غسان شربل
نویسنده و مفسر عرب
روسیه در تاریخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۵ پس از تقاضای رسمی بشار اسد برای کمک نظامی مستقیم، در سوریه دخالت نظامی و بمباران مواضع گروههای اسلامگرا را آغاز کرد. اکنون ترکیه نیز دست به مداخله نظامی زده اما فاصله بین دو مداخله و فرق دو رویکرد بسیار گسترده به نظر میرسد.
دخالت روسیه مبتنی بر ارزیابی دقیق از اوضاع و بررسی کامل «ثابتها و متغّیرها» صورت گرفت و گامهای پوتین بر اساس فهم دقیق مراحل بهم پیوسته برداشته شد کما اینکه زمان تصمیم مداخله در شرایطى مناسب با مطالعهی کامل میزان قدرت در میدان نزاع اتخاذ شد.
اما مداخله ترکیه شتابزده و با برآوردهای نادرست از اوضاع و فضای سیاسی حاکم بر منطقه و معادلات آن انجام شده به همین دلیل این مداخله از اول نشان داد که برخلاف مداخله روسیه فاقد هرگونه چتر قانونی یا بینالمللی است.
مقامات ترکیه برای حمله نظامی خود به شمال شرقی سوریه نامی «شاعرانه و رمانتیک» برگزیدهاند. هرکس عبارت «چشمه صلح» را بشنود، تصور میکند که نیروی مداخله کننده یک نیروی نظامی نیست بلکه نیرویی متعلق به نهادهای امدادگر بشردوستانه یا سازمان صلیب سرخ بینالمللی است که برای رساندن چادر برای بیسرپناهان و ارائه خدماتی نظیر رساندن غذا و پوشاک برای نجات جان باقیماندگان در مناطق جنگزده سوریه که در فقر و آوارگی بسر میبرند، صورت گرفته است؛ اما اینگونه نیست. اولین واکنشها به این عملیات نشان داد که ما با فصلی جدید و خطرناک از جنگ نامحدود دیگری در سوریه روبرو هستیم بطوری که پایان عملیات «چشمه صلح» بسیار دشوارتر از آغاز این عملیات نظامی است.
در این مقاله جایی برای شمردن یا ثبت کردن چرخشهای ۱۸۰ درجهای سیاست ترکیه در قبال بحران سوریه طی چند سال گذشته وجود ندارد؛ از جمله یکی از مهمترین چرخشهای ترکیه در سالهای اخیر این بود که روحیه ناتویی خود را باخت و با مسکو و تهران راه «آستانه» را طی کرد و با خرید موشکهای «اس ۴۰۰» از روسیه و تهدیدهای مکررش به غرق کردن اروپا در سیل پناهجویان سوری، سیاست اخاذی از اروپا و اعضای ناتو را در پیش گرفت.
در آغاز، سقف مطالبات اردوغان در میدان بازی بحران سوریه تا سرنگونی بشار اسد بالا بود اما هنگامی که مداخله نظامی روسیه عملاً خواستههای سرنگونی رژیم بشار اسد را برای همه بازیگران به رویایی غیر قابل تحقق تبدیل کرد، رویای اردوغان در سوریه نیز به نابودیِ نهاد نوپای کردها محدود شد. نهادی که مشروعیت خود را از جنگ قهرمانانه با داعش، روابط نظامی و اطلاعاتی و سیاسی با واشنگتن کسب میکرد و قدرت خود را از حمایتهای ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا میگرفت.
اردوغان خیلی تلاش کرد تا ایالات متحده را به پروژه «منطقه امن» که در سر میپروراند، قانع کند و نیروهای آمریکایی را در داخل مرزهای سوریه با خود بکشاند اما واشنگتن ابتدا چراغ سبز به او نشان داد و سپس با محاسبهی سود و زیان، پروژه را به تعویق انداخت و در نهایت از آن منصرف شد. دولت دونالد ترامپ به هیچ عنوان خواهان تحمل درگیری جدید آمریکا در نزاعات خاورمیانه نیست به ویژه که ترامپ قبلاً قول داده بود که نیروهای خود را از «جنگهای احمقانه و بیپایان» خارج کند. پس هنگامی که اردوغان برای عملیات خود از پوشش و حمایت آمریکا ناامید شد تصمیم گرفت به تنهایی پروژه «منطقه امن» را اجرا کند.
سادهانگارانه است که بگوییم تنها دلیل حمله نظامی ترکیه، این است که عملیات برای فرار اردوغان از مشکلات داخلی به ویژه پس از کاهش محبوبیت او و ریزش در کادر رهبری حزباش انجام گرفته است بلکه مسئله بسیار جدیتر و خطرناکتر از اینهاست. مسئله به نگاه نهادهای نظامی- امنیتی ترکیه از تحولات منطقه و الزامات امنیت ملی ترکیه در ترسیم استراتژی درازمدت برمیگردد. علاوه بر این بسیاری از مخالفان اردوغان در در داخل حتی ناسیونالیستهای سکولار طرفدار اندیشههای آتاتورک برای از بین بردن «کمربند کردی» که در داخل سوریه و در امتداد مرز ترکیه شکل گرفته، اردوغان را همراهی میکنند.
کسانی که سخنان و مواضع اردوغان را پیگیری و مطالعه میکنند، خوب میدانند که او در برآوردهایش از قدرت ترکیه و نیاز دیگران به این کشور بیش از حد مبالغه میکند و همین باعث شده که او در ارزیابی خود از صحنه بینالمللی دچار اشتباهات جدی شود. هر گاه سخنان او را گوش میدهیم سریعا به یاد اشتباهات بزرگ صدام حسین میافتیم؛ فرق صدام حسین با اردوغان تنها در چارچوبهای فکری آنهاست. یک سیاستمدار ممکن است در یک سخنرانی انتخاباتی پرشور اغراق و مبالغه کند اما نباید در یک محاسبه غلط برای شروع یک عملیات نظامی در خاک یک کشور همسایه بیگدار به آب بزند و بدون در نظر گرفتن پیامدها اقدام کند.
احتمالاً اردوغان در تفسیر و تحلیل تصمیم ترامپ مبنی بر خارج کردن برخی سربازان آمریکایی از شمال شرقی سوریه، دچار اشتباه محاسباتی شده و بسیار فراتر از مرز واقعیتها رفته است. اردوغان عقبنشینی محدود آمریکا را استعفای کامل آمریکاییها از سرنوشت منطقه و شانه خالی کردن از مسئولیت «پلیس منطقهای» واشنگتن دانسته و در نظر او اتحاد واشنگتن با گروهها و سازمانهای شبهنظامی محلی و کوچک به سطح روابط قدیمی با یک قدرت نظامی بزرگ در ناتو به اندازه ترکیه نمیرسد به ویژه آنکه ایالات متحده با تنش فعلی و خط! رژیم ایران در منطقه روبروست و در چنین معادلهای واشنگتن جانب آنکارا را خواهد گرفت و نه کردهای سوریه را. از نظر اردوغان نیاز آمریکا به ترکیه بیشتر از نیاز آن کشور به کردهاست و احتمالا از ناحیه روسیه هم او چنین نتیجه میگیرد که مسکو خواهان عمیقتر شدن اختلاف میان اعضای مهم ناتو (آمریکا و ترکیه) است پس موضعی علیه انکارا نخواهد گرفت بهخصوص که طی این مدت در جذب ترکیه موفق بوده است؛ و بالاخره اروپا هم از ترس اینکه سلطان اردوغان تهدید خود را عملی کرده و سیل پناهجویان را روانه قارهی سالخورده بکند، سکوت خواهد کرد. اینها تحلیلهایی است که احتمالا اردوغان از اوضاع داشته و بر مبنای آن حمله نظامی خود را آغاز کرده است.
اما واکنشهای عربی، اروپایی و بینالمللی نشان داد که سلطان اردوغان تحلیلی غلط و برآوردی نادرست از اوضاع داشته است. به نظر میرسد ماجراجویی اردوغان برای اقتصاد ترکیه پرهزینه و گران تمام خواهد شد.
نخست، اگر ارتش ترکیه وارد جنگی فرسایشی در داخل و اطراف سوریه در «منطقه امن» شود، چه خواهد شد؟ عدم به آتش کشیدن قلمرو سوریه در زیر پای ارتش ترکیه نیازمند امتیاز دادن آنکارا به مسکو، تهران و دمشق و سایر پایتختهاست.
دوم، اگر معلوم شود که عملیات ترکیه فرصتی طلایی به داعش خواهد تا بار دیگر این گروه تروریستی بتواند عرض اندام کند و تلاشهای بینالمللی برای یافتن راه حلی جهت پایان دادن به بحران سوریه را نابود کند، در آن صورت جامعه جهانی با ترکیه به زبان دیگری سخن خواهد گفت و آنکارا بهای گزافی برای آن خواهد پرداخت. اگر اردوغان به خود نیاید و به ماجراجویی ادامه دهد به احتمال زیاد با اقتصاد ورشکسته و انزوای کامل کشورش روبرو خواهد شد و از این حمله نظامی نه تنها غنیمتی به دست نخواهد آورد بلکه دست از پا درازتر برخواهد برگشت.
سلطان جدید ترکیه در منطقهای بسیار آشفته دست به ماجراجویی زده است. اگر او به نبوغ تزار جدید روس دقت میکرد و به عنوان و محور بازدید اخیر پوتین از عربستان سعودی که عنوان «تلاش برای ثبات منطقه» به سفر خود داده است، دقت میکرد شاید این تصمیم نظامی را نمیگرفت.
روابط مبتنی بر نگاه واقعبینانه، فرصتهای همکاری با وجود تفاوتها، تقویت مبادلات تجاری، همکاری در زمینه انرژی و نفت، فرصتهای سرمایهگذاری و مشاوره سیاسی و دیپلماتیک با سعودیها از ویژگیهای بارز این سفر تزار جدید روسیه است.
پوتین در حال بهرهبرداری از مزایای دو دهه تلاش برای تاسیس ساختارهای قدرت است؛ او با باز کردن پنجرهها و برقراری پلهای ارتباط به روی همه، تعریفی جدید به مفهوم نیروی تثبیت کنندهی اوضاع بحرانی منطقه از یک روسیهی قوی به جهان ارائه داده و توانسته با همه دیالوگ داشته باشد البته با اولویت دادن به حفظ منافع کشورش؛ تصویری مانند یک آتشنشان موفق که با ریختن آب واقعگرایی بر روی آتش بحرانهای منطقهای نمای جدیدی از روسیه نشان دهد.
قرائت واقعگرایانه از اوضاع پیشنیاز روابط بینالمللی با ثبات و سودمند است. پوتین اهمیت عربستان سعودی در جهان اسلام و در میان کشورهای عربی را به خوبی میشناسد. کما اینکه اهمیت اقتصادی ریاض و تحولات بزرگ در حال وقوع در داخل سعودی را به دقت تشخیص داده است؛ در عین حال او از ابعاد روابط استراتژیک سعودی با ایالات متحده آمریکا که در حال حاضر برای مهار کردن تهدیدهای رژیم ایران به تقویت سیستم دفاعی سعودی تجهیزات پیشرفته ارسال میکند نیز آگاه است، اما با این حال او مقایسهی روابط واشنگتن- ریاض با مسکو– ریاض را شرط داشتن روابط خوب با سعودی قرار نداده است.
از سوی دیگر عربستان سعودی نیز میداند که روسیه یک بازیگر مهم بینالمللی است و امروز به دلیل نفوذ در سوریه به بازیگر اساسی و اصلی در سوریه تبدیل شده است؛ مسکو تاثیری مستقیم بر آینده سوریه دارد و فرصتهای همکاری با روسیه برای سعودی چه در زمینه انرژی یا زمینه نظامی و غیره بسیار زیاد است. اینها در واقع نقاط آغازین و انگیزه سفر سال ۲۰۱۷ ملک سلمان پادشاه سعودی به مسکو بود که اکنون پوتین برای پاسخ به آن سفر و تحقق اهداف در نظر گرفته شده از سوی دو کشور به ریاض رفته و همانطوری که اعلام شده محور اساسی این سفرها ایجاد «روابطی عمیق مبتنی بر واقعگرایی و تعهد عملی» به توافقنامههای امضاشده میان طرفین است.
نحوه نگاه پوتین به تحولات و روشهای او فاصله زیادی با راه و روش اردوغان دارد. رئیس جمهوری روسیه با مداخله نظامی در سوریه سیر وقایع این کشور را واژگون کرد و نه تنها روسیه را به باتلاقی چون افغانستان زمان اتحاد جماهیر شوروی گرفتار نکرد بلکه آن را به نیازی و دروازهای برای همه کشورهای منطقه که خواهان ایفای نقش در سوریه هستند، تبدیل کرد. اما اردوغان با مداخله در سوریه کشور خود را به سوی یک جنگ فرسایشی و نوعی انزوای منطقهای و بینالمللی سوق داده است. ای کاش سلطان ترکیه از تزار جدید روس میآموخت.
*منبع: الشرق الاوسط
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
21/10/2019