بازخوانی و مقایسۀ دو روایت از یک واقعه
از: علی سجادی
بسیاری از شخصیتها و گروههای سیاسی فعال در جریان انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در تحلیلهای سیاسی – تاریخی خود از انقلاب، آن را «انقلابی که از مسیر خود منحرف شد»، «انقلابی که توسط روحانیان به سرقت رفت»، «انقلابی که فرزندانش را بلعید»، یا «انقلابی که اهداف خود را فراموش کرد» می خوانند. این گروهها و شخصیتها، سرفصل «انحراف انقلاب» و به «سرقت» رفتن آن را کم و بیش با کناره گرفتن یا رانده شدنشان از هرم قدرت منطبق می دانند و معمولاً جریان انقلاب را تا زمانی که خود بخشی از آن بوده اند، «اصیل»، «مردمی»، «صحیح» و حتی گاهی «درخشان» می خوانند.
اسناد انقلاب اسلامی ایران چیزی جز این نشان می دهد: انقلاب اسلامی ایران که با شکست رژیم پادشاهی و انقراض آن در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی به قدرت دولتی دست یافت، نه از مسیر خود منحرف شد، نه به سرقت رفت، نه اهداف خود را فراموش کرد، و نه فرزندان خود را بلعید؛ بلکه مسیری را طی کرد که انقلابیها از آغاز شورشهای منتهی به بهمن ۱۳۵۷ برای آن پیش بینی کرده بودند و در راه پیروزی آن از بذل جان و مال خود و دیگران دریغ نورزیده بودند.
پیش از آن که به بررسی چند فقره از اسناد انقلاب اسلامی بپردازم، لازم است اجمالاً دربارۀ مفهوم انقلاب و آنچه این واژه به ذهن اکثر ایرانیان متبادر می کرد (و تا حدودی اکنون نیز می کند) اشاره شود.
کلمۀ انقلاب – معادل revolution – نه فقط نزد نیروهای انقلابی و به اصطلاح مترقی ایرانی، بلکه حتی نزد نیروهای محافظه کار ایرانی نیز واژه ای مقدس به شمار می رفت (و می رود). این تصور تقریباً همگانی بود (و تا هنوز تا حدودی هست) که انقلاب عملی است مثبت، با نتایج نیکو و راه حلی که مشکلات جامعه را به سرعت حل، و دردهای آن را درمان می کند. در حالی که نه فقط تجربۀ ما ایرانیان از انقلاب اسلامی، بلکه سایر تجربه های انقلابی، از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب اکتبر روسیه در حدود یکصد سال پیش به روشنی نشان داده است که در بهترین حالت انقلاب نقش قرص مسکنی را دارد که موقتاً درد را تخفیف می دهد ولی بی توجهی به آثار جنبی آن مسکّن غالباً عوارض مرگباری دارد.
*********
اسنادی که این نوشته به آنها می پردازد، مربوط است به شورش تبریز در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶، درست یک سال قبل از شکست قطعی رژیم پهلوی.
شورش ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در تبریز، که بر اساس اسناد موجود از قبل توسط انقلابیون برنامه ریزی شده بود، بر اساس دستور رهبران روحانی – از جمله آیت الله کاظم شریعتمداری – به مناسبت چهلمین روز واقعۀ قم انجام گرفت. چهل روز پیش از آن به مناسبت مقاله ای که در روزنامۀ اطلاعات تهران با امضای رشیدی مطلق چاپ شده بود، و در آن به آقای خمینی و سوابق خانوادگی و اندیشه های او اشاره رفته بود، برخوردهای خونینی بین برخی از طلبه ها و عوامل انقلابی در قم با نیروهای انتظامی شهر پیش آمده بود.
روایت دولت وقت از ابعاد شورش تبریز که در رسانه ها منعکس شد، از این حد فراتر نرفت که «وطن فروشان» عاملین استعمار و فریب خوردگان می خواهند راه «تمدن بزرگ» را مسدود کنند، یا دشمنان ایران از مرز گذشتند، شناسنامۀ ایرانی گرفتند، در تبریز مستقر شدند و بالاخره دست به اعمال خیانتکارانۀ خود زدند. اما ابعاد قضیه بسیار وسیعتر و سازمان یافته تر از آن بود که مقامهای رژیم پیشین آن را وانمود می کردند.
در بیانیه ای که امضای «انشجویان مبارز مسلمان دانشگاه تبریز، یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۵۶» را در پای خوددارد و در نشریۀ «کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» (معروف به کمیتۀ کیفی) مورخ ۵ فروردین ماه ۱۳۵۷ چاپ شده، شورش تبریز چنین گزارش می شود:
طی تظاهرات خونین ۲۹ تبریز قصد داشتیم که گزارش لحظه به لحظه برای آگاهی گروهها و تیپهای مختلف تهیه کنیم ولی از آن جا که نوشتجات روزنامه های رژیم نسبتاً شرح دقیقی بر جریان است... لذا صلاح دیدیم که در کنار حرفهای ورق پاره ها مطالبی در رد یا توضیح موارد موجود و نیز تکمیل نواقص آن بیاوریم. روز چهارشنبه ۲۶ بهمن اعلامیه های آیت الله شریعتمداری مبنی بر اعلام روز ۲۹ بهمن به عنوان روز عزاداری عمومی که در آن از عموم طبقات خواسته شده بود که در این روز دست از کار بکشند و همچنین طبق اعلامیه های روحانیون مبارز تبریز در مسجد قزللی واقع در انتهای خیابان فردوسی ساعت ده و نیم صبح شنبه قرار بود مجلس ختمی منعقد شود... رژیم ضد مردمی پهلوی به خاطر وحشت از اجتماع مردم مسلمان ما در پایگاههای اسلامی شان (مساجد) اقدام به بستن در مسجد قزللی کرده بودند. نتیجتاً در ساعت ۴۵/۹ صبح حدود ۱۵ هزار نفر از طبقات مختلف مردم در اطراف این مسجد و خیابانهای مجاور اجتماع کردند و در این هنگام که ساواک و شهربانی قبلاً بسیج شده بودند یکی از افسران مزدور شهربانی به نام «حق شناس» زوزه می کشید که «متفرق شوید» و به دنبال آن جوانی از میان مردم به طرف او رفته و سیلی محکمی آن چنان بر او نواخت که افسر خود فروخته نقش بر زمین شد و مردم از این فرصت استفاده کرده به طرف افسر حمله می کنند و در این میان پاسبان خوش خدمتی به حمایت از افسر چند تیر به طرف مردم شلیک می کند که منجر به شهادت دو نفر می گردد. مردم ازاین جنایت عصبانی شده پاسبان مزدور را دنبال می کنند و او که سخت ترسیده بود به حمام واقع در بازار پناهنده می شود، ولی مردم او را از حمام بیرون کشیده آن قدر می زنند که به درک واصل می گردد.
حق شناس مزدور که در اثر حملۀ مردم سخت مجروح شده بود و هم اکنون حال وخیمی دارد همان عاملی بود که در جریان اعتصاب بازار (۲۴ دی) نقش مهمی در باز کردن مجدد بازار داشت و درتمام جریانات ضد مردمی شهربانی نقش ایدئولوگ و طراح را بازی می کرد و چهرۀ منفورش ضرب المثل عام و خاص بود. جریانی که با این مقدمه شروع شده بود به بلوار کورش کشیده شد و در آنجا به آتش کشیده شدن دو موتور شهربانی و کیوسک راهنمایی منجر شد و سپس از طریق (خیابان) فردوسی و چهار راه شهناز و... ادامه یافت. ما قصد شرح دقیق تظاهرات را نداریم و بیشتر به توضیح موارد مهم می پردازیم:
در اطلاعات روزدوشنبه آمده بود که تظاهرکنندگان در نقاط مختلف شهر به سوی مغازه های باز حمله می بردند که در واقع صاحبان این مغازه ها کسانی بودند که نخواسته بودند ازاین جریان اصیل پیروی کنند و با عناصر خود فروخته ای نظیر فروشندۀ لوازم خانگی آشغالی بودند و نیز در لیست محلهای خراب شده از چند کافه و ساندویچ فروشی نام برده شده که همگی آنها فروشنده مشروبات الکلی و آبجو بودند (با توجه به نقش تخدیری الکل و نیز تحریم قرآن از این نوشابه حمله به این مراکز کاملاً موجه است). حمله به پپسی کولا و آدامس خروس نشان به خاطر صاحبشان (که منتسب به آیین بهایی بودند) بوده است، مورد حمله واقع شدن مغازه هایی از قبیل تلویزیون فروشی و نوار فروشی نیز به خاطر نقش استحماری این وسائل در ذهن و فرهنگ توده می باشد، کندن پارکومتر و تابلوهای راهنمایی نیز صرف نظر از انگیزه برای تخریب اموال دولتی از جمله وسائلی بودند که (به عنوان اسلحه) در حمله به بانکها و پلیس و بند آوردن خیابانها به منظور سد راه ورود نفربرهای ارتش به نحو احسن مورد استفاده قرار می گرفتند، تخریب فروشگاههای سرمایه داری هم پر واضح است که به خاطر نقش استثماری آن بوده است. دیگر مسألۀ به آتش کشیدن دهها اتومبیل بود، که بدون استثناء این اتومبیلها یا دولتی و یا مربوط به مزدوران شناخته شده ساواک و یا جیپهای شهربانی بودند...
از جمله حملات ستودنی این روز یکی حمله به محل حزب رسواخیز (رستاخیز) تبریز بود. انجام این حمله بدین صورت بود که در اولین حمله توسط جمعی در حدود ده هزار نفر انجام گرفت. طبقۀ اول ساختمان و تمام وسایل موجود در آن و پانزده عدد دستگاه اتومبیل که در محوطۀ ساختمان پارک شده بود به آتش کشیده شدند (شهر در این موقع کاملاً در دست مردم بود و تظاهرات توسط گروههای کوچک و بزرگ در خیابانهای مختلفی ادامه داشت)، به دنبال حملۀ اول و به فاصلۀ ۴۰ دقیقه گروه دومی که افراد شرکت کننده در آن بالغ بر دو هزار نفر می شد به محل حزب رسیده و بقایای ساختمان را به آتش کشیدند، به طوری که کلیه نقاط ساختمان و تمام مدارک موجود در آن سوخت.
از موارد اشتباه آمیز این جریان قهرآمیز تخریب بعضی مغازه ها نظیر جگرپزی یکتا و نیز تابلوهای بیمارستانها و مطلب اطباء بوده است که هیچ کدام آنها دلیلی بر سوء نیت شرکت کنندگان نمی تواند باشد، چرا که در چنین جریاناتی وقتی پنج هزار نفر به دو پنجره سنگ می زنند حتماً و اشتباهاً بالاخره یکی از سنگها به شیشۀ مجاور اصابت خواهد کرد و اصولاً دیدیم در جریانی که به هنگام آتش زدن یک اتومبیل دولتی که یک ژیان در مجاورت آن بود و احتمال آتش سوزیش می رفت مردم با وجود حملات وحشیانۀ ارتش، اتومبیل مذکور را نجات دادند، آیا اتهاماتی از قبیل ماجراجو می تواند صحت داشته باشد؟»
این بیانیه نتیجۀ قیام تبریز را با آمار زیر گزارش کرده است: تعداد بانکهای سوخته شده بیش از ۶۲ باب، تعداد بانکهای خرد شده بیش از ۹۷ باب، تعداد سینمایهای سوخته شده ۳ باب، تعداد سینماهای خرد شده ۷ باب، تعداد اتومبیلهای سوخته شده ۲۷ دستگاه، تعداد ادارات و سازمانها و مراکز دولتی خرد شده ۱۶۳ باب، تعداد ادارات و سازمانها و مراکز دولتی سوخته شده ۱۲ باب.
برخی از شعارهای اساسی این قیام چنین بوده است:
· یا مرگ یا خمینی یا مرگ یا حجاب· خمینی خمینی خدا نگهدار تو، می کُشم می کُشم دشمن خونخوار تو
· ما پیرو قرآنیم، رستاخیز نمی خواهیم.همچنین در این گزارش از «امام خمینی» نقل شده است که «آدم صالح باید مسلح باشد.»
بنابراین خواستهای انقلابیون اسلامی را می توان به شرح زیر خلاصه و طبقه بندی کرد:
۱ – نابودی حکومت پادشاهی
۲ – استقرار حکومت اسلامی
۳ – تحمیل حجاب بر زنان
۴ – تبلیغ قهر و خشونت برای دستیابی به اهداف اجتماعی و سیاسی
۵ – تنزل حضور و مقام انسانی «مخالف» به «دشمن» و «خونخوار» که لهذا قتل او واجب می گردد و در نتیجه:
۶ – از بین بردن مخالفان انقلاب – به روایت بالا – به وسیلۀ قهر و خشونت؛
۷ – از بین بردن پیروان دیانت بهایی؛
۸ – تحمیل نظر پیروان انقلاب با اعمال قهر به دگراندیشان، با یاری گرفتن از شیوه های تهمت و افترا و درصورت لزوم
حمله به آنان و از بین بردن داراییهایشان و تصاحب آنها
۹ – مخالفت با مظاهر تمدن جدید از قبیل رادیو، تلویزیون، و سینما؛
۱۰ – از بین بردن رفاه نسبی موجود در جامعه به عنوان مخالفت شرع مقدس با رفاه؛
۱۱ – نابودی بیت المال (اموال دولتی)، اگر مورد استفادۀ ایشان نباشد.
جالب است که انقلابیون تبریز ضمن بیان صریح آنچه توسط ایشان در تبریز گذشته است با معصومیتی کم نظیر، و برآمده از ایمان و تعصب بی شائبۀ دینی، از خوانندگان بیانیه شان طلب انصاف می کنند که آیا «اتهاماتی از قبیل ماجراجو (به آنان) می تواند صحت داشته باشد؟»!
نکتۀ قابل اعتنا و درخور بررسی بیشتر آن است که خواستهای انقلابیون تبریز در قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ دقیقاً خواستهای انقلاب اسلامی ایران بود که یک سال بعد در بهمن ۱۳۵۷ موفق به در دست گرفتن قدرت دولتی شد و از ماشین حکومتی برای اعمال این خواستها استفاده کرد، که آثار و نتایج آن اینک در همۀ سطوح جامعه بارز و نمایان و لابد باعث افتخار آفرینندگان آن است.
********
روایت دیگری هم از قیام ۲۹ بهمن تبریز در دست است و آن گزارشی است که با عنوان «قیام توده های زحمتکش تبریز – ۲۹ بهمن ۱۳۵۶» در نشریۀ «کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» موره ۱۲ فروردین ماه ۱۳۵۷ چاپ شده است، اما نویسندگان آن معلوم نیستند و گزارش با عبارت «پیروزی از آن خلق است» به پایان رسیده است؛ اگرچه از متن گزارش بر می آید که گروهی دیگر از مسلمانان انقلابی تبریز آن را نوشته باشند. به هر حال در اصالت گزارش – دست کم به اعتبار ناشر آن (کمیتۀ کیفی) – شکی نیست.
این گزارش در خطوط اصلی با گزارش سابق همخوانی، و در جزئیات تفاوتهایی با آن دارد. در این گزارش نیز به صراحت آمده که انقلابیون به صاحبان مغازه های شهر گفته بودند که «باید» تعطیل باشند ولی «در این روز تمام مغازه ها به استثناء مغازه هایی که به آنها اشاره شد و مغازۀ بهائی ها و سینما رکس بسته بودند.» و اگرچه تظاهر کنندگان «به هنگام عبور از جلوی مغازه های باز بهائی ها، که تزئین و چراغانی شده بودند از صاحبان آنها می خواهند که به عنوان همدردی مغازه هایشان را ببندند ولی آنها اعتنایی به گفتۀ مردم نمی کنند» و ازاین جهت است که به آتش کشیده می شوند. دیگر آن که، به روایت این گزارش «دانشجویان، محصلین و کارگران کارخانه های بزرگ نتوانسته» بودند درتظاهرات صبح شرکت کنند و اکثر تظاهرکنندگان صبح از «کارگران کارگاههای کوچک، دکانداران، کسبه و جوانان تشکیل شده بودند.»
البته این بیانیه روشن نکرده است که اگر «دانشجویان و محصلین» درتظاهرات شرکت نداشته اند، پس «جوانان» به چه کسانی اطلاق شده است؟ آیا فقط منظور جوانان بیکار است یا جوانانی که از دهات به حاشیۀ شهرها رفته بودند و عملاَ کار مرتب و منظمی نداشتند و به کارهایی از قبیل ماشین پایی و ماشین شویی می پرداختند. این نکته خصوصاً قابل توجه است موقعی که در همین گزارش می خوانیم «سه هزار نفر از دهقانان و کشاورزان دهات مجاور تبریز (که لابد از حدوث واقعه اطلاع و آمادگی قبلی داشته اند) مسلح به بیل و داس و ملبس به کفن برای ملحق شدن به برادران و خواهران مبارز تبریز به طرف شهر می آیند.»
این بیانیه تعداد کشته شدگان صبح را بین شش تا هشت نفر و تعداد کشته شدگان بعداز ظهر را «صدها نفر»
گزارش می کند اما به مانند روایت قبلی، اسامی هیچ یک از ایشان را ذکر نمی کند.
یک تفاوت جزئی دیگر نیز بین این دوگزارش وجود دارد که بسیار قابل تأمل است. در گزارش قبلی آمده بود که: «یکی از افسران مزدور شهربانی به نام حق شناس روزه می کشید که... به درک واصل می گردد.» این حادثه در روایت دوم انقلابیون چنین شرح داده شده:
جلوی در مسجد سرگرد حق شناس، از مأمورین سرشناس ساواک... مانع ورود مردم به مسجد می گردد، در مباحثه ای که بین مردم و سرگرد مزبور در می گیرد او در جواب یکی از مردم که می گوید «تو حق نداری مانع ورود مردم به خانۀ خدا بشی» شروع به هتاکی و اهانت به خدا می کند. جوانی از او می پرسد «چرا به خدا فحش میدی» سرگرد در جواب فحش رکیکی داده و تهدید به تیراندازی می کند. جوان سینۀ خود را در مقابل هفت تیر سرگرد سپر کرده و می گوید «بزن». سرگرد تیری را در سینۀ آن جوان خالی می کندو مردم در مقابل این عمل به سوی سرگرد حمله کرده و او را تا دم مرگ کتک می زنند. سپس جسد جوان را روی دست گرفته در خیابانها با دادن شعار مرگ بر شاه به راه می افتند. وقتی جمعیت جلوی بانک ایران و انگلیس که در مجاورت مسجد قرار گرفته می رسند آن را به آتش می کشند. در سر راه خود چند اتومبیل دولتی را نیز آتش می زنند. کینۀ توده ها هدفهای خود را به دقت انتخاب می کند.»
روشن است که بر اساس هر دو روایت سرگرد حق شناس جان سالم به در می برد، اما از این حادثه یک جسد باقی می ماند که بر اساس روایت اول متعلق به یک پاسبان است که او را «آن قدر می زنند که به درک واصل می گردد» و بر اساس روایت دوم متعلق به یک جوان انقلابی است که توسط سرگرد حق شناس کشته شده است.
روشن نیست چرا انقلابیون پاسبانی را که در حمایت از افسر مورد حمله قرار گرفته تیری شلیک کرده دنبال می کنند و او را که به حمام پناهنده شده بیرون می آورند و آنقدر می زنند تا می میرد، ولی سرگردی را که تیر به سینه جوان زده زنده رها می کنند؟ احتمال دیگر البته این است که هر دو روایت درباره یک جسد مشترک باشد و این جسد، جسد همان پاسبانی باشد که توسط مردم انقلابی «به درک واصل گردیده» و بعد انقلابیون آن را به عنوان شهید انقلاب «روی دست گرفته و درخیابانها با دادن شعار مرگ بر شاه به راه می افتند»؟ آیا این طور نیست که انقلابیون بعد از کشتن پاسبان او را «خلع لباس» کرده و به عنوان شهید انقلاب روی دست می گردانیده اند؟
آنچه این گمان را تقویت می کند گزارش همین روایت دوم است که می گوید بعد از مدتی جنازه گردانی «چند ماشین ساواکی جلوی جمعیت را می گیرد و با تیراندازی بر روی جمعیت موفق می شود جنازۀ شهید را از دست آنها گرفته و فرار کنند.»
آیا منطقی تر نیست که ماموران ساواک و شهربانی قصدشان پس گرفتن جنازۀ همکارشان باشد که توسط انقلابیون «به درک واصل گردیده» بوده است؟ و پس گرفتن این جسد، اگر جسد همان پاسبان نبوده، چه ارزش خاصی داشته که ماموران برای پس گرفتن آن، در حالی که شهر در کنترل انقلابیون بوده، خود را به خطر بیندازند، روی جمعیت تیراندازی کنند، و بعد از پس گرفتن جسد فرار کنند؟ و چرا انقلابیون فداکار و با همیّتی که در مقابل گلوله سینه سپر می کردند، باچند تیر هوایی اجازه دادند شهیدشان را از دستشان بربایند؟
این شیوه، یعنی انجام دادن کاری و منتسب کردن آن به دیگری، یکی از شگردها و تاکتیکهای نهضت انقلاب اسلامی بود. ادامۀ این شیوه را در بعد از به قدرت رسیدن انقلابیون هم دیدیم که برای بدنام کردن «دشمن» انجام هر عمل نه تنها مباح که لازم و واجب شمرده می شد و می شود.
اما روایت انقلابیون از قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در تبریز کامل نیست، مگر آن که نظری هم بیفکنیم به بیانیه های شخصیتها و گروههای سیاسی و اجتماعی مطرح در آن زمان.
جمعیت اتحاد برای آزادی (مشروطۀ چهارم)» در پیامی به مردم تبریز دربارۀ قیام ۲۹ بهمن چنین می گوید:
«شما که در قیام شکوهمند خود، در پاسخ گلوله های حکومت استبدادی، جان بر کف، به موسسات نمادی حکومت حمله بردید و حزب تحمیلی رستاخیز را فرو ریختید... قیام خلقی شما که با شرکت روحانیون مسؤول، بازگانان، پیشه وران، کارگران شرکت نفت تبریز، کارگران ماشین سازی و تراکتورسازی و چیت سازی و کبریت سازی، دانشجویان دانشکده ها، دانش آموران و بسییاری از اهالی روستاهای اطراف شهر حرکت خروشنده یافته بود چه عظمت و شکوهی داشت.»
همچنین بیانیه ای به امضای ۵۵ نفر از سرشناس ترین روشنفکران و فعالان سیاسی دوران انقلاب از جمله دکتر کاظم سامی (که بعدها توسط انقلابیون مسلمان تر به طرز فجیعی به قتل رسید) در این باره منتشر شد که در آن آمده است: (به نقل از خبرنامۀ جبهۀ ملی ایران، ۲۵ اسفند ۱۳۵۶)
فاجعۀ خونین ۲۹ بهمن ماه تبریز و قتل و جرح عدۀ کثیری از هموطنان ستمدیدۀ ما درآن شهر که در چهلمین روز کشتار بیرحمانۀ مردم قم صورت گرفت، ملت ایران را سخت عزادار ساخته است.» نویسندگان بیانیه در انتها اعلام کرده بودند که به مناسبت واقعه تبریز (و به واسطۀ خشونتهای دولتی به کار رفته در آن) از برگزاری مراسم عید نوروز ۱۳۵۷ خودداری خواهند ورزید.
دکتر سنجابی رهبر جبهۀ ملی در بیانیۀ جداگانه ای (خبرنامۀ جبهۀ ملی، شمارۀ ۴، ۲۰ اسفند ۱۳۵۶) قیام تبریز را «تظاهرات قانونی مردم ایران» خواند و دربارۀ آن نوشت: «این قیام تاریخی نشانگر خشم عمومی مردم و حرکت یکپارچۀ گروههای اجتماعی و عکس العمل تنفرآمیز ملت ایران در برابر اختناق و فساد و ظلم و استبداد است.» همین خبرنامه وقایع تبریز را «آزادیخواهانه» توصیف کرد و آن را ستود.
آیت الله خمینی نیز در هشتم اسفند ۱۳۵۶ طی پیامی از نجف نوشت: «پس از سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز... خاطره بسیار اسف انگیز قم هنوز ما را در رنج داشت که فاجعۀ بسیار ناگوارتر تبریز پیش آمد که هر مسلمی را رنج داد و به سوگ نشاند. من به شما اهالی معظم آذربایجان نوید می دهم، نوید پیروزی نهایی، شما آذربایجانیان غیور بودید که در صدر مشروطیت برای کوبیدن استبداد و خاتمه دادن به خودکامگی و خودسری سلاطین جور بپا خاستید و فداکاری کردید.»
نقل قولها همه برگرفته از اسناد انقلاب اسلامی در آرشیو خصوصی نویسنده است.