مصاحبه‌

--80-------------لیتانی در لبنان بازگردد و ارتش لبنان جای آن را در مرزهای جنوبی با اسرائیل بگیرد. بنیامین نتانیاهو همچنین خواستار بهبود فعالیت‌های نیروهای سازمان ملل...
2024-11-01-17-52-18 باشید کوچک‌انگاری آن هم غلط است. اینکه ما بگوییم نه. چیزی نبود، اهمیتی نداشت؛ این هم غلط است.» این بخش از سخنان رهبر جمهوری اسلامی...
2024-10-14-20-00-25می‌تواند به همان شیوه گذشته، چه در داخل و چه در خارج، مانند دهه‌های گذشته عمل کند؟در مورد وضعیت ثابت داخلی، برای نخستین بار از...
2024-09-28-18-18-34 می‌شوند، اما خود از یادگاران باستانی منظومهٔ ما هستند. اکثر دنباله‌دارها درواقع ترکیبی از یخ و غبار هستند که در زمانی که خورشید حدود پنج...
2024-09-12-19-31-31بین تهران و تل‌آویو دیگر مانند گذشته بعید نیست؟حمله «حماس» در هفتم اکتبر گذشته متفاوت بود. این یک تحول کیفی در رویارویی دو اردوگاه بود...

فرهنگ و هنر

--80-------------لیتانی در لبنان بازگردد و ارتش لبنان جای آن را در مرزهای جنوبی با اسرائیل بگیرد. بنیامین نتانیاهو همچنین خواستار بهبود فعالیت‌های نیروهای سازمان ملل...
2024-11-01-17-52-18 باشید کوچک‌انگاری آن هم غلط است. اینکه ما بگوییم نه. چیزی نبود، اهمیتی نداشت؛ این هم غلط است.» این بخش از سخنان رهبر جمهوری اسلامی...
2024-10-14-20-00-25می‌تواند به همان شیوه گذشته، چه در داخل و چه در خارج، مانند دهه‌های گذشته عمل کند؟در مورد وضعیت ثابت داخلی، برای نخستین بار از...
2024-09-28-18-18-34 می‌شوند، اما خود از یادگاران باستانی منظومهٔ ما هستند. اکثر دنباله‌دارها درواقع ترکیبی از یخ و غبار هستند که در زمانی که خورشید حدود پنج...
2024-09-12-19-31-31بین تهران و تل‌آویو دیگر مانند گذشته بعید نیست؟حمله «حماس» در هفتم اکتبر گذشته متفاوت بود. این یک تحول کیفی در رویارویی دو اردوگاه بود...

ارتباط مستقیم

جستجو

 

«در عفو لذتی است که در انتقام نیست» 

مزگان کاوسی

خوشحالم که به زندان آمده ام تا انسان¬ها، روابط و احساساتشان را از دریچه روشن تری ببینم و به درک «انسان» و به عمق آن نزدیک تر شوم.
خوشحالم که به زندان عمومی تبعید شدم تا با کسانی زندگی کنم که جامعه و قانون آنان  را «مجرم» و «خلافکار» می¬داند تا «انسان» را از زوایای مختلف ببینم، دریابم و آسیب های اجتماعی را عمیقاً لمس کنم.
خوشحالم که امروز در «اینجا» بودم؛ در «بند نسوان زندان کچوئی» تا یکی از ناب ترین و بی-نظیرترین صحنه های انسانی را نظاره گر باشم.
امروز، چهارشنبه 17/09/1400، روزی ست که سمانه - دختری که در 19 سالگی و از روی عشق جرم همسرش را گردن گرفت - زندانیِ قصاصی پس از 17 سال تحمل حبس، به زندگی بازگشت و همه ی ما را خوشحال کرد.
از دو روز قبل، دوشنبه عصر که خبر آمد علی دائی عزیز و گروه همراهش در آخرین تلاش ها، با شاکیان پرونده در حال نشست و مذاکره اند، مجرمانِ در این لحظه به خدا نزدیک تر از همه، در تب و تاب، دست به دعا به جماعت و ضجه های یاعلی و یاالله لحظات معنوی و به یاد ماندی ای را آفریدند.
سه شنبه صبح و با این خبر که تا ساعاتی دیگر سمانه را به انفرادی می برند، «بزن بهادرها» و اصطلاحاً «اراذل» بند از سمانه خواستند که او را مورد ضرب و شتم قرار دهند تا در سحرگاهِ پیش رو به علت جراحت، موقتاً از قصاص رهایی یابد؛ اما عقلا به دو دلیل مخالفت ورزیدند. یکی اینکه با این کار احساسات اولیاء دم جریحه دارتر و احتمال رضایت کمتر می شود؛ دوم اینکه قانون در این باره تغییر کرده، ایجاد جراحت باعث توقف حکم نمی گردد؛ بلکه بعد از رسیدگی های پزشکی حکم اجرا می شود؛ نهایتاً عقلا پیروز... دوباره صدای دعاهای دسته جمعی پیچیده در فضا... می دانستیم که گروهی همچنان امیدوارانه در پی جلب رضایت اند و من هم در دل از «داوود فریادرس» می خواستم تا این اتفاق خوب بیفتد: «هانا یا داود»، «ئامان».
چند دقیقه قبل از رفتن سمانه به انفرادی، سمانه پیام صوتی ای منتشر کرد و با پوزش از اولیاء دم از آنها خواست تا وی را ببخشند. شب پرهراس ما فرا رسید. حال ها خراب و دست ها به دعا، لحظه ها پر التهاب و دیر گذر، جماعتی در برابر منزل اولیاء دم خواهان بخشش... نیمه شب خبر بردن سمانه برای اجرای حکم و دیگر سکوت، التهاب و دعا، امید به آخرین لحظه... کشیدن چهارپایه...
وقت آمار صبح علامت سوال بر چهره ها، در چشم ها، و در آخر سوال بر لب ها... اجرا، توقف یا رضایت؟ خدایا یک خبر خوب... نفس ها حبس در سینه ها... توقف! خبر توقف حکم خوشحالمان کرد... امید، شکر!
یک ساعت بعد صدای فریادها و جیغ های ناگهانی فضا را شکافت... قلبمان را شکافت... نکند که خبر توقف دروغ بوده و حکم اجرا شده؟ فریاد، فریاد و فریاد... خدایا شکر... سمانه رهاست... بخشش مشروط اولیاء دم... سپاس!
بند به خروش آمد... شرایط مهم نیست؛ هرچه باشد! رضایت... انسانی دوباره زنده شد! «انسان» زنده ماند... بازار عذرخواهی ها و بخشش ها بین هم بندیان گرم... دلها بی کینه...
سمانه باز می گردد... ساعت ده و نیم صبح... همه آماده... مجرمین، این زادگان اجتماع پر آسیب در استقبال... آمد... بر دوش هم بندیان... فریادها در اوج... اشکها سرازیر... دستها رو به آسمان... خنده ها بر لب... شکلات ها در صعود و نزول به هوا و زمین... دود اسفند به بالا... آهنگ طنین انداخته در فضا، با صدای چیره بر فریادها... اندام ها در رقص... دستمال سرچوپی در پرواز... سمانه آمد، اما با رنگی کبود، رو به سیاه... مرده ای که زنده شد... تجربه ی طناب بر گردن... و چهارپایه ای لرزان در زیر پا... هر لحظه می توانست لحظه فرو افتادنش باشد.
نخستین سخن: طناب را دور گردنم انداختند... ولیِ دم چندبار خواست چهارپایه را بکشد... هر بار از او طلب بخشش کردند... بخشید!
شکر، چهار پایه نیفتاد... امیدها بر فراز... «انسان» هنوز زنده است... سمانه برخاست و عزم زندگی از نوعی دیگر... بی هراس طناب...
هیاهو فرونشست... بند، زندانی و زندان بان... شاد اما آرام... پچ پچ ها و سوال ها:
- شرط؟... شرط؟...
- هزار سکه ظرف دو سال، آزادی پس از پرداخت تمامی سکه¬ها
- باشد، شکر... هزار سکه برای هزار نفر چیزی نیست: هر یک نفر، یک سکه
- نه، نه، کمتر می شود... علی دائی پنج میلیاردش را پرداخته...
- دەس خۆش کاک عەلی
سمانه چند ساعتی است که بازگشته، به امید تحقق شرط و آزادی اش از زندان.
به امید لغو «اعدام» این قتل نفس قانونی
از طرف بند نسوان کچوئی: اولیاء دَم سپاس، علی دائی متشکریم.

مژگان کاوسی زندان کچوئی کرج
17/09/1400

پانوشت : جناب آقای علی دایی چک پنج میلیارد تومانی را پای چوبه ی دار امضا و تحویل اولیای دم نمودند.
خیرین حاضر در مکان اجرای حکم، ۳۰۰ سکه را فی المجلس تحویل اولیای دم نمودند.
اولیای دم اعلام کردند که تمام هزار سکه برای امور خیریه هزینه خواهد شد.

10/12/2021

 

آخرین اخبار

برنامه‌ی جمهوریخواهان

کتابخانه

جنبش جمهوریخواهی‌3

جنبش جمهوریخواهی‌4

جنبش جمهوریخواهی‌4