فرهنگ کنترل و مجازات
علی طایفی
• در جامعه ایران، حکومت از اشکال علنی شکنجه فراتر رفته و از صرف نشانه گرفتن بدن و جسم فرد قربانی یا مجرم عبور کرده است و از روشهای نوین شکنجه روانی، شعور و شخصیت فرد نیز در فضاهای خصوصی و حتی حریم های خصوصی ورای میله های زندان نیز بهره میگیرد. نظام های قدرت با اعمال شکنجه بدنبال غیرسیاسی و غیر اجتماعی کردن شهروندان است ...
اگرچه شکنجه عمدتا ماهیت و سویه حکومتی داشته و سخن از آن مترادف با سخن از نهادهای سیاسی شکنجه گر است ولی شکنجه بعنوان رفتاری که آزار و آسیب جسمی، روانی و فکری را بدنبال دارد منحصر به نهادهای قدرت سیاسی نیست. بدین معنا، شکنجه در متن روابط اجتماعی نابرابر، امری تاریخی و همواره پایدار است. علاوه بر این، فرهنگ شکنجه فقط اعمال شکنجه انسان علیه انسان نیست بلکه بطور تاریخی انسان چنین شکنجه ای را بر حیوانات و محیط زیست خود نیز روا داشته و می دارد.
چندین رویکرد در تحلیل شکنجه وجود دارد که بطور مختصر می توان چنین دسته بندی کرد.
یک. رویکرد هانا آرنت که شکنجه را از رویکرد انسانگرایانه تحلیل میکرد. بنظر وی، آیشمن در واقعه کشتار یهودیان، یک کارمند عادی بی انگیزه بود که فقط مسئولیت اداری و وظیفه شغلی خود را انجام می داد. این همان خصیصه ای است که استانلی میلگرام با عنوان خطرهای اطاعت یاد میکند جایی که وجدان و اخلاق محلی از اعراب ندارند.
دو. رویکرد ساموئل هانتیگتون و لوسین پیا که شکنجه را از منظر تحول خواهانه تحلیل میکنند بدین معنا که شکنجه ویژه تمدن های خشونت آفرین بویژه مبتنی بر باورهای دینی است.
سه. رویکرد چامسکی و هرمن که شکنجه را از منظر تروریزم دولتی مورد توجه قرار داده و آنرا شکل رسمیت یافته و نهادینه شده ترور حکومتی می انگارد. بطوریکه چامسکی دولت امریکا را شکنجه گری می داند که گاه به شکنجه و گاه بسوی آدمکشی سوق می یابد.
چهار. رویکرد فوکویی است که شکنجه را با عقلانی سازی جامعه برای کنترل بیشتر و در نسبت دانش و قدرت بکار می برد. از نظر وی، زندگی دانش آموزان، سربازان، بیماران و زندانیان در معرض نظارت و کنترل قرار میگیرد تا رفتار نابهنجار مجازات شود. هدف غایی نظارت و انضباط، تربیت انسان هایی مطیع و سازشگر در جامعه است. چنین رویکردی در نهایت انسان مطیعی را بوجود می آورد که براحتی قانون را اخلاقی تلقی میکند و فرمان قانونگذار را حتی برای شکنجه، ارزش اخلاقی می نهد.
در جامعه ایران، حکومت از اشکال علنی شکنجه فراتر رفته و از صرف نشانه گرفتن بدن و جسم فرد قربانی یا مجرم عبور کرده است و از روشهای نوین شکنجه روانی، شعور و شخصیت فرد نیز در فضاهای خصوصی و حتی حریم های خصوصی ورای میله های زندان نیز بهره میگیرد. نظام های قدرت با اعمال شکنجه بدنبال غیرسیاسی و غیر اجتماعی کردن شهروندان است. بدین معنا که هدف، اعمال کنترلی است که شهروندان را به اجزایی مستقل و فردیت هایی مبدل سازد که توان رویارویی با ارزش و هنجارهای تجویز شده صاحبان قدرت و هژمونی مسلط در پس آنرا نداشته باشند. به تعبیر جرمی بنتام، ساختن زندان های سراسربین، بمانند آسیابی است که انسانهای پست را آسیاب کرده و به انسانهای درست تبدیل میکند.
در نظام سیاسی ایران شکنجه، پدیده ای میانبر از نظر تاریخی است بطوریکه در آن از روشهای سنتی و کهنه تا نوین و تکنولوژیک بهره گرفته می شود. در این نظام، شکنجه جسمی و تنانه بهمان اندازه استفاده می شود که شکنجه روانی بنام شکنجه سفید. این نوع شکنجه شامل مواردی نظیر تهدید به اعدام و تجاوز، آزار جنسی، محرومیت از خواب، شوک برقی، سوزاندن و ضرب و شتم مکرر و امتناع از دادن خدمات بهداشتی و درمانی به قربانی است. بنظر من ترکیبی از نظریه های آرنت، چامسکی و فوکو تبیین گر دقیق پدیده شکنجه در نظام قدرت در ایران است.
در اینجا به دو بعد شکنجه بعنوان یک مسیله اجتماعی می پردازم:
الف. شکنجه حکومت علیه مردم:
مهمترین نهاد اجتماعی که همواره به بازتولید و توسعه تئوری شکنجه، روشهای عملیاتی کردن آن و نظام یافته کردن ایده و دستاوردهای آن برای بازسازی نظم های از قبل موجود برای صاحبان قدرت و ثروت اهتمام داشته، نهاد دولت/حکومت و صاحبان قدرت و ثروت است. این نهاد همواره نمایندگی قشری از طبقات اجتماعی را بر عهده داشته و در راستای تامین منافع آنان بدنبال قانونمند سازی و توجیه ضرورت شکنجه بوده و است. برخیخصوصیات این نوع شکنجه عبارتند از:
تاریخ شکنجه در ایران نشان می دهد شکنجه مدرن برخلاف شکل سنتی آن در میادین اجتماعی و فضاهای عمومی، عمدتا بجای شکنجه های مرسوم از روشهای کلینیکی جسمی و روانی استفاده میکند؛ در روش مدرن بجای بدن، خودآگاهی، روحیه و روان فرد قربانی مورد هدف است (داریوش رجایی: شکنجه و مدرنیته).
در شکنجه در نظام سیاسی معاصر روش های سنتی و مدرن همزمان بکار گرفته می شود؛ از شلاق زدن تا استفاده از داروهای روانگردان علیه قربانی، از اعدام و گرداندن مجرم بطور تحقیرآمیز در سطح شهر، تا خودکشی های حکومتی مانند دکتر کاووس سید امامی و مسموم کردن قربانی؛
شکنجه دگرباشان فکری و مخالفان نظام سیاسی موجود برای تنبیه سایر افراد جامعه که می توانند بطور بالقوه به صف ستیز با نظام قدرت برخیزند. این روش مجازات و پیشگیری برای مدیریت هراس اجتماعی است تا هزینه نقد و چالشگری قدرت فاسد افزایش یابد؛
شکنجه ناظر بر تئوری حفظ منافع عمومی توسط نمایندگان مردم یا زیر نام ایدیولوژی سیاسی یا دینی برای حامیان و باورمندان خود. این شکنجه برای توجیه شرعی مجرمان گناهکار و مجازات بدن و روان او جهت توجیه روانی مبتنی برآموزه های دینی صورت میگیرد؛
شکنجه ایدیولوژیک دینی با تحمیل مناسک دینی و سیاسی به همه آحاد مردم نظیر روزه و نماز اجباری اداری یا شرکت در راهپیمایی ها و التزام به ولایت فقیه، استانداردسازی انسان مومن بدان و امکان کنترل او زیر نقاب یونیفورم سازی اخلاق و رفتار مومن بحای رفتار مدنی محقق می شود؛
شکنجه ایدئولوژیک جنسیتی نظیر اعمال پوشاک اجباری برای زنان از سنین کودکی تا سالخوردگی و از خانه تا مدرسه و خیابان اشکال دیگری از شکنجه های روانی و فیزیکی است که سطح شعور و خودآگاهی زنان و حتی مردان را نشانه میگیرد تا هژمونی مردسالاری دینی بازتولید شود. این شکنجه ساختاری بدنبال تحکیم قوانین نابرابر نظیر نابرابری جنسیتی در حقوق زناشویی، طلاق، حضانت کودک، تحصیل و شغل، سفر و حضر، ازدواج و طلاق است؛
شکنجه ساختاری ایدئولوژیک علیه باورمندان سایر ادیان بجز شیعه، نظیر اهل تسنن، غیرمسلمان، خداناباوران، بهاییان، یهودیان، دراویش و... نیز از زمره شکنجه های عمومی است که شامل حوزه های فرهنگی خاص و نامشهود است؛
شکنجه ساختاری ناشی از فقدان برابری و فساد، برتری خواهی و ثروت اندوزی صاحبان قدرت و منصوبان و منسوبان فاسد بدان که بر بخش بزرگی از مردم اعمال می شود. این شکنجه ابعاد اقتصادی، امنیتی، بیم از آینده، رقابتی و طبقاتی دارد که صاحبان ثروت به دهن کجی به مردم تهیدست پرداخته و آنان را به فقر، روسپیگری، فروش اعضای بدن، مشاغل جانفرسا مانند کولبری و زبالهگردی و... می کشانند؛
شکنجه های حقوقی و قضایی در فقدان برابری دسترسی همگان به وکالت، حقوق برابر در مقابل قانون، عدم شمول قوانین برابر نسبت به بخشی از حاشیه نشینان فرهنگ و باورهای دینی مسلط در جامعه نسبت به کسانیکه از رانت های متعدد تحصیلی، شغلی و اجتماعی و اقتصادی برخوردارند؛
ب. شکنجه مردم علیه مردم:
۱. شکنجه کودکان در قالب تنبیه برای تربیت، تنبیه جسمی و روانی برای آموزش در مدارس، سواستفاده جنسی توسط خویشاوندان و حتی اعضای خانواده، تجاوز سفید و نظام یافته زیرنام ازدواج کودک، کار کودکان و... از زمره شکنجه هایی است که می توان به جرات گفت اکثریت خانواده ها مرتکب آن شده و اکثر کودکان آنرا تجربه کرده اند. از همین روست که شخصا معتقدم بخش بزرگی از مسایل فرهنگی و اجتماعی مردم ایران در نحوه حیات اجتماعی آنان در دوره کودکی نهفته است.
۲. شکنجه زنان. آمارهای نه چندان دقیق حاکیست قریب ۷۰ درصد زنان در کشور خشونت را در اشکال مختلف آن تجربه کرده اند. تکرار انواع خشونت از زن بارگی مردان، ازدواج های اجباری، عشق های در پستو، قتل ها و آزارهای ناموسی، یافتن هوو، مقوله بکارت، رابطه جنسی زنان بیرون از ازدواج، حصر زنان در جامعه، محرومیت های شغلی، تحدید حضانت، فقدان حق طلاق، ناامنی اجتماعی، خشونت خانگی و دهها مورد دیگر که در مداری بسته تکرار می شود، گویای شکنجه ساخت یافته زنان در جامعه توسط مردان مسلط و صاحب قدرت در خانواده و نهادهای تصمیمگیر در کشور است.
۳. شکنجه افراد حاشیه نشین. یک چهارم جمعیت کشور حاشیه نشینان شهری هستند که در محرومیت های بشدت مضاعف فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی بسر می برند و بخش بزرگی از مردان، زنان و کودکان حاشیه نشین بطور روزانه توسط شهرنشینان در مراکز شهری بزرگ کشور مورد تحقیر، نادیده گرفته شدن، سواستفاده های کاری، جسمی و جنسی، و تمایز اجتماعی تبعیض آمیزی قرار میگیرند که بصورت مشاهده پذیر یا نامحسوس در حال وقوع است. بخش بزرگ دیگر حاشیه نشینان، شامل مردم مناطق مرزی کشور است که توسط مرکز نشینان مورد تحقیر فرهنگی و تمسخر و فشار روانی قرار میگیرند.
۴. شکنجه مهاجران. قریب سه میلیون مهاجر غیررسمی در کشور وجود دارد که عمدتا افغان هستند و باوجودیکه قریب چهار دهه در کشور حضور داشته و بسیاری متولد ایران هستند، فاقد اقامت، امنیت، بهداشت و درمان بوده و صرفنظر از اینها روزانه توسط بخش بزرگی از مردم ایران در اقصی نقاط کشور مورد تحقیر، تمسخر و تخفیف موقعیت انسانی و اجتماعی قرار می گیرند. خشونت ساختاری علیه مهاجران شکل بارزی از شکنجه مهاجران توسط ایرانیان است.
۵. شکنجه معلولان. آمار ناروشن معلولان کشور از قریب ۲-۱۰ میلیون نفر مبتنی بر تعریف معلولیت درکشور حاکی است که معلولان علاوه بر ناتوانی های جسمی و روانی، از محرومیت های اجتماعی نیز رنج می برند. نادیده شدن، تمسخر، تحقیر، مضحکه عام بودن، ترحم و عدم تحمل آنان در فضاهای اجتماعی و در نهایت سواستفاده و آزار جسمی، جنسی و روانی این جمعیت میلیونی در کشور از خانواده ها تا روابط اجتماعی نشانگر اشکال دیگری از رواج شکنجه مردم علیه مردم است.
۶. شکنجه حیوانات. فرهنگ حیوان ستیزی نظیر آزار، شکنجه، قتل، سواستفاده جنسی، بهره کشی های اقتصادی و تجاری، و شکنجه های دینی حیوانات در قالب ذبح درمناسکی مانند حج، از دیگر نمودهای تمرین شکنجه موجود زنده است که اگرچه در بسیاری موارد بدان بی توجهی شده و در زمره شکنجه یا آزار و جرم محسوب نمی گردد ولی در واقع از کودکی در متن تربیت و آموزش همگانی ترویج داده می شود.
۷. شکنجه دگرباشان دینی. اگرچه اکثریت مردم ایران شامل باورمندان مذهب شیعه اند ولی مومنان اهل تسنن، باورمندان سایر ادیان نظیر بهاییان، صوفیان، عرفا، زرتشتیان، ارمنی ها، و بیخدایان بشدت مورد آزار روانی و حتی جسمی و محرومیت اجتماعی اند. از پرهیز از دست دادن و معامله با این دگرباوران دینی تا اطلاق عنوان مرتد و بی دین برای تحقیر و حتی حذف فیزیکی و اجتماعی ناباوران به دین، نمادها و نمودهایی از شکنجه های دینخویانه ای است که همچنان تداوم دارد.
۸. شکنجه دگرباشان جنسی. عدم مشروعیت بخشیدن گرایش های دیگر جنسی افراد، آزار جسمی، جنسی و روانی آنان، بیمار تلقی کردن، اجبار در تحمیل هویت های دروغین، نادیده گرفتن، تحقیر، تمسخر و تجاوز و سایر اشکال شکنجه جسمی، روانی و کلامی دیگرباشان جنسی در کشور از اعضای اصلی خانواده ها تا سایر گروه های همکلاس، همسال و همکار در روابط اجتماعی از متداول ترین اشکال شکنجه هایی است که توسط مردم علیه مردم بکار برده می شود.
۹. شکنجه طبقاتی. جامعه ایران چنان قطبی و طبقاتی شده است که دهک های فقیر و محرومان شهری و روستایی بشدت رو به افزایش گذارده و در عین حال شکاف طبقاتی میان آنان و قشر اندک مرفه در جامعه عمیق تر شده است. شکنجه های روانی حاصل از این مناسبات در سبک زندگی، نحوه پوشش، رفاه، نمایش اجتماعی محل سکونت و مدل اتومبیل، تمایز جغرافیایی شهری و تبعیض های مرتبط در واقعیت و رسانه ها، از اشکال دیگر خشونت و شکنجه های ساختاری است که مردم فقیر و محروم از رفاه، امنیت و آسایش اجتماعی را روزانه رنج می دهد.
۱۰. شکنجه جنسی. شکنجه جنسی از متداول ترین اشکالی است که همه علیه همه اعمال میکنند. این شکنجه ها از فحاشی ها و تحقیرهای جنسی کلامی گرفته تا تحقیر های فیزیکی و روانی ادامه می یابد و در شدیدترین وضعیت به تجاوز و شکنجه های آشکار و خشونت بار جنسی منجر می شود. این قسم از شکنجه های جنسی شامل همه گرایش های جنسی، گروههای سنی، اقشار و طبقات، شهری و روستایی، مدارس و دانشگاه ها و مراکز اداری تا خیابانها و میادین فضاهای شهری می گردد. تجربه شکنجه جنسی از زمره مواردی است که می توان گفت همه احاد ملت آنرا تجربه کرده و بطور روزمره در هراس تکرار آن هستند.
نیمنگاهی بر شکنجه در ابعاد فرهنگی و اجتماعی، در روابط قدرت در متن جامعه، و در روابط اجتماعی مردم در زندگی روزمره تا نهادهای رسمی و غیررسمی امنیتی و انتظامی در ساختار حکومت، نشانگر عمق و گستردگی فرهنگی است که از یک بازجوی شکنجه گر و عضو جوخه اعدام گرفته تا یکایک ما را در بر می گیرد و بسته به میزان شناخت، موقعیت و قدرتی که افراد بدست می آورند، شدت، رسمیت و ساختمندی آن می تواند متفاوت باشد. بنظرم هرچه میزان شعور و آگاهی اجتماعی از مبانی حقوق بشر، روابط اجتماعی برابرخواهانه و فرهنگ انسانی افزایش می یابد نرخ عمومیت شکنجه و عمومیت آن نیز کاهش خواهد یافت. همچنین میتوانم چنین مفروضی نیز ارایه دهم که شکنجه پدیده ای است که تا در نزد یکایک ما تصحیح و برچیدت نشود، در ساختار حکومتی نیز همچنان تداوم خواهد داشت. پایان.
4/12/2018