نه!
رهایتان نمی کنم
شما را که در صف های گرسنگی
نام های تان را از یاد برده اید
ودر میدان های بیکاری
رویاهایتان را به کفی نان می فروشید
نام مرا نمی دانید
و از کنار من هر روز با دلی شکسته می گذرید
من باشما هستم
در دریای کرونا غوطه می خورم
و برادرانم را یکایک
با دستان خود آهک اندود می کنم
اما شما را رها نمی کنم
خب
من هم گاهی ویرم می گیرد
پرسش های احمقانه را از روزگار رها کنم
فی المثل دیگر نگویم
حقیقت زندگی چیست
و یا یک آدم گرسنه در دایره هستی جایش کجاست
و مثل بقیه بروم بدنبال واژه های خوش تراش
و یا ساق های خوش تراش
و چیز هایی در همین حدود
از شراب و می ساقی
واگر نبود باغی
اما نمی دانم
چرا از نیمه های راه برمی گردم
و با خودم می گویم :
نه!
تو لفظ داده ای
تو در محضر حضرت دوست
به روشنایی روز قسم خورده ای
که شاعر دل شکسته گان باشی.
نه!
در این لحظات گرانبار
هرگز رهایتان نمی کنم
و در دریای کرونا غوطه می خورم
15/3/2020