مصاحبه‌

--80-------------لیتانی در لبنان بازگردد و ارتش لبنان جای آن را در مرزهای جنوبی با اسرائیل بگیرد. بنیامین نتانیاهو همچنین خواستار بهبود فعالیت‌های نیروهای سازمان ملل...
2024-11-01-17-52-18 باشید کوچک‌انگاری آن هم غلط است. اینکه ما بگوییم نه. چیزی نبود، اهمیتی نداشت؛ این هم غلط است.» این بخش از سخنان رهبر جمهوری اسلامی...
2024-10-14-20-00-25می‌تواند به همان شیوه گذشته، چه در داخل و چه در خارج، مانند دهه‌های گذشته عمل کند؟در مورد وضعیت ثابت داخلی، برای نخستین بار از...
2024-09-28-18-18-34 می‌شوند، اما خود از یادگاران باستانی منظومهٔ ما هستند. اکثر دنباله‌دارها درواقع ترکیبی از یخ و غبار هستند که در زمانی که خورشید حدود پنج...
2024-09-12-19-31-31بین تهران و تل‌آویو دیگر مانند گذشته بعید نیست؟حمله «حماس» در هفتم اکتبر گذشته متفاوت بود. این یک تحول کیفی در رویارویی دو اردوگاه بود...

فرهنگ و هنر

--80-------------لیتانی در لبنان بازگردد و ارتش لبنان جای آن را در مرزهای جنوبی با اسرائیل بگیرد. بنیامین نتانیاهو همچنین خواستار بهبود فعالیت‌های نیروهای سازمان ملل...
2024-11-01-17-52-18 باشید کوچک‌انگاری آن هم غلط است. اینکه ما بگوییم نه. چیزی نبود، اهمیتی نداشت؛ این هم غلط است.» این بخش از سخنان رهبر جمهوری اسلامی...
2024-10-14-20-00-25می‌تواند به همان شیوه گذشته، چه در داخل و چه در خارج، مانند دهه‌های گذشته عمل کند؟در مورد وضعیت ثابت داخلی، برای نخستین بار از...
2024-09-28-18-18-34 می‌شوند، اما خود از یادگاران باستانی منظومهٔ ما هستند. اکثر دنباله‌دارها درواقع ترکیبی از یخ و غبار هستند که در زمانی که خورشید حدود پنج...
2024-09-12-19-31-31بین تهران و تل‌آویو دیگر مانند گذشته بعید نیست؟حمله «حماس» در هفتم اکتبر گذشته متفاوت بود. این یک تحول کیفی در رویارویی دو اردوگاه بود...

ارتباط مستقیم

جستجو

 

پروفسور میخایل سیمونویچ لازاریف - مترجم: کامران امین آوه


باور بر این بود که واقعه ی اکتبر سال ١٩١٧ میلادی در امپراتوری روسیه بطور بنیادی نه تنها نظام اجتماعی، سامان سیاسی و ایدئولوژی رسمی، بلکه سیاست خارجی آن را نیز تغییر داد. اما [واقعیتهای] (۱) زندگی مصرا می طلبد که دو اصلاح اساسی در این امر بدیهی وارد گردد. اول آن که، این تغییرات که از نقطه نظر تاریخی درست از آب در نیامد، نمی توانست توانایی حیات به سیستمی ببخشد که بطور قانونمند فرو پاشید. دوم آن که، این انقلاب نه تنها بطور کامل راه را برادامه ی سنت مرسوم در یازده سده تاریخ روسیه نبست بلکه ادامه آن سنت در بسیاری از عملکرد های اساسی سیستم شوروی و در درجه اول در سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی چهره نمایی کرد. من سعی خواهم کرد با یک نمونه مشخص که در عنوان این مقاله آمده است، بر این موضوع روشنی بیافکنم. البته روشن ساختن کامل این مساله، بویژه امروز، با توجه به عدم دسترسی به منابع مستند کافی، امکان پذیر نیست. دسترسی به آرشیو دوران شوروی نیز تنها از روی ظاهر سازی صورت گرفته است. این آرشیو، در عمل و بویژه برای پژوهشگران وطنی نیمه علنی مانده است. نشر یافتههای رسمی نیز پر است از سکوت و تحریف آشکار. به همین خاطر، لازم است مقاله زیر را چونان یکی از اولین گامها برای نزدیک شدن به این مبحث و طرح مسائل اصلی آن در نظر گرفت، امری که امیدوارم کاوش دقیق آن در آیندهای نه چندان دور امکان پذیر شود.

در سال ١٩١٧ میلادی، روسیه تجربهای تقریبا صد ساله در برخورد با کوردها داشت، شروع آن به زمان الحاق و گسترش پردامنه مرزهای امپراتوری ماورای قفقاز باز می گشت که در مجاورت آن امپراتوری عثمانی و ایران قرار داشت که کوردها بطور کامل یا همراه با ارمنیها، آسوریها، ایرانیها و آذریها در آنجا زندگی می کردند.
برای روسیه این منطقه اهمیت نظامی – استراتژیک ویژهای داشت، چرا که کنترل آن، عملا تضمین کننده نفوذ آن در سرتاسر آسیای غربی و ثروت بزرگ طبیعی اش بود. از سوی دیگر، این سرپلی بود که از آنجا تملک روسیه بر قفقاز، هم از سوی ترکیه و ایران تشنه انتقام و همچنین از سوی انگلستان و بعدا آلمان – رقیبهای اصلی روسیه در شرق نزدیک مورد تهدید قرار می گرفت. اقلیت های ملی ستمدیده، بطور عمده ارمنی ها و کوردها که برای رسیدن به استقلال به مبارزه برخاسته بودند، بویژه در سیمای روسیه، دشمن خونی ترکیه و ایران، متحد طبیعی و احتمالا فرشته ی نجات خود از آتش خشم و غضب سلطانها و شاهها را میدیدند. همین رویکرد به پطرزبورگ بهانه مطلوبی برای مداخله می داد. همزمان حکومتهای ترکیه و ایران آگاهانه به خصومت ملی دامن می زدند، امری که خطری اضافی برای مرزهای ماورای قفقاز محسوب می شد. علاقمندی روسیه به حسن نیت مردم کورد ترکیه و ایران از همین جا ناشی می شد. فعالیت فرماندگان ارتش روسیه در زمان عملیات نظامی در خاک این کشورها، بیشتر در جهت بی طرف کردن قبایل کورد و واحدهای مسلح آنها بود. امری که بخش بزرگی از آن با موفقیت همراه شد.

گاهی اوقات پیمان های موقتی با برخی از رهبران کورد منعقد می گشت و یک رشته تماسهای سیاسی با برخی از ملی گرایان برجسته ی کورد برقرار می شد. دراین میان، درگیری، از جمله از نوع خشونت آمیز آن هم کم نبود. کوتاه سخن، روسیه تزاری بویژه در طول جنگ جهانی اول موقعیتی خاص، اما شکننده در کوردستان کسب کرد، پس از سال ١٩١٧ میلادی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی چون وارث تاریخی روسیه، سیاست جدید خود را در رابطه با کورد و کوردستان اتخاذ کرد. البته دگر شدگی در این پهنه بطور کامل و همه جانبه نبود. چرا که تنها ایدئولوژی [حاکم] بطور بنیادی تغییر کرد، ولی اهداف، سنن و شیوههای سیاست خاور نزدیک آن در بسیاری موارد دستخوش دگرگونی نشد و طبق روال گذشته، مساله تامین امنیت مرزهای ماورای قفقاز از اهمیت درجه اول برخوردار گردید.

موقعیت ژئوپلیتیک کوردستان بعد از جنگ جهانی اول بطور چشمگیری تغییر کرد. تقسیم امپراتوری عثمانی پس از نخستین جنگ جهانی، تجزیه ی سرزمین های کورد نشین را " دو چندان" کرد. بخش جنوبی و جنوب باختری آن وارد ترکیب عراق و سوریه ی تحت الحمایه بریتانیا و فرانسه شد. بدین ترتیب "باشگاه" سرکوبگران کورد با شرکت استعمارگران انگلیسی و فرانسوی و با همراهی محافل ملی گرای عرب که به پیروی از استعمارگران به اختلافات میان عرب و کورد دامن میزدند، تکمیل گردید. بر کنار از حضور مستقیم کشورهای متفقین، نشانههایی از علاقه ی به این منطقه از سوی ایالات متحده آمریکا – غول اقتصادی جدید قرن بیستم ـ نیز آشکار شد.
کوتاه سخن، "آنتانت"، که از همان آغاز دشمن روسیه شوروی بود، با سایه افکنی بر سر کوردستان موجب بیم و نگرانی مسکو شد. همپا با تغییرات منفی در رویکرد سیاست خاور نزدیک اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در منطقه کوردستان بعد از اکتبر [سال ١٩١٧ میلادی]، تحولات مثبت جدی نیز صورت گرفت.
در ترکیه و ایران نیروهای ملی – میهن پرست پیروز شدند. این کشورها که اکثریت قریب به اتفاق کوردها در آنجا زندگی میکردند با رهایی از سلطه ی استعمار، مستقل شدند و با آهنگی نسبتا سریع در راه پیشرفتهای اقتصادی – سیاسی گام گذاردند. در نتیجه، خطر بهره برداری از مساله کورد برای تضعیف امنیت مرزهای ماورایقفقاز کاهش یافت. با این وجود، چنین تغییراتی به هیچ وجه موجب کاهش دلبستگی مسکو به کورد و کوردستان نشد، برعکس این دلبستگی بخصوص در پرتوی تغییرات یاد شده افزایش نیز یافت. در اینجا تاکید دو عامل اساسی ضرروت دارد. اول آنکه؛ در دوره پس از اکتبر مناسبات فیمابین اتحاد شوروی با ترکیه و ایران بر پایه کاملا متفاوتی بنیاد نهاده شد. علاقهی روشن برای مناسباتی پایدار و دوستانه بوجود آمد، از این رو نیاز به حداقل تطابق بخشی از منافع آنها در رابطه با مسائل اساسی سیاست خارجی بود و عملا چنین انطباقی وجود داشت. هم مسکو و هم آنکارا بهمراه تهران علیه تلاش قدرتهای غربی و در وهله نخست بریتانیا جهت حفظ موقعیت نظامی – سیاسی و اقتصادی آن در منطقه مبارزه میکردند. از این رو سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی طلب می کرد تا وضعیت کوردستان ترکیه و ایران موجب بی ثباتی رژیمهای ملی نشود و در همان حال دستمایه ی آماج شوروی ستیزی قرار نگیرد. دوم آنکه؛ بطور منطقی نیروهای شوروی می بایست علیه جنبش کورد در ترکیه و ایران وارد عمل شوند. اما واقعیتهای تاریخی چنین منطقی را پس زد. در هر دو کشور بار دیگر چنین وضعیتی پیش آمد که بگونه ای گریزناپذیر موجب تشدید مساله کورد شد، خط مشی همیشه شوینیستی در سیاستهای داخلی [ترکیه و ایران]منجر به افزایش مقابله با جنبش کورد شد که اعتلاء آن [جنبش کورد]عمدتا برآمد وقایع انقلابی روسیه بود. بزودی آشکار گردید که امید بستن به صلح و آرامش در منطقه کوردستان توهمی بیش نبوده، بدین ترتیب دامنه ی تنش که می توانست مورد بهره برداری دشمنان مسکو قرار گیرد، گسترش یافت. در نتیجه، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برای همساز نمودن جنبش ملی کورد با اهداف سیاست خود در خاور نزدیک، یگانه گزینه را در پیش گرفتن سیاست نفوذ در این جنبش دید. بدین سان در سیاست خاور نزدیک کرملین "سمت گیری کوردی" ظاهر شد و علایق دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی زیر پرچم"حمایت بی شائبه از جنبشهای رهایبخش ملی" الهام گرفته از سیاست لنینی حق تعیین سرنوشت ملی تا سر حد جدایی قرار داشت. رهبری شوروی با امید و نگرانی نظارهگر وضعیت کوردستان بود. امید از برخورد مثبت نخبگان ملی کورد سرچشمه می گرفت: آنها بنحوی شایسته امتناع بلشویکها از سیاست مستعمراتی، خارج کردن نیروهای روسیه از مناطق اشغالی کوردستان و وعده پشتیبانی از خلقهای تحت ستم را بخوبی درک کرده بودند. تمایل رهبران جنبش ملی کورد به شوروی [برای اتحاد شوروی] خشنودی برانگیز بود، با این وجود وضعیت عمومی برخی از مناطق کوردستان که در مجاورت مرزهای ماورای قفقاز قرار داشتند، نگرانی جدی آنها را دامن می زد. هرگونه دخالت مسکو در جنبش کورد با خطر جدی برای بهم زدن مناسبات آن با آنکارا و تهران توام بود، امری که [برای شوروی] سراپا نامطلوب محسوب می شد. حتا پشتیبانی فعال از کوردهای عراق نیز خالی از خطر نبود، چرا که این امر میتوانست موجب تشدید فعالیتهای بریتانیا در خاور نزدیک و افزایش تنش در سایر قسمتهای کوردستان شود. به همین خاطر بلافاصله سیاست "خط میانی" در رابطه با مساله کورد در پیش گرفته شد: ظاهرا با کوردها احساس همدردی می کردند تا در صورت امکان با "تحت کنترل داشتن " جنبش کورد در هنگام تغییر اوضاع در خاور نزدیک از آن استفاده کنند
در هشتم مارس سال ١٩٢٣ میلادی هیات کمیسیاریای مردمی امور خارجه قطعنامه زیرین را بتصویب رساند: " نباید از کوردهای جدایی طلب علیه ترکها و از امپریالیسم ترکیه علیه کوردها پشتیبانی کرد، بلکه لازم است از مبارزه کوردها علیه بریتانیا حمایت به عمل آورد ... ". با اصلاح اجتناب ناپذیر، در تمام دوره موجودیت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی این خط مشی کم و بیش بطور پیگیر اعمال شد. ظاهر آن کاملا آراسته به نظر می رسید، اما در واقع در سالهای دهه ٢٠ و ٣٠ میلادی از بیم به وخامت گرائیدن رابطه با ترکیه و ایران هیچ حمایت مشخصی از جنبش کورد بعمل نیامد. بدین ترتیب طرز برخورد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با جنبش کورد از همان آغاز کاملا عمل گرایانه بود.

در ١٧ دسامبر سال ١٩٢٥ میلادی قرارداد دوستی – بیطرفی اتحاد شوروی – ترکیه امضاء شد. این قرارداد دیرتر در برخی از "پروتکل های آنکارا" مهر تائید خورده، بسط یافت. بلافاصله پس از آن، کاهش علاقه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به جنبش کورد ترکیه و فراتر از آن لحن خصمانه تفسیرات آنها در رابطه با این جنبش بچشم می خورد. بویژه این امر، در دوره ی معروف به "قیام آرارات" [١٩٣١-١٩٢٧ میلادی] درمرز سالهای دهه ٣٠ میلادی برهبری "خویبون" در مرز شوروی – ترکیه و ایران چهره نمایی کرد. در آن زمان نیروهای مرزی شوروی در عمل بطور مستقیم با نیروهای سرکوبگر ترک همکاری کردند. این همکاری با اندیشه پردازی همخوان با آن هم چون "رهبری خود فروش فئودال و خدمتگزار امپریالیستها "تا " تحریک کوردها توسط امپریالیستهای بریتانیا و فرانسه" تقویت می شد. در سالهای ٣٨-١٩٣٦ میلادی در منطقه درسیم، آتش قیام بسیار توانمند منطقهای کوردهای زازا شعله ور شد. قیامی که سرکوب آن تنها به بهای ریختن خون زیاد امکان پذیر گردید
در همین رابطه، در وسایل ارتباط جمعی و مطبوعات اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (به غیر از چند موردی) سکوت پرسش برانگیزی حاکم بود. همچنین هیچگونه واکنش رسمی مشاهده نشد. علت این سکوت قابل فهم است: جنگ در غرب و احتمالا در خاور دور در شرف وقوع بود و مسکو تلاش میکرد از دادن هرگونه بهانهای برای مناقشه با آنکارا دوری کند. موضع ترکیه بعلت موقعیت جغرافیایی آن برای تمام قدرتهایی که به مناقشات جهانی کشیده شده بودند و بویژه برای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که در حلقه ی محاصره ی دشمنان بسر می برد ، اهمیت بسزایی داشت. تا حد معینی، احتیاطی از طراز احتیاط مسکو در رابطه با جنبش کورد را، بدون توجیه گری، در چارچوب بعد زمانی آن می توان درک کرد. موضع رهبری شوروی در رابطه با حوادث کوردستان ایران، یعنی جایی که در آن تا آغاز سالهای دهه ٣٠ میلادی قیام های پیاپی صورت گرفت، احتیاط آمیز بود و خود را از این مساله دور نگه می داشت. در جریان جنگهای داخلی در روسیه، علاقه [اتحاد شوروی] به کوردهای ایران فقط در چارچوب مبارزه برای شوروی کردنی ماورای قفقاز و جلوگیری از نفوذ بریتانیا بود. پس از کودتای فوریه سال ١٩٢١ میلادی در ایران، دولت شوروی کاملا علاقمند به تقویت نیروهای ملی به رهبری رضاخان وزیر جنگ بود که در سال ١٩٢٥ میلادی تخت سلطنت را به دست آورد. رضا شاه، که سلسله جدید پهلوی را بنیان نهاد در راه از بین بردن پسمانده های فئودالیسم، علیه عشیرههای از دیربازجدایی طلب و مدرن سازی همه جانبه کشور مبارزه می کرد.

جدایی گرایی کورد همواره چونان خطرناکترین دشمن تهران محسوب می شد که نوک حمله اصلی همواره متوجه آن بود. در دوره ای که به دوره ی"لشکرکشی به کوردستان" مشهور است، برجسته ترین رهبر جنبش کورد یعنی اسماعیل آغای سمکو و برخی دیگر از رهبران این جنبش زیر چتر سرکوب قرار گرفتند. در سالهای آغازین دهه ١٩٣٠ میلادی، کوردستان ایران سرانجام آرام شد. کوردها هیچ گونه کمک، حتا ابراز همدردی نیز از سوی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی دریافت نکردند. واکنش مسکو تنها محدود شد به انتشار مطالب خبری با اظهارنظرهای ثابت مبنی بر "رهبری فئودال" و "دست انگلیس" و برچسب هایی از این دست. با طرح چنین مداخلاتی[از سوی انگلیس] در مساله کوردهای ایران، تلاش مسکو را برای جلوگیری از خدشهدار شدن مناسبات پایدارش با تهران توجیه میشد. قیام کوردهای عراق در سالهای دهه ٣٠-٢٠ میلادی به رهبری محمود برزنجی، برادران بارزانی ـ احمد و مصطفی و دیگر رهبران برجسته جنبش ملی کورد، که آشکارا جنبه "ضد امپریالیستی" داشت، (هر چند که تحت رهبری "فئودالها" بود و طبیعتا مورد ستایش قرار نگرفت)، در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تنها با همدردی ملایمی روبرو شد و بس. بازمانده های این شک و گمان که آنها "آب به آسیاب" هواداران ایجاد "کوردستانی مستقل و متحد" میریزند همچنان بر جا بود و این امر به هیچ رو برای مسکو پذیرفتنی نبود. از این رو کوردهای عراق هیچگونه کمکی از سوی اتحاد شوروی دریافت نکردند (البته در این رابطه، دوری و نبود تماس مستقیم با قیام کنندگان نیز نقشی داشت). در جریان جنگ جهانی دوم اهمیت ژئوپولیتیک کوردستان برای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بگونه ای چشمگیرافزایش یافت. خطر از سوی کوردستان چونان منطقه ی عملیات استراتژیک، بطور عینی در زمان اتحاد کوتاه مدت با آلمان(اوت سال ١٩٣٩ – ژوئن سال ١٩٤١ میلادی) بوجود آمد، یعنی زمانی که رایش نازی به کمک ایتالیای فاشسیت تلاش می کرد پایگاهی برای نفوذ در میان ملی گرایان محلی در خاور نزدیک که علیه استعمارگران انگلیسی و فرانسوی مبارزه میکردند، پیدا کند. اینجا بود که حساب روی عربها باز شد: نیروهای "محور" در عراق و سوریه (با لبنان) می توانستند امیدی به موفقیت داشته باشند. سایه فاشیسم در جنوب و جنوب غربی کوردستان پدیدار شد، هر چند که در رابطه با تماس مستقیم آلمانی ها و ایتالیایی ها با رهبران محلی کورد اطلاعات کمی در دست است، تلویحا اتحاد شوروی نیز میتوانست در برنامه "محور" در صحنه خاور نزدیک درگیر شده باشد. در بازی دیپلماسی برلین و مسکو، مردم کوردستان نیز جای خود را داشتند. اما نیروهای فاشسیت مشغول تدارک جنگ بودند. ملی گرایان عرب به اندازه کافی کمکهای نظامی دریافت نکردند و نفوذ انگلیس و فرانسه در منطقه احیاء شد.
پس از حمله ی آلمان، کوردستان ترکیه از سوی مسکو چونان مرکز بالقوه خطرناک برای مرزهای ماورای قفقاز محسوب می شد (امری که خوشبختانه به واقعیت نپیوست). علاوه براین، این تهدید دو گانه بود: از یک سو، ناآرامی کوردهای ترکیه میتوانست یک عامل نیرومند بی ثبات کننده تلقی شود و از سوی دشمنان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی مورد بهره برداری قرار گیرد. از سوی دیگر، وخامت اوضاع در شرق ترکیه ـ که در آنجا بیشترین نیروهای مسلح و رزم آور ترکیه برای جنگ متمرکز شده بودند ـ ، به طور جبری زمینه ی تقویت بیش از پیش نیروهایش در آن منطقه را فراهم می ساخت، امری که در صورت وجود بستر واقعی برای الحاق ترکیه به "محور"، در دوره ی بحرانی سالهای ١٩٤٢- ١٩٤١میلادی، بویژه خطرناک بود. کوتاه سخن، مسکو علاقمند به آرامش مطلق در کوردستان ترکیه بود. در این زمان، وضعیت کاملا متفاوتی که در کوردستان ایران بوجود آمده بود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را برانگیخت تا سیاستی فعال در پیش گیرد. سرویس های مخفی آلمان نیز با شکست در کشورهای عربی توجه ویژهای به ایران می کردند، ـ ایرانی که درآنجا همیشه بستر مناسبی برای دامن زدن به احساسات ضد انگلیسی و ضد روسی وجود داشت. در این رابطه اهمیت خاصی به فعالیت در میان عشایر داده شده بود، از جمله در میان کوردها، که می شد با مهارت از روحیه پایدار جدایی طلبی آنها استفاده کرد. کامیابی عوامل نازی، برکنار از پاره ای دستاوردها، چندان چشمگیر نبود که بتواند ایران و متحدین آن را به پایگاهی ضد انگلیسی و ضد روسی تبدیل کند. در رابطه با کوردهای ایران، ظاهرا تبلیغات نازیها در میان آنها کاملا بی اثر بود. این امر با توجه به فاکتهای مشخص مندرجه در کتاب متاسفانه منتشر نشده "جنبش ملی کورد" اثر کوردشناس معتبر ما "و. ل. ویچیفسکی" که تقریبا در کل جریان جنگ در کوردستان ایران بود، مورد تائید قرار میگیرد. دولت رضا شاه بطور کلی اوضاع کشور را تحت کنترل خود در آورده بود و با تلاش برای بازی در ائتلاف متخاصم جنگ، نمی خواست این اوضاع تابع نیروهای "محور" درآید. این موضع بگونه ای گذرا برای برلین خشنودی برانگیز بود، اما در مسکو، لندن و واشنگتن با بالقوه خطرناک ارزیابی کردن وضعیت ایران، تصمیم گرفته شد تا برای جلوگیری از خطر بیشتر از جانب این کشور، بموقع خود اقدامات لازم را بعمل آورند. در اواخر ماه اوت سال ١٩٤١ میلادی نیروهای شوروی از شمال و نیروهای بریتانیا از جنوب برای تامین منافع استراتژیک متفقین و حفظ امنیت حوزههای نفتی جنوب ایران و عراق و خط راه آهن سراسری ایران (۲) که از بخش غربی آن عبور میکرد، وارد این کشور شدند. ایران عملا به قیمومیت متفقین در آمد. این تحول وارد کردن تغییرات مشخصی در خط مشی سنتی سیاست را در پیوند با مساله کورد می طلبید. حضور نظامی مسکو تبدیل به اهرمی نیرومند برای تحت نفوذ در آوردن مناطق کوردنشین ایران شد. استالین با الهام گرفتن از موفقیتهای اولیه خود، در اواسط دسامبر سال ١٩٤١ میلادی هنگام دیدار آنتونی ایدن وزیر امور خارجه بریتانیا از مسکو، سخنانی در رابطه با تغییرات ارضی در منطقه کوردستان پس از پیروزی و الحاق سوریه به ترکیه بعنوان غرامتی در قبال "وفاداری" آن ابراز داشت ، امری که موجب برانگیختن نگرانی زیادی در رهبری بریتانیا شد. هر چند موضوع ارضی سوریه جنبه عملی بخود نگرفت، با این وجود همچنان بیم آن می رفت و انگلیسی ها هم دلایل کافی برای آن داشتند. اول آن که، قصد مسکو برای اشغال بخشی از کوردستان ایران موجب نگرانی آنها شده بود. لندن با اجتناب از ایجاد تنشهای ناخواسته در رابطه با مساله کورد سیاست حمایت از حکومت ایران و عدم دخالت در اعمال این دولت در رابطه با مردم کورد در منطقه تحت اشغال شوروی را در پیش گرفت. حقیقت این است که، هر چند لندن رسما هرگونه دخالت برای تحریک کوردها را قاطعانه رد می کرد، اما در واقع انگلیسیها از نفوذ خود بر برخی از رهبران کورد برای برانگتختن اعمال خصمانه علیه نیروهای شوروی رویگردان نبودند. دوم آن که، موضع آنکارا، که از ایجاد دولت مستقل کوردستان با حمایت نیروهای اشغالگر شوروی هراس داشت با اعزام نیروهای نظامی بیشتری به مرز ایران، موجب نگرانی بریتانیا شده بود. سوم آنکه، رهبری بریتانیا نگران کوردهای عراق بود، چرا که در عراق سازمانهای سیاسی کورد با سمتگیری چپ که در سال ١٩٤٣ میلادی برهبری مصطفی بارزانی قیام کرده بودند، نیروی بیشتری می گرفتند. گذشته از این، رهبری شوروی بر سر مساله ی کورد حاضر نبود در برابر متحد انگلیسی خود سیاست تسلیم در پیش گیرد. مسکو با بیم از خراب شدن مناسبات خود با بریتانیا و ترکیه، دلایل کافی برای حفظ آرامش وضعیت کوردستان داشت، سعی می کرد با توسل به شیوههای مختلف هرگونه سوء ظن در رابطه با کمک خود به جنبش کورد را از بین ببرد. با این حال بی شک حضور نیروهای نظامی شوروی در غرب ایران تاثیرِ انگیزه بخشِ قوی برای جنبش ملی کورد در این کشور در بر داشت. بار دیگر امید دیرینه ی کمک روسیه به مبارزه ی آزادیبخش احیاء گردید.

در اواخر سال ١٩٤٢ میلادی گردهمایی تشکیلاتی حزب "حیات کوردستان" تشکیل شد. برنامه این حزب که آمیزه ای از اصول مسلم ناسیونالیستی و کمونیستی بود، مبارزه برای استقلال در چارچوب دولتهای موجود را در نظر گرفته بود. بزودی رهبری آن به سلیمانیه (کوردستان عراق) انتقال یافت که در سالهای جنگ چندین حزب سیاسی چپ کورد درآنجا در پا گرفته بود. بدین ترتیب، تجاوز ارتش سرخ به شمال غربی ایران عملا موجب اعتلاء جنبش ملی کورد در بخش قابل ملاحظهای از شمال و جنوب کوردستان و افزایش روحیه طرفداری از شوروی شد، امری که کاملا برای تهران و همچنین لندن و واشنگتن غیر قابل قبول بود.
تمام اینها به هیچ وجه از وخامت اوضاع در کوردستان ایران نکاست؛ حکومت ایران با اصرار بیشتری تلاش می کرد تا بار دیگر منطقه ی کوردستان و کورد ها را به زیر چتر کنترل خود در آورد؛ امری که طبیعتا با مقاومت مواجه شد. علاوه بر این ، صاحب منصبان نظامی و غیرنظامی ایران برای بهم زدن مناسبات کوردها و نیروهای نظامی شوروی بسیار می کوشیدند و به آتش تبلیغات ضد شوروی دامن می زدند. این همه بر بستر موقعیت دشوار ارتش شوروی در جبهه جنوب صورت می گرفت. در این لحظه ی بحرانی برای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، مسکو برای اجتناب از تشکیل چیزی از قبیل جبهه دوم در ایران (از جمله با توجه به موضع مبهم ترکیه) تصمیم گرفت کوردها را دگربار قربانی کند. مولوتوف در ٣١ اوت سال ١٩٤٢ میلادی نامه ای رهنمون ساز برای سمیرنوف، سفیر شوروی در ایران فرستاد که در آن اساس "برخورد جدید به مساله کورد" را که می بایست ملاک عمل کارکنان دیپلماتیک و نظامی شوروی قرار گیرد، فورمول بندی شده بود. این سند شایان توجه از تاریخ سیاست خارجی شوروی بیشتر از اینکه مشخصه یک رویکرد صریح و بی پردهی پراگماتیک به جنبش ملی باشد نشانه [به اصطلاح] استدلالات "علمی" آن بود. عیب کار نه تنها در سیاست بکلی آمیخته به سوسیولوژیسم (٣) بدوی، بلکه تحریف فاحش و بی اساس حقایق عینی در یک سری از مراحل حیاتی بود (برای نمونه، اینکه جدایی طلبان کورد توسط بریتانیا و ترکیه تحریک می شدند، امری که در واقع برخلاف این گفتهها بود). باز بدتر اینکه، این برخورد موجب پایهریزی و توجیه سیاست کوته اندیشانه و حتا خطرناک در رابطه با مساله کورد شد؛ چیزی که بیشتر از عقب ماندگی تفکر سیاسی ونزدیک بینی غیر مستقیم مجریان آن سر چشمه می گرفت. کوتاه سخن، کرملین رهنمود داد که حساب باز کردن روی کوردها خطرناک و بی چشم انداز است و اولویتهای دیگری وجود دارد، در بهترین حالت باید کوردها را چونان نیروی ذخیره نگه داشت. این داستان قدیمی دگر بار تکرار شد ... کوردها خود با تاخیر در جریان این تغییرات قرار گرفتند. علاوه بر این، در جریان و بلافاصله پس از اتمام جنگ بویژه قدر و منزلت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در میان کوردهای ایران و عراق افزایش یافت. این امر بطور چشمگیری در هنگام "جنگ سرد "در سطح آگاهی مردم و محافل فعال سیاسی نخبگان کورد حفظ شد. با این وجود، در ارگانهای "صلاحیتدار" شوروی مانند کمیساریایی مردمی امور خارجه، کمیساریای دفاع ملی و بویژه کمیساریای مردمی امور داخله که ارتباط مستقیم با امور خارجه داشتند، رهنمودهای مولوتوف را بلافاصله و با کمال میل به اجرا گذاردند. حکومت شوروی در رابطه با کوردهای ایران، در این کشور موضع مصلح را اتخاذ کرد، تا از یک سو امکان رشد به جنبش کورد ندهد یا حداقل آن را تحت کنترل شدید خود درآورد، و از سوی دیگر، با اجتناب از درگیری مستقیم با مقامات ایران، از سرکوب شدید آنها [کوردها] جلو گیری بعمل آورد.
شورش عشایر کورد در تابستان سال ١٩٤٤ میلادی آغاز شد. این شورش منطقه وسیعی را در بر گرفت. در برخورد با این شورش، مقامات نظامی و غیرنظامی شوروی سیاست دوگانه و یکی به نعل و یکی به میخ را در پیش گرفتند که گاه کوردها و گاه نیروهای دولتی را مورد پشتیبانی قرار می دادند. س. ای. کافتارزاده و و. گ. دیکانوزوف معاونین مولوتوف با تائید رئیس خود اقدامات زیر را برای عادی سازی اوضاع پیشنهاد نمودند: با فشار آوردن به حکومت ایران، جلوی مقامات متعصب (که گناه اصلی در رابطه مسائل روی داده متوجه آنها بود) گرفته شود، به آنها اجازه استفاده بیش از ١ تا ٢ گروهان از نیروهای ارتشی یا ژاندارمری داده نشود، از خلع سلاح عمومی کوردها جلوگیری گردد، با تهدید رهبران کورد به همکاری خود با مقامات ایرانی، آنها را از اقدامات بعدی[علیه دولت ایران] برحذر دارند و همچنین کنسولگری خود را در شمال غربی ایران تقویت کنند. این اسناد گواه آن است که سیاست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بر سر مساله کورد در جریان جنگ جهانی دوم در مجموع عمل گرایانه بوده، صرفا بر بنیان منافع دولتی آن کشور، آن هم با رویکرد رهبری استالین بوده است. البته این امر را نمی توان یک بعدی ارزیابی کرد. بی گمان، شوروی بعلت وضعیت بی ثبات نظامی و سیاسی روز تا اندازه ای ناگزیر بود چنین سیاستی در پیش بگیرد. با این حال، برنامه بلندپروازانه کرملین در رابطه با ساختار پس از جنگ جهانی بطور اعم و منطقه خاور نزدیک بطور خاص، بسیار نقش بازی کرد. وانگهی برخورد این چنینی مسکو به مساله ی کورد نه تنها مشخصه دوره بحرانی جنگ برای شوروی بلکه در هنگام پیروزی ستایش برانگیز آن و افزایش چشمگیر اعتبار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نیز بود. تمام پیامهای فرستاده شده از سوی رهبران کورد که نمایانگر وفاداری آنها به رهبری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و درخواست پشتیبانی بود، بی پاسخ ماند. مسکو عدم تمایل به ارتباط با کوردها را پنهان نمی کرد، هر چند که کوردها همچون گذشته در بی خبری مانده، انعکاس موفقیت های نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و تاثیر سیاسی آن قویا موجب امیدواریِ آنها به کمک شوروی در راستای تحقق بخشیدن به آرمانهای ملی شان حداقل در کوردستان ایران می شد؛ جایی که ارتش شوروی در آنجا بوده، دولت مستقل ملی کورد با سمتگیری چپ با اتکا به حمایت نظامی و سیاسی شوروی در آنجا بوجود آمده بود.

داستان شکست فاجعه بار دولت مستقل ملی فراتر از چارچوب این مقاله است، علاوه بر این، به اسناد جدید نیاز دارد. تنها یادآور می شویم که مسکو تکیهگاه مطمئنی از آب درنیامد. این امر بیش از هر چیز به این علت بود که دعاوی احتمالی امپراتوری استالین در آسیای غربی برخلاف اروپای شرقی و مرکزی از پشتوانهای نیروهای موجود نظامی برخوردار نبود، همچنین از نقطه نظر حقوق سیاسی و بین المللی - در یالتا و پستدام برای خاور نزدیک، [حقی برای آن]در نظر گرفته نشد. اتحاد شوروی تحت فشار انگلیسی ها و آمریکایی ها وادار به خارج کردن نیروهای خود از ایران در ماه مه ١٩٤٦ شده، با این اقدام، دولت مستقل ملی کورد را که در اواخر سال ١٩٤٦ میلادی توسط ارتش شاه سرکوب شد، بی دفاع گذاشت. باید اقرارکرد که سیاست شوروی در جریان و بلافاصله پس از اتمام جنگ جهانی دوم در رابطه با کوردهای ایران بطور عینی و تا اندازه زیادی بعلت شرایط موجود، تحریک آمیز بود. این سیاست، با برانگیختن امیدهای غیرعملی و کشاندن آنها به صحنه ی عمل رادیکال سیاسی، از پیش محکوم به شکست بود. همچنین تا حدی سیاست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در رابطه با کوردهای عراق که با امید به پشتیبانی شوروی علیه انگلیسیها و سرسپردگانشان در بغداد مبارزه میکردند، نقش مشابهی بازی کرد. در سال ١٩٤٧ میلادی پس از شکست دولت مستقل ملی کورد در ایران، مصطفی بارزانی و صدها نفر از همقطاران او پناهنده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شدند، جایی که چشیدن طعم تلخ نان تبعید، معنای "مهمان نوازی" را با عملکردهای بریا (۴) تجربه کردند. مسکو دوستی خاله خرسه خود را در رابطه با کوردهای ترکیه با دعوی خود بر بخش بزرگی از شرق ترکیه که کورد نشین بود، به نمایش گذاشت.

این کار در واقع اقدام نسنجیده و نمونه وار دستگاه دیپلماسی استالین – مولوتوف بود که فقط با ریختن هیمه به آتش، به جنگ سرد دامنه ی هر چه گسترده تری می بخشید. به بهانه ی تشدید تهدید خارجی، کوردهای ترکیه از سوی رژیم سرکوبگر که همیشه در کوردستان ترکیه حضور داشت در شرایط به مراتب سخت تری قرار گرفتند. بدین ترتیب سیاست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کوردستان در عصر استالین بسیاری از خصوصیات سنتی زمانهای پیش از خود را حفظ کرد: کوردها، مبارزه آنها برای آزادی و استقلال هدف مسکو محسوب نمی شد، بلکه آنها وسیلهای بودند برای حفظ منافع دولت و در واقع امپراتوری آن در ماورای قفقاز و آسیای غربی. آنها بمحض اینکه جنبش ملی [کورد] بطور مستقیم یا غیر مستقیم به عاملی مزاحم برای سیاست شوروی در خاور نزدیک تبدیل میشد، کورد ها را قربانی میکردند. با این همه، انقلاب سال ١٩١٧ میلادی در روسیه بطور آشکار و متفاوت تغییرات جهانشمول تاریخی در صحنه جهانی و تحولات ژئوپلیتیک در آسیای غربی بوجود آورد.
این [تغییرات] از نظر موضوع مورد بحث ما، بطور عمده در عرصه عملی ساختن جنبههای اجتماعی و سیاسی جنبش ملی کورد با سمتگیری "ضد امپریالیستی" و هواخواهی بیشتر از شوروی ظاهر شد. این امر به اتحاد شوروی امکان خوبی در کوردستان [برای پیشبرد سیاستش] داد که به دلایل عینی و ذهنی (فساد و تباهی سیستم کمونیستی، خود خُرد بینی دگماتیک و بی کفایتی نمایندگانی که در هر شرایطی در مساله کورد دخیل بودند) چنانکه باید تحقق نیافت. هم اینک پس از تلاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شرایط برای تحقق یافتن این امکانات بوجود آمده است، اما این خود داستان دیگری است.


منبع:
kurdistan.ru

* پروفسور میخایل سیمونویج لازاریف دکتر در علوم تاریخ، رئیس شعبه کوردشناسی انستیتوی شرق شناسی آکادمی علوم روسیه، نویسنده، پژوهشگر و دوست مردم کورد در سال ۱۹٣۰ در مسکو به دنیا آمد. در سال ۱۹۵۲ از دانشگاه دولتی لومونوسف مسکو در رشته تاریخ فارغ التحصیل و از سال ۱۹۵۶ در انستیتو شرق شناسی آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی مشغول به کار شد. پروفسور لازاریف مولف بیش از ۲۰۰ رساله و مقاله و از جمله۶ کتاب با ارزش در رابطه با تاریخ معاصر کوردستان، ایران، ترکیه و کشورهای عربی است. نوشته های او به زبانهای کوردی، عربی و فارسی و ... ترجمه شده است. دوستداران تاریخ کورد از طریق ترجمه ی فارسی کتابهای "تاریخ کوردستان" و "کوردستان معاصر ـ مسائل جنبش کورد" که با همکاری کوردشناسان و شرق شناسان بنام اتحاد شوروی سابق چون زنده یاد محوی، حسرتیان، ژیگالینا، واسیلیه وا، باقروف و لازاریف به رشته تحریر در آمده، با برخی از نوشته های با ارزش او آشنا شده اند کتابهای "مساله ی کورد ( ۱۹۱۷ ـ ۱٨۹۱)، "کوردستان و مساله ی کورد در سالهای ۹۰ قرن نوزدهم ـ ۱۹۱۷"، "کوردستان و مساله ی کورد (۱۹۴۵ـ ۱۹۲٣) امپریالیسم و مساله ی کورد (۱۹۲٣ ـ ۱۹۱۷)، فروپاشی فرمانروایی ترکیه در شرق عربی (۱۹۱٨ ـ ۱۹۱۴) از جمله آثار علمی و به یاد ماندنی پروفسور لازاریف هستند پروفسور لازاریف در ۷ مارس ۲۰۱۰ در سن ٨۰ سالگی در شهر مسکو در گذشت.


۱. در این نوشته آنچه در بین کروشه [] آمده، اضافات مترجم است برای روشن شدن بیشتر مطلب.
۲. راه آهن سرتاسری ایران نام راه آهنی است که در زمان پادشاهی رضا شاه پهلوی از جنوب تا شمال ایران کشیده شد. این راه آهن بندر شاهپور (بندر امام خمینی فعلی) در ساحل خلیج فارس را به بندر شاه(بندر ترکمن فعلی) در ساحل دریای مازندران وصل میکرد .در ۲۳ مهرماه ۱۳۰۶ اولین کلنگ ساختمان راه آهن سراسری در تهران محل فعلی ایستگاه تهران برزمین زده شد و از همان وقت رسما ساختمان راه آهن از سه نقطه جنوب و مرکز و شمال آغاز گردید. منبع : ویکی پدیا، دانشنامه آزاد

٣. روش یا برخورد جامعەشناسانه برای مطالعه یا توضیح یک پدیده اجتماعی

۴. لورنتی بریا رئیس پلیس مخفی استالین


آخرین اخبار

برنامه‌ی جمهوریخواهان

کتابخانه

جنبش جمهوریخواهی‌3

جنبش جمهوریخواهی‌4

جنبش جمهوریخواهی‌4