ممدوح المهینی
همزمان با شیوع پاندمی کرونا، پیشبینیهای نامعقول سیاسی بر این مبنا مطرح شد که محور قدرت جهانی در حال چرخش به سوی شرق است و از دنیای غرب فاصله خواهد گرفت که درحال دست و پا زدن در باتلاق افزایش شتابان موارد ابتلا و مرگ و میر ناشی از کرونا است. صحنههای دلخراش اجساد تلنبار شده بروی هم و جابجا کردن آنها با کامیونهای زرهی، این تئوری را از ابعادی تقویت کرد اما تئوری مزبور، عمر چندانی نیافت.
تمامی جهان، تاب و توان خود را از دست داده ولی این دست پیشبینیها نیز غیر واقع بینانه بوده و جنبه سیاه نمایی داشت. با افزایش شمار فرصتهای شغلی، اقتصاد اروپا و آمریکا رو به بهبود نهاد (اقتصاد آمریکا 4.8 میلیون فرصت شغلی در ماه ژوئن گذشته ایجاد کرد). حتی طیف دیگر این نظریه که چین را هدف انتقاد قرار میدهند و بر این باورند که این کشور دچار بحران شدیدی است نیز این جوسازی را یا به اهداف و انگیزه سیاسی انجام داده یا در نظریات بدبینانه و سیاه نمایانهای غرق شدهاند زیرا چین نیز روزهای اقتصادی سخت ناشی از پاندمی را پشت سر گذاشته و حداکثر کاری که دولت چین انجام میدهد، بستن برخی از مناطق برای چند روز است.
فروپاشی جهان و انتقال از قطب غرب به شرق و سازماندهی مجدد دنیای کنونی، کار سادهای نیست و نیازمند شرایط واقعی و منطقی میباشد که در حال حاضر وجود ندارند. برای درک درست این امر، فهم دقیق علل حقیقی ضرورت دارد که به فروپاشی نظم کهنی منجر شد که امپراطوری عثمانی – بریتانیایی قبل از بالا آمدن آمریکا به مثابه قدرتی جهانی در دهه 40 و برپایی نظم جهانی خاص خود، برپا کرده بود.
روند فروپاشی امپراطوری بریتانیا طی چندین دهه و بر اساس عللی ریشهای و بنیادین اتفاق افتاد. سهم این امپراطوری در ایجاد تولید ناخالص جهانی در سال 1870 در نقطه اوج آن، به 30 درصد رسید ولی در 1910 به 15% افت کرد در حالی که تولید ناخالص ملی آمریکا در آن تاریخ به 25 درصد تولید ناخالص جهانی رسید. نیروی دریایی ضربتی بریتانیا با ناوهای جنگی که میتوانست هر مانعی را از سر راه پیشروی خود بردارد، در سال 1883به بالاترین حد خود رسید اما با فرا رسیدن 1897 در برابر دو ناوگان دریایی آمریکا درغرب و ژاپن در شرق، از رقابت خارج شد.
این وضعیت قطعاً در مورد آمریکا صدق نمیکند که بزرگرین اقتصاد جهان را دارد به طوری که نرخ تولید اقتصاد آن به یک چهارم تولید جهانی (23.4 در صد) میرسد و از دهه 60 قرن گذشته تا بامروز دچار پس رفت نشده است.
نیروی نظامی آمریکا با بودجه بیش از 700 میلیارد دلار در سال، توانمندترین قدرت جهانی درمقایسه با بقیه کشورهای دنیا است (بودجه نظامی آمریکا در سال 2019 نزدیک به 718 میلیارد دلار بود در حالی که چین 178.2 میلیارد دلار را صرف توانمندیهای نظامی خود کرد).
شعلهور شدن جنگها و درگیریهای مداوم به دلیل نبود نیروی نظامی مسلط جهانی بود که منجر به فروپاشی نظم جهانی در آن دوران و پس از جنگ جهانی دوم گردید که فصل آخر سلسله نبردهای وحشیانه بهشمار میآید.
در فاصله میان 1850 و 1945 فرانسه و آلمان در سه جنگ در سالهای 1870، 1914 و 1940 وارد شدند. روسیه وآلمان نیز طی دو جنگ ویرانگر به مصاف هم رفته و فرانسه و بریتانیا هم وارد جنگی با آلمان شدند. درگیریها و مناقشات نظامی، فضای جهانی را تیره و تار کرده و تهدیدات روزافزونی در خصوص شعلهور شدن رویاروییها به دلیل وجود نیروهای زیادهطلب نظامی وجود داشت که از نقطه نظر توان نظامی، فاصله چندانی با هم نداشتند.
این شاخصها در آن زمان بیانگر یک حقیقت بود با این محتوا که نظم جهانی ساخته اروپا در شرف نابود کردن خود بدست خودش قرار گرفته بود. به همین دلیل است که از 70 سال پیش به این طرف، به علت حضور یک نیروی نظامی مسلط و مقتدر، شاهد بروز جنگی جهانی نبودیم و دنیا ثبات خود را بعد از شکستدادن دو دشمن بزرگ یعنی آلمان و ژاپن و دموکراتیزه کردن آنها و ادغامشان در جامعه جهانی، بازیافته است.
فروپاشی اقتصادی و نظامی آمریکا به همان شکلی که امپراطوری بریتانیا از هم پاشید، علل عینی را رقم خواهد زد تا موجبات ناتوانی و فروپاشی نظم آمریکایی و جایگزین شدن چین یا روسیه فراهم آورد اما اعداد و ارقام دقیق به ما نشان میدهند که دستکم در حال حاضر و با توجه به دکترین دولت جمهوریخواه کنونی در آمریکا این امر شدنی نیست. این دولت خواستار حفظ عظمت آمریکا است و مشهورترین شعار خود را سر داده که پاندمی «کرونا» چیز زیادی را عوض نخواهد کرد.
میکروبها و ویروسها زیانبار هستند اما باعث فروپاشی یا تجزیه ابرقدرتها نمیشوند ولی ارتشها و پول، قادر به این کار هستند.
٢٠/٧/٢٠٢٠