حسین باستانی
فرض کنیم بسیاری از شهروندانی که -به دلایل مرتبط با حکومت- "از خشم میلرزند" پای اینترنت بنشینند. انتظار میرود پست های آنها در شبکههای اجتماعی از چه لحنی برخوردار باشد؟
بعید است خیلی از ما، تصاویر یا ویدیوهای متعدد شهروندانی در ایران را که -به دلایل مرتبط با حکومت- "از خشم می لرزند" ندیده باشیم. مثلا زنی که در خیابان به بهانه وضعیت پوشش خود مورد بیاحترامی قرار گرفته و امکان شکایت هم ندارد، یا مالباخته ای که حاصل زندگی خود را، با اعتماد به یک موسسه پشتگرم به قدرت از دست داده است.
فرض کنیم چنین شهروندانی پای اینترنت بنشینند. انتظار میرود پست های آنها در شبکههای اجتماعی از چه لحنی برخوردار باشد؟
فضای تند شبکه های اجتماعی، مدتهاست که از زوایای مختلف، مورد توجه ناظران قرار گرفته. نگرانی از بابت لحن گفتگو در این شبکه ها، البته قابل فهم است. اما دغدغه های معتبر در مورد فضای شبکههای اجتماعی، نمیتواند باعث نادیده گرفتن "خشمی واقعی" شود که در لایه های مختلف جامعه ایران، در حال گسترش است. خشمی که حتی تضمینی وجود ندارد فضای شبکه های اجتماعی، نشان دهنده "تمام" آن باشد.
این احساس، علیالقاعده پدیده جدیدی نیست؛ هرچند احتمالا به خاطر تشدید مشکلات اقتصادی و به ویژه گسترش فضای ناامیدی نسبت به آینده، بروز و ظهور غیرمنتظره ای یافته است. به همان ترتیب که که بروز اعتراضات شدید خیابانی در تعدادی سه رقمی از شهرهای ایران در دی ماه گذشته هم، پدیده غیرمنتظره ای بود. پدیده ای که با وجود بازتاب های رسانه ای فراوان، حتی پیشبینی وقوعش در چنین تعداد عجیبی از شهرهای ایران برای تحلیلگران داخل و خارج ممکن نبود، چه برسد به اینکه کسانی یا گروههایی آن را هدایت کرده باشند.
نمی توان این احتمال را منتفی دانست که در شرایط فعلی هم، با پدیده ای از جنس اعتراضات دی ماه مواجه باشیم. یعنی، پتانسیل عظیمی از خشم اجتماعی که با شدتی بیش از آنچه قابل تصور بوده، به عرصه های گوناگون، از خیابانها گرفته تا شبکه های مجازی سرریز شده است.
آیا اعتراضات خیابانی ایران تکرار خواهد شد؟
مشکل حکومت ایران با رسانه های برون مرزی
به نظر می رسد علاوه بر فشارهای مستقیم معیشتی، ناامیدی بخش های وسیعی از جامعه که به بهبود شرایط بعد از توافق هسته ای شدیدا امیدوار و سپس بهشدت نامید شده اند، در توسعه این خشم عمومی نقش تعیین کنندهای داشته است.
حاملان این خشم به طبقه و گروه اجتماعی خاصی تعلق ندارند. از جوانانی که به خاطر ظاهر خود هدف برخوردهای رسمی یا غیررسمی قرار میگیرند تا کارگرانی که حقوقشان پرداخت نمیشود، و از اقلیت هایی که خود را شهروندان درجه دو میبینند تا شهروندانی که کمبود آب امانشان را بریده، همه و همه خود را در معرض فشار و تحقیری احساس میکنند که مسئولیت آن را متوجه حکومت میدانند.
حاملان این خشم، به گرایش و تفکر سیاسی واحدی هم وابسته نیستند. در میان آنها، افراد "برانداز"، افرادی که با براندازی مشکلی ندارند اما خود را برانداز نمیدانند، کسانی که حکومت را اصلاحناپذیر میدانند و در عین حال نگران پس از براندازی هستند، افراد مطلقا غیرسیاسی، و حتی مدافعان کلی -اما شدیدا منتقد- حکومت هم وجود دارند.
بسیاری از این شهروندان خشمگین، کسانی هستند که در گذشته به اصلاح طلبان یا اصولگرایان رای داده اند. با وجود این، حتی آنها را هم نمی توان حامیان جریان های سیاسی مشخص تلقی کرد.
مطابق نتایج یک نظرسنجی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶ انجام شد، حدود ۴۰ درصد از رایدهندگان به ابراهیم رئیسی و ۳۶ درصد از رایدهندگان به حسن روحانی حتی نمیتوانستند بگویند که باید آنها را عضو کدام یک از سه طبقه بندی "اصلاح طلب" "اصولگرا" یا "میانهرو/اعتدالگرا" تلقی کنند. به علاوه، تنها ۵۲ درصد از رایدهندگان به حسن روحانی او را "اصلاح طلب" یا "اعتدالگرا/میانهرو" معرفی کرده و تنها ۳۳ درصد از رایدهندگان به ابراهیم رئیسی او را "اصولگرا" دانسته بودند.
می توان تصور کرد بسیاری از کسانی که در انتخابات گذشته به کاندیداهای مورد حمایت اصلاح طلبان رای داده اند، برای ایجاد تغییراتی بوده که از تحقق آنها ناامید شده اند، یا به امید مهار جریانی بوده که به رهبر جمهوری اسلامی نزدیک تر است و فارغ از نتایج هر انتخابات، همچنان اهرم های اصلی قدرت را در اختیار دارد. تعجبی ندارد اگر بخشی قابل توجه از چنین رای دهندگانی، به مخالفان کل حکومت تبدیل شده باشند.
حتی بسیاری از کسانی که در گذشته به کاندیداهای اصولگرا رای داده اند هم، ممکن است به دلایلی متفاوت یا مشابه تغییر جهت داده باشند. نمونه مشخص آنها، طیفی از طرفداران محمود احمدی نژاد هستند که قابل انکار نیست به منتقدان رهبر و مخالفان مجموعه حکومت تبدیل شده اند.
نتیجه وضعیت حاضر، ایجاد ملغمه ای پیچیده از شهروندان سرخورده و ناراضی است که، علیرغم تفاوت های خود با یکدیگر، به دلایل مختلف از حکومت خشمگین هستند و آستانه تحملشان در مقابل وضعیت موجود و هرآنچه تلاش برای توجیه این وضعیت تلقی کنند، به پایین ترین حد رسیده.
این شهروندان برخلاف گذشته هایی نه چندان دور، به رسانه هایی دسترسی یافته اند که می توانند از طریق آنها، به هر صورت که بخواهند، علیه هر که بخواهند، به هر شیوه که بخواهند واکنش نشان دهند؛ و در فضای جدید، تحمل "تعیین تکلیف" برای نحوه استفاده خود از رسانه های مجازی را نیز ندارند.
به نظر میرسد در چنین شرایطی، فارغ از سهم فعالیت های سازمان یافته در شبکه های اجتماعی، بخش مهمی از فضای تندی که در این شبکه ها وجود دارد را نمی توان جز در قالب "فوران خشم علیه وضع موجود" تحلیل کرد.
واقعیتی که در صورت به رسمیت شناختن آن، فضای کلامی شبکه های اجتماعی، "نوک کوه یخی" خواهد بود که از لایه های عمیق تر جامعه ایران بیرون زده است.
21/9/2018