».[25]
وصیتنامه قاضی محمد: یكی از مراحل بسیار مهم و جالب توجه زندگی قاضی محمد، لحظههای واپسین زندگی اوهنگام نوشتن وصیت نامهاش میباشد. تا چند سال پیش این وصیت نامه كه یك روز قبل از شهادتش درمقابل دادستان آنرا نوشته بود،دردسترس قرار نداشت لذا در كتابهایی كه دررابطه با قاضی محمد و جمهوری كردستان تألیف شدهاند، فقط به وصیتنامهی كوتاه وچندسطری او اشاره شده است كه ملا صدیق نامی با انشای قاضی محمد آنرا به فارسی نگاشته است. اما از وصیت نامه سیاسی شامل وهمه جانبهی اوخبری نیست.
در سالهای اخیر تعدادی اسناد تازه در بارهی وصیتنامهی سیاسی، اجتماعی و ملّی قاضی محمد بدست آمدندكه خویشاوندان نزدیك قاضی محمد حقایق فراموش شدهی این وصیتنامه را بازگو كردهاند.
دكتر رحیم قاضی فرزند سیف قاضی عموی قاضی محمد – یكی از سه نفری كه به دار آویخته شدند- طی نامهای تحت عنوان «باسیك لهمهر موحاكهمهی پیشهوا قازی محمد»، اشاره میكند كه اسناد محاكمه قاضی در بایگانی خصوصاً بایگانی اتحاد جماهیر شوروی محفوظند و نزد چند نفر از اعضاء خانواده و فامیلهای نزدیك قاضی محمد هم اطلاعات مهمی در دست است. دكتر رحیم میگوید: «قاضی محمد با خط خودش وصیتنامه اش را نوشته است. بنا به گفتهی افسران، قاضی محمد دو وصیتنامه را مینویسد: یكی در رابطه با مسائل خانوادگی و دیگر درباره مسایل سیاسی. و وصیتنامهی خانوادگی او را به همسرش میدهند؛ اما وصیتنامهی دیگر را تحویل آنها نداده بودند».[26]
كیومرث صالح یكی از افسران حاضر در محاكمه قاضی محمد و خبرنگار مجلهی ویژهی ارتش شاهنشاه ایران، متن محاكمهی قاضی محمد و وصیتنامهاش كه آنرا با خط خود نوشته، در بایگانی ارتش در تهران نگهداری نموده است و هر چند وقت تعدادی از آنها را چاپ و در میان افسران عالی رتبه پخش مینمود. در اینجا چند پاراگراف هم از این وصیتنامه را كه به بازنگری زندگی قاضی محمد و مبارزات و شایستگیهای او كمك میكند،درپی میآوریم:
«كیومرث صالحی میگوید: «هنگامیكه وصیتنامه خانوادگی خویش را به اتمام رساند، نماز به پای داشت سپس به توبه وانابه و ستایش خداوند مشغول شد. این كار او 5/2 ساعت به طول كشید. دادستان هم بخاطر اینكه برای بازگشت به تهران عجله داشت از این تأخیر زمانی بسیار ناراحت و نگران بود.سپس قاضی محمد اجازه خواست تا چند وصیت و پند واندرز برای ملت كرد هم بنویسد. دادستان اجازه این كار را هم به او داد. قاضی محمد به ملا صدیق گفت: هر آنچه من به فارسی میگویم تو به زبان كردی بنویس. (كیومرث صالح میگوید: قاضی وصیت خود را به این خاطر به زبان فارسی برای ملا صدیق قرائت میكرد تا ما هم متوجه شویم.) ملا صدیق گفت: قربان! نمیتوانم به زبان كردی بنویسم. قاضی محمد عصبانی شد و گفت: این هم یكی دیگر از بدبختیهای ملت كرد است» سپس قاضی محمد دوباره خود شروع به نوشتن وصیتنامه كرد وآنرا به شرح ذیل با خط بسیار زیبای خود نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
ملت، فرزند و برادران عزیزم، برادران حق پایمال شدهام، ملت ستمدیدهام، حال در آخرین دقایق زندگی، چند نصیحت به شما میكنم:
بیایید بخاطر خدا از دشمنی همدیگر دست بردارید و متحد شوید وپشتیبان همدیگر باشید. و در مقابل دشمن ظالم ایستادگی كنید.خودتان را بیهوده به دشمن نفروشید. دشمن تاجایی شما را میخواهد تا كارش را بوسیله شما انجام دهد و هرگز به شما رحم نمیكند و هیچگاه از شما صرفنظر نمیكند.
دشمنان ملت كُرد زیادند و ظالمند، قدرتمند و بیرحمند. رمز پیروزی هر ملتی در اتحاد و همبستگی است. این پشتوانه تمام عیار ملت است. هر ملتی كه اتحاد و همبستگی نداشته باشد همیشه زیر دست دشمن است، شما ملت كرد چیزی از ملتهای دیگر و سرزمینهای دیگر كم ندارید بلكه از مردانگی و غیرت و لیاقت از ملتهای دیگر كه آزاد شده اند پیشرفتهتر هستید. اما آنهایی كه خود را آزاد كردهاند در میان خود متحد بودهاند و اتحاد در میانشان بوده است. شما هم مانند همه ملتهای روی زمین دیگر زیر دست نباشید فقط با اتحاد و حسودی نكردن و خودفروشی نكردن به دشمنان ملت كُرد، رستگار میشوید.
برادرانم !دیگر فریب دشمن نخورید، دشمن كُرد هر رنگ و طایفه و قومی باشد دشمن است. بی رحم است، بی وجدان است، به شما رحم نمیكنند و با همدیگر به كشتنتان میدهند، شما را حریص میكنند با دروغ و كلك شما را به جنگ همدیگر میفرستند.
در میان همه دشمنان ملت كُرد دشمن عجم از همه ظالمتر و ملعونتر و خدا نشناستر و بیرحمتر است. از هیچ گناهی نسبت به ملت كُرد دستبردار نیست. در طول تاریخ با ملت كرد غرض و كینه ریشهداری داشته و دارد. نگاه كنید بزرگان ملت كُرد از اسماعیلآقا شكاك گرفته تا جوهرآقای برادرش و حمزهآقای منگور چند و چندین مرد بزرگ دیگر را همه با فریب دادن ابتدا آرام نموده و مردم را از آنها جدا كرده و سپس خیلی نامردانه آنها را كشتند. همه اینها «بزرگان ملت كُرد» را با قسم و قرآن فریب دادند كه گویا عجم نیت خیر با آنها دارد و نیكی با آنها میكند. اما فقط كُرد سادهلوح به قسم و تعهد عجم فریب خورده و باور به آنها كرده، ولی تا حالا هم درطول تاریخ كسی ندیده حتی یك بار هم عجم به قسم و تعهد و پیمان خود كه به رهبران داده وفا كند و وعدههایش را كه به ملت كُرد داده بجا آورد؛ بلكه همه دروغ و حیله بوده است. حال من مانند برادر كوچك شما و در راه خدا و بخاطر خدا به شما میگویم متحد شوید و هرگز پشت همدیگر را خالی نكنید و مطمئن باشید اگر عجم عسل را به شما بدهد حتماً زهر در آن وجود دارد، به قسم و پیمان عجم فریب نخورید كه اگر هزار مرتبه دست به قرآن مبارك بزند و قسم بخورد و به شما قول بدهد، مطمئن باشید مقصودش فریب است تا شما را فریب دهد.«این كار را میكند».
حال من در آخرین ساعتهای زندگیم به خاطر خدای بزرگ شما را نصیحت میكنم و به شما میگویم و خدا خودش عالم است كه من آنچه از دستم برآمد با جان و مال و كوشش با نصیحت و راهنمایی و راه راست به شما نشان دادم و از هیچ چیزی در این رابطه دریغ نكردم و حالا هم میگویم و اعلام میكنم كه دیگر فریب عجم را نخورید وباور به قسم و دست زدن به قرآن و عهد و پیمانشان و دلسوزیهایشان نكنید، زیرا عجم نه خدا میشناسد و نه به خدا و پیامبر(ص) باور دارد و نه باور به روز قیامت و حساب و كتاب دارد. نزد آنها به خاطر اینكه كُرد هستید هرچند مسلمان هم باشید گناهكار و محكوم هستید.برای آنها دشمن هستید، جان و مالتان برای آنها حلال و آن را غزا میدانند، هرچند وعدهام این نبود من بروم و شما را با این دشمن سیاه دل جا بگذارم ولی خیلی وقت كه فكر از گذشته و بزرگان ملت كُرد میكنم كه عجم با فریب و قسم دروغ و حیله آنها را دستگیر كرده و كشتهاند و چون در میدان نبرد جرأت مقابله با شما را نداشتهاند ناچار با دروغ و حیله آنها را فریب داده و كشتهاند.
من هم آنها را بیاد دارم و هرگز باور به عجمها نكردهام، اما عجم قبل از مراجعت به اینجا چندین بار به من خبر دادهاند وبا نامه و فرستادن افراد نامدار كُرد و فارس با دادن تعهد و پیمان بسیار زیاد بوده كه گویا دولت عجم نیت خیر دارد و حاضر نیست یك قطره خون در كردستان بریزد، حال شما انجام تعهدات و پیمانشان را با چشم خود میبینید اگر رئیس طایفه و عشیرتهای كُرد ما خیانت نمیكردند و خود را به حكم عجم نمیفروختند ما و شما امروز حكومتمان اینگونه برسرش نمیآمد.
راهنمایی و وصیتم این است كه بگذارید بچههایتان بخوانند زیرا ما ملّت كُرد چیزی از ملتهای دیگر كم نداریم مگر خواندن، بخوانید تا از كاروان ملتهای دیگر عقب نمانید، تنها خواندن(علم و آگاهی)، اسلحهی دشمن است. مطمئن باشید و بدانید اگر اتّحاد و همبستگی علمی داشته باشید، خیلی خوب بر دشمنانتان پیروز میشوید شماها نباید با كشتن من و برادرزادههایم چشمتان بترسد هنوز خیلی افراد دیگر مانند ما دراین راه باید از دست بروند تا به آرزو و مقصودتان برسید.
مطمئنم بعد از ما خیلی افراد دیگر با حیله و دروغ از بین میروند، مطمئنم خیلی از افراد بعد از ما دنبال حیله و دروغ عجمها كه از ما هم عالمترند دچار میشوند اما امیدوارم كشتن ما پند و عبرت باشد برای دلسوزان ملّت كُرد.
وصیت دیگرم برای شما این است كه از خدا بخواهید هر چه را برای این ملت خواستید و تنها كمك از او بجویید، اگر شما بگویید چرا شما پیروز نشدید؟ در جواب میگویم قسم به خدا پیروز شدم، چه نعمتی و چه پیروزی بزرگتر از این است كه حالا من بخاطر این ملت سر و مال و جانم را فدا میكنم، من خودم در قلب آرزو داشتم اگر مُردم به مرگی بمیرم كه در حضور خدا و رسول خدا و ملّتم سرافراز و رو سفید باشم، برای من چنین مرگی پیروزی است.
دوست داران، كُردستان خانه همة كُردهاست، چنانكه درخانه افراد این خانه هركسی چیزی بلد است به او مسئولیت داده میشود «یعنی عهدهدار كاری میشود» و كسی حق منّت ندارد، كُردستان هم مانند این خانه است، اگر دانستید كسی از اعضاء این خانه كاری از دستش بر میآید بگذارید انجام دهد، دیگر نباید سنگ جلوش انداخت و مانع او شد، نباید شما دلگیر شوید به اینكه یكی از شماها مسئولیتی دارد اگر كسی پستی یا مقامی به او واگذار شد معلوم است بلد و آگاهی دارد «پس بگذارید خدمت كند و شما هم اطاعت كنید»
برادر كُرد دوستی خیلی بهتر است از دشمنی كه كینه و غرض در دل دارد، اگر من مسئولیت بزرگ نداشتم حالا در زیر دار اعدام نبودم بخاطر همین نباید بر یكدیگر منّت بگذارید، آنهایی كه فرمان ما را اجرا نمیكردند، نه تنها فرمان را اجرا نمیكردند بلكه با ما دشمنی هم میكردند بخاطر همین خود را خدمتكار مردم میدانیم، حال آنها در میان زن و فرزندانشان در خواب شیرین هستند، اما ما به نام خدمت كردن به ملت در زیر دار اعدام هستیم و مشغولم آخرین ساعت زندگانیم را با این وصیتنامه تمام كنم حال اگر من مسئولیت عظیم بر دوشم نبود، من هم مانند شما درمیان زن و بچههایم درخانه خودم د رخواب شیرین بودم.
اینكه وصیت و راهنمایی میكنم به بعد از خودم، این هم یكی از مسئولیتهایی است كه بر دوش من است. مطمئنم اگر كسی مسئولیتهای من را بر دوش میگرفت حالا او بجای من در زیر دار اعدام بود.
حال من به قصد رضای خدا و بنا به مسئولیتی كه بر دوش دارم مانند كُردی خدمتكار ملّتش و در راه افعال خوب «امر به معروف» این چند راهنمایی و وصیت را به شما میكنم، امیدوارم از این به بعد عبرت بگیرید و به نصایح و راهنماییهایم گوش دهید به امید خداوند بزرگ بر دشمنتان غالب شوید.
«وصیت و راهنماییهایی لازم قاضی محمد به ملت بزرگ كُرد»
1- به خدا و آنچه از طرف اوآمده وبه پرستش خدا وبه پیغمبر (ص) و انجام احكام دینی، باور و عقیده راسخ داشته باشید.
2- اتّحاد و همبستگی را درمیان خودتان حفظ كنید، اعمال ناشایست در مقابل یكدیگر انجام ندهید خصوصاً در مسئولیت و خدمت كردن.
3- خواندن و نوشتن و سطح علمی خود را بالا ببرید تا كمتر فریب دشمن بخورید.
4- باور به دشمن نكنید خصوصاً دشمن عجم[27]، زیرا به چند علت و راه عجم دشمن شماست، و دشمن میهن و دین شماست، تاریخ این را ثابت كرده كه دایماً نسبت به ملت كرد بهانهگیر است و به كمترین گناه شما را میكشد و از هیچ گناهی نسبت به كُرد بر نمیگردد.
5- برای زندگی بی ارزش این دنیا خودتان را نفروشید به دشمن، زیرا دشمن جای هیچ باوری نیست.
6- به همدیگر خیانت نكنید، نه خیانت سیاسی نه جانی نه مالی و ناموسی زیرا خیانتكار نزد خدا و مردم پوچ و بی ارزش و گناهكار است. خیانت بر روی خیانتكار مرجوع میشود «یعنی روزی شناخته خواهد شد».
7- اگر شخصی از شما توانست كارها را بدون خیانت انجام دهد او را همكاری كنید و منت بر او نگذارید و از روی منت وبخل در مقابلش نایستید، خدا نكند شما جاسوس بیگانه شوید بر او «رهبر و مسئولین».
8- جاهایی كه دروصیتنامه نوشتهام برای مسجد و بیمارستان و مدرسه میباشند همه آنها را مطالبه كنید تا صورت میگیرند و نفع از آنها برده میشود.
9- شماها از شورش و سعی و تلاش «برای رستگاری و آزادی ملّت كُرد» نایستید تا مانند همه ملتهای دیگر رستگار و آزاد خواهید شد. مال دنیا چیزی نیست اگر مملكتی داشته باشید و مستقل و آزاد باشید و مال و خاك و وطن مال خودتان باشد این وقت است همه چیز را دارید.
10- من گمان نمیكنم حق كسی غیر از خدا بر من باشد، اگر كسی گمان كرد حقی بر گردن من دارد كم یا زیاد آن را از ورثهام مطالبه كند ثروت زیادی را جا گذاشنهام و آنرا بگیرد.
تا شما متحد نشوید هرگز پیروز نخواهید شد به همدیگر ظلم نكنید زیرا خداوند خیلی زود ظالم را از بین میبرد و آن را نابود میكند این عهد و پیمان خداست، ظالم میرود و خداوند حق مظلوم را از او میگیرد. امیدوارم اینها را گوش دهید و خداوند شماها را پیروز كند بر دشمنانتان، چنانكه سعدی میفرماید:
مراد ما نصیحت بود و گفتیم حوالت با خدا كردیم و رفتیم
«خدمت گزار ملت و وطن قاضی محمد»
بعد از اتمام این وصیت نامه قاضی محمد به دادستان گفت دوست دارم برایت بخوانم؟ دادستان گفت لازم نیست.
قاضی محمد گفت: خیلی خوب است اما در شرع اسلام اعدام با چوبهدار كار ناپسندی است اگر من را میكشید تیر بارانم كنید، اما دادستان درخواست او را رد كرد و گفت رأی دادگاه اعدام با چوب و طناب است و این بار قاضی محمد گفت : نماز میخوانم و دستورات قبل از مردن را انجام میدهم، به او اجازه دادند.
قبل از آنكه به زیر دار اعدام برود رو به قبله كرد و هردو دستش را بلند كرد و از خداوند بزرگ خواست و گفت: خدایا تو شاهد هستی كه من از خدمت به ملت دریغ نكردم و قصور نكردم، خدایا تو شاهدی كه من آنچه از دستم بر آمد در راه تو و در راه رضای تو انجام دادم، خدایا تو خودت باید حق مظلومان را از ظالمان بگیری و در قیامت این حق را از آنها بگیری میدانم همینطور است.
ای خدای آگاه و توانا بر هر چیز، همه ملتهای زیر دست و ملت كُرد را از چنگال دشمنان ظالم رستگار كن. آمین
سروان كیومرث صالح میگوید: این راه و رسم دعا و نیایش نزدیك به 20 دقیقه طول كشید ومن ترجمهی كلماتی را كه قاضی محمد به زبان كُردی میگفت از ملای كُرد مهابادی كه در آنجا حضور داشت میپرسیدم.
بعد از این مراسمات ساعت به 4نصف شب رسیده بود قاضی محمد را زیر چوبه دار برده و اعدام كردند و بیشتر از دو دقیقه طول نكشید كه جانش به ایزدمنان پیوست.
بدین گونه پردهی پایانی این نمایش اسفبار كنار زده شد. حال نوبت به مبارزان این ملت و نوجوانان و روشنفكران و تودهی مردم تشنه آزادی میرسد تا ببینیم در قبال این مدرسهی ثروتمند و این پرورشگاه بزرگ چه موضعی خواهند داشت و چه تصمیمی خواهند گرفت و از زندگی قاضی محمد و یارانش چه عبرتی میگیرند از مهاباد و جمهوریش، از پیروزیها و پیشرفتهای آن و از موانع و مشكلات آن و از مواضع و فداكاریهای آن كه بهترین هدیهای است برای رهبران فعلی ملت كُرد اگر تصمیم داشته باشند قاضی محمد و یارانش را سرمشق و الگوی خود قرار ده «و السلام»
منابع:
-------------
[1]- برخی معتقدند كه در سال 1938 و برخی دیگر معتقدند كه در سال 1941 تاسیس گشته است.
[2]- تاریخ مهاباد، محمد صمدی چاپ مهاباد ص 110
[3]- همان منبع: ص 117
[4] - همان منبع: ص 111
[5] - كردها،یك بررسی سیاسی وتاریخی: حسن ارفع.چاپ اول.1382.تهران. ص.116و 121
[6] - حكومهتی كوردستان: نهوشیروان مستهفا چاپ دوم ههولیر ص. 61( ونیز تاریخ مهاباد: سید محمد صمدی.ص. 110)
[7] ـ همان منبع.ص. 70
[8]- تاریخ مهاباد محمد صمدی ص 113. اگرچه عبدالرحمن رسول گفته: عضویت قاضی در مركزیت ژكاف قید نگردیده است.
[9]- اسرار محاكمه قاضی یارانش: رحیم سیف قاضی ص 24.
[10]- جمهوریه تی كوردوستان: محمود مهلا عیززهت ص 108.
[11]- كردها و كردستان: دركینان ص 181.
[12]- تاریك وروون. هیمن.ص.23
2 ـ حكومهتی كوردستان: نهوشیروان مستهفا چاپ دوم ههولیر ص.75
[14]- «باقروف» كومنیست تندروی بود كه بعدها به تهمت كشتتن 20 هزار نفر به عنوان جنایتكار جنگی به دار آویخته شد: چل سال خهبات: دكتر قاسملو ص 152.
[15]- جمهوریت كردستان: محمود مهلا عیززهت ص 134.
[16]- كردها. حسن ارفع. ص 123 و 124 و در «حكومهتی كوردستان». انوشیروان مصطفی ص. 243 و چل سال خهبات. د.قاسملو ص. 61.
[17]- مجلهی كردستان شمارهی 10، 4/2/1946.
[18]- گه شتیك به كوماری مههاباددا، عه قید به كر عبدالكریم حه ویزی. چاپی دووه م. هه ولیر 2001. ص 15.
[19] - كرد وكردستان.درك كینان.ص. 199
[20] - اسرار محاكمهی قاضی محمد و یارانش. د. رحیم سیف قاضی. ص. 18.
[21] - قاضی محمدوجمهوری در آینهی اسناد.بهزاد خوشحالی.ص.73
[22] - یادداشته كانی به كر حه ویزی.ص.10
[23] - حكومه تی كوردستان. انوشیروان مصطفی. ص.265
[24] - قاضی محمدوجمهوری در آینهی اسناد.بهزاد خوشحالی.ص. 257
[25] - همان منبع. ص.266
[26] - باسیك له مه ر موحاكه مهی پیشه واقازی موحه ممه د. د.ره حیم قازی.ص. 38
[27] منظور قاضی از كلمهی عجم بنا به كاربرد این اصطلاح در آن زمان سران رژیم پهلوی و نظامیان آن بوده است.
٣٠/١/٢٠٢٢