حمید آصفی
• جامعه و اقشار معترض به این نتیجه رسیده است که اگربه خیابان بیایند و برگردند زندانی می دهند، بیایند در خیابان و برگردند کشته می دهند. این اقشار معترض در جامعه به این نتیجه می رسند که اگر آمدند در خیابان، برگشت هزینه اش خیلی بیشتر از این است که در خیابان نمانند. اگر اقشارمعترض به این نتیجه رسیدند که بیایند در خیابان و بمانند فقط یک مرحله دیگر باقی می ماند و آن جایی است که طبقه متوسط شهری به خیابان بیاید ...
تصور بر این است که خصلت جنبشی جامعه دارد شرایط شبه انقلابی پیدا می کند، این یک تحلیل سیاسی نیست! منتها قطعه های پازل یک به یک در کنار همدیگر قرار می گیرد. جامعه یک سری روش ها را آزمایش کرده است و از سال ۷۶ تا ۸۸ و در انتخابات ۱۳۹۲ و بعد ۱۳۹۶ سعی کرده با اصلاحات تغییر ایجاد کند ولی ناموفق بوده است، بعد اقشارمعترض در دی ماه۱۳۹۶ و مردادماه امسال به خیابان آمده و درست است که این ها همان آدم های قبلی نبوده اند اما بین این ها یک همدلی وجود دارد. آن هایی که دی ماه ۹۶ و مرداد ماه امسال بیرون آمده اند حامل پیام اصلاح طلب ها نبودند. از دی ماه پارسال و مرداد ماه امسال گذشتیم و رسیدیم به تحریم های آمریکا و وخامت شرایط اقتصادی و این روزها هر جایی را نگاه کنیم هر روز یکی از اقشار و طبقات اعتصاب و تحصن و ... می کنند و حکومت هم سعی می کند با یک تأخیر فاز یا بهتر است بگوئیم تأخیر تحلیلی پیش برود. حاکمیت تا سال ۸۸ مبنای تحلیل اش این بود که دانشگاهی ها، روشنفکران و روزنامه نگارها روی آن تأثیر اساسی می گذارند و شاید در برهه ای بتوانند هدایتش کنند. دستگاه های امنیتی و قضایی در هر حرکتی که شروع می شد سعی می کردند ضربه اول را به این ها بزنند. برخوردی که با عبدالفتاح سلطانی، خانم نرگس محمدی، خانم نسرین ستوده، فعالین حقوق بشری، محیط زیستی و دانشگاهیان می کنند را می توان در همین تحلیل دید که هنوز تأخیر تحلیل وجود دارد. منتها اتفاقی که در جامعه افتاده ربطی به روشنفکران و دانشجویان و تیپ هایی مثل سلطانی و ستوده و ... ندارد. در بطن جامعه اتفاق هایی رخ داده، تحولاتی صورت گرفته، فضای مجازی به شدت این آگاهی ها را به هم پیوند می دهد، اطلاعات گسترده شده است. اطلاعاتی که به مردم می رسد خیلی بیشتر از آن چیزی است که بشود به راحتی هضمش کرد. وقتی نمی توانند هضم کنند فقط عصبیت جامعه را بالا می برد، بنابراین اتفاقی که قرار است در یک دوره ده ساله فرایند آن طی شود، زمانش کوتاه تر می شود.
جامعه و اقشار معترض به این نتیجه رسیده است که اگربه خیابان بیایند و برگردند زندانی می دهند، بیایند در خیابان و برگردند کشته می دهند. این اقشار معترض در جامعه به این نتیجه می رسند که اگر آمدند در خیابان، برگشت هزینه اش خیلی بیشتر از این است که در خیابان نمانند. اگر اقشارمعترض به این نتیجه رسیدند که بیایند در خیابان و بمانند فقط یک مرحله دیگر باقی می ماند و آن جایی است که طبقه متوسط شهری به خیابان بیاید. طبقه متوسط شهری اگر با اراده وارد خیابان شود و طبقه فرودست یعنی کسانی که در دی ماه پارسال و مرداد امسال بیرون آمدند و این ها با هم پیوند بخورند، آن موقع حکومت به سختی می تواند این ها را کنترل کند. از طرفی هم جامعه خاموش نیست و درست است که فشار زیاد شده و وضعیت اقتصادی بد شده است ولی وضعیت اقتصادی بد دارد تبدیل می شود به ناکارآمدی های سیاسی و این باعث می شود خشمی که در فقر و نداشتن به وجود می آید معطوف به خود نشود. کسی که فقیر است به این نمی رسد که اگر فقیرم عیب ندارد بروم و حق چند نفر دیگر را بخورم و خودم را زنده نگاه دارم بلکه این را معطوف به بیرون می کند. یعنی به این نتیجه می رسد که مجموعه ای هست و باعث شده که به این وضعیت بیفتم. انگار طبقه فرودستان به لحاظ آگاهی دارد شکل می گیرد در مقابل طبقه ستمگر.
به نظر می رسد این فرایند در حال شکل گیری است، حال اینکه کی کامل می شود و کی نتیجه می دهدبه این معنا که کی به این تصمیم می رسند که تغییری در این وضعیت کلی ایجاد کنند، پیش بینی خیلی سختی است ولی احتمال است خیلی سریعتر از آن چیزی که تصور می شود اتفاق بیفتد. احتمال می رود حکومت هم در یک مسیر غیر قابل بازگشتی قرار گرفته است! نه اینکه امکان اصلاح وجود نداشته باشد. منتها نظام یک موضوعی را خیلی خوب و درست فهمیده است که اگر اصلاحات واقعی وساختاری شروع شود غیرقابل کنترل خواهد بود. چیزی که بعد ازسال ۷۶ اتفاق افتاد و واقعاً اگر کمی بیشتر پیش می رفت می توانست به راحتی به رفراندوم قانون اساسی برسد! در همان چارچوب قانون اساسی و اگر به رفراندوم برسد مطمئناً نتیجه مورد نظر نظام نخواهد بود.
جمهوری اسلامی در یک پارادوکسی گیر افتاده است و وضع موجود را نمی توانند حفظ کنند اگر هم بخواهند به یک نقطه قابل تحمل برسانند آن نقطه قابل تحمل برای معترضین نقطه قابل قبول نخواهد بود. بحث فرودستان اصلاً فقر نیست که گرسنه شده اند و بیرون آمده اند بلکه احساسی از نابرابری وجود دارد و این احساس نابرابری خیلی مهم است. از لحاظ فرهنگی سبک زندگی ها به گونه ای دچار تغییر شده است که با ارزش های رسمی نظام سازگاری ندارد و مجموعه این ها یعنی اینکه حکومت توان ندارد روی این وضعیت کنترل داشته باشد.
منبع: تلگرام نویسنده
31/10/2018