لقمان فاروقی(نروژ)
بارها ما در اجتماعات سیاسی واجتماعی واقتصادی و فرهنگی با مقولە آزادی بە بحث و گفتگو می نشینیم و با تفکرات خود آزادی را تفسیر و نقش او را در جامعەها برآورد می کنیم،آزادی تعریفات زیادی از خود در بر می گیرد اما پایە گذاری و ایفای آن در جامعەها متاسفانە ناکام ماندە است،آزادی زیباترین مقولە مورد بحث می باشد کە هر وجدان بیداری را بە تکاپو میاندازد اما دریغا کە در جامعە جهانی فقط یک شعار تو خالی می باشد کە فقط اسم آن ازطرف مدعیون تلفظ و با آن بازی می شود.
انسان از زمانی کە پا بە عرصە وجود می نهد، آزادی را از مراحل اولیە زندگی خود جویا و خواهان دستیابی بە آن می باشد حال این آزادیها چە مورد پسند جامعە جهانی باشد یا چە مخالف عرف جهانی باشد،هر انسانی آزادی را آنچنان کە مورد پسند وی باشد کە بتواند نیازهای او را برطرف کند تعریف می کند و بنا بە تعریفات خود زمینە را برای بسط واجرا آزادیها بە مرحلە عمل می رساند،اما بە مرور زمان با رشد فکری انسانها آزادی نیز تعریفات گستردەتری در نزد انسان از خود در بر می گیرد و جوانب مثبت و منفی آن را می سنجد و در راستای میثاق بین المللی تلاش و تکاپو جهت دستیابی بە آن را آغاز می کند.
از همان بدو تشکیل جامعەها، مبارزات گستردەای جهت رسیدن بە آزادی بە وقوع پیوستە و در همین راستا خونهای زیادی بهاء داد شد تا نسل های آیندە بتوانند بە مقولە آزادی دست یابند، از زمانی کە علم پا بە عرصە وجود گذاشت و با پیشرفتهای عمیق علمی جواب بسیاری از مسائل گنگ دادە شد، عرصە برای ابراز وجود آزادی بازتر شد و روزبە روز مبانی و اصول اساسی و بنیادین آزادیهای فردی و اجتماعی جامع تر و گستردەتر می شود.
قدرت طلبی انحصار طلبان و ادیان از مهمترین مقولەهای هستند کە از بدو تکامل انسانها تا بە امروز سرسختانە در برابر آزادی انسانها قد علم کردەاند و با تفکرات انحصارطلبانە و خرافات و بسط این تفکر در جامعەها، سپری عظیم در برابر رسیدن انسان بە معنای واقعی خود شدەاند،بسیاری از ادیان و ژریم ها جهت بسط فکری خویش آزادی را همگون با نظام خود تعریف و اصول و مبانی نیز برای آن پایەگذاری کردەاند و اگر بە بطن تعریفات آنها خوب بنگریم دقیقا بە این واقعیت می رسیم کە مبانی آنها کاملا با آزادی در تضاد می باشد.
آزادی از جنبەهای مختلف یعنی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی تعریفاتی از خود در بر می گیرد و هر فرد یا سیستمی بە شیوەای و بە گونەای آن را تجزیە و تحلیل می کنند،اما تا چە اندازە این تعریفات بە تعریف واقعی نزدیک شدە و بە آن جامە عمل پوشاندە شدە است پرسشهای زیادی بە مغز مخاطبان آن خطور می دهد.
هر کدام از انسانهای این کرە خاکی برای رسیدن بە معنای واقعی این کلمە در تلاش هستند و در تمامی مکانها با تمام قدرت از این مقولە تعریف می کند و راههای دستیابی را پایە ریزی و برای این مهم برنامە ریزی می کند،بە عنوان مثال از جانب سیاسیون دنیا، آزادی بە شیوەای بسیار زیبا و دلپسند تعریف شدە است کە با خواندن آن انسان بە وجە میاید و ناخودآگاە جذب آن می شوند تا از این طریق بتوان بە آن الهە مقدس یعنی آزادی برسند اما غافل از اینکە متاسفانە در بسیاری از موارد جهت اغفال مخاطبان شعاری بیش نیست ،فقط تابلوی زینتی است کە دربرنامە و اساسنامە حکومتها و رژیم ها وجود دارد کە در پارلمان کشورها نسب می شود و آنرا سرلوحە سرکوب و خفقان قرار می دهند،چرا بە آزادی سیاسی اشارە کردیم؟ چون آزادی سیاسی تمامی جوانب دیگر آزادی همچون آزادی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را در بر می گیرد.با وجود آزادی سیاسی در جوامع، تمامی آزادیهای زیر مجموعە نیز بە طور اتوماتیک در جوامع پدیدار و بە مرحلە عمل و اجرا می رسند.
اگر خوب بنگرید امروزە در جوامع پیشرفتە، کە از قطبهای بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان بشمار می آیند آزادی نسبی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی بە چشم می خورد و مردم آن جوامع تا حدی از آن راضی هستند،اما این آزادی نسبی کاملا زیر نظر و ذرەبین مسائل سیاسی کشور قرار دارد و رژیم ها با همان آزادی نسبی و بسیار ناچیزی کە در جامعە دادە است، مهر سکوتی بە دهان مردم زدەاند تا موقعیت سیاسی و اقتصادی نظام شان بە خطر نیافتد،حال در جامعەهای عقب افتادە ما با قوانین قرون وسطی دیگر خبری از هیچکدام از جوانب آزادی نیست و انسان در جوامع ما هیچ نقش و موقعیتی در خصوص سیستم سیاسی و اقتصادی کشور ندارند و تمامی قوانین حاکم در تضاد با مفاهیم آزادی و برابری هستند.
بسیاری از اپوزیسیون سیاسی ادعا می کردند کە جهت اجرای عدالت اجتماعی و رساندن جامعە بە آزادی واقعی مبارزە می کنند کە بعضا سیستم حکومتی یک جامعە را نیز در دست گرفتند،و جهت مستحکم کردن و پایە گذاری سیستم حکومتی خود و نگهداری سیستم، وعدە و وعیدهای متفاوتی بە مخاطبان حیطە استحفاظی خود دادند و دل مردم را با این واژە زیبا یعنی آزادی بە وجە آوردند، امازمانی کە زمامدار شدند و بر اریکە قدرت نشستند تنها کلمەای کە آنها را نگران و مضطرب و هراسان ساخت آزادی بود.
آزادی شعاریست کە در گفتگوهای روزانە بە کرات شنیدە می شود و تا حدی کە گوش مخاطبان را بە شدت قلقلک بدهد اما چرا هیچ وقت آزادی بە کرسی ننشست وچرا مدعیان آزادی در فردای آن تبدیل بە بزرگترین سرکوبگران آزادیخواهان شدند؟
١.بە نظر من انسانها آزادی را شخصی قلمداد می کنند و این شعار را فقط برای رهایی خود از دست نابسامانیها و نابهنجاریهای جامعە انتخاب می کند و آزادی را آنچنان کە مورد پسند وی و همفکرانش باشد تعریف می کند و در همین راستا جامعە را نیز بە سوی این فکریت سوق می دهد حالا یا بە صورت تبلیغات و یا بە شیوە زور،اگر مقولە آزادی ایشان بە صورت یک نرم در جامعە در آمد کە هیچی، اگر با مخالفت آزادیخواهان روبرو شد سرکوب و ارعاب را پیشە کار خود قرار می دهند.
٢.حامیان تعریف استاندارد بین المللی و مفاد بشردوستانە آزادی با توجە بە موقعیت سرمایداری و حاکمیت آن در جامعە انسانی قلع و قمع می شوند و در کل این مفاد زیر سلطە نظامهای سرمایداری قرار گرفتە و یک حصار بزرگ بە دور مبلغان و ناشران و طرفداران آزادی کشیدە شدە است و از طرق مختلف از صفحە روزگار حذف می شوند.
در هر سیستمی یک سری آزادیهای نسبی جهت اغفال مردم عرضە می شود حال بە صورت دائم یا موقتی،اما از طرق دیگر و با راهکارهای دیگر همان آزادی نسبی را نیز در بدنە سرکوب می کنند، چون آنها بە آزادی همچون سرطان شیوع دار و لاعلاج می اندیشند پس با همە این توصیفات آزادی مقولەایست زیبا و دست یافتنی اما تقریبا غیر ممکن.
بنابراین بە این نتیجە می رسیم کە آزادی یک واژەایست کە انتها ندارد و اینکە اصلا مرز نمی شناسد و متاسفانە مخالفان آن تنها سپر حاکمیت اش در جوامع می باشند و تنها و تنها جامعە انسانیست کە طعمە تعریفات غلط حاکمان و مستبدان ازآزادی می شوند،علل الخصوص کارگران و زحمتکشان و مردم فقیر کە ٧٠%جامعەها را تشکیل می دهند،زمانی آزادی واقعی آن الهە مقدس در جامعەها پدیدار می شود کە این ٧٠% جامعەها از زیر یوغ استبداد و فقر خلاصی پیدا کنندو نقش و قدرت سرمایداری از جامعە انسانی کوتاە بشود، آنزمان می توان بە تعریف واقعی آزادی دست یافت و تعریف آنرا سرلوحە زندگی آیندەگان قرار داد.