غسان شربل
کشورهای اروپایی بعد از درس گرفتن از رویدادهای دردناک در این قاره روی ثبات و آرامش را در چندین دهه گذشته دیدند. اروپایی ها بالاخره به این نتیجه رسیدند تنها گزینه ای که برای ساختن آینده در اختیار دارند همان همزیستی بین همه گروه ها و کشورهای اروپایی است، هر چند تفاوت های نژادی و پیوندهای گوناگونی بین مردم این خطه وجود دارد. اروپایی ها، سرانجام به این نتیجه رسیدند که باید به تفاوت ها احترام بگذارند و بر مبنای اصل حق اختلاف میان گروه های جمعیتی متفاوت در این کشورها رفتار کنند. اروپایی ها در عین حال برخورداری مرزهایشان از مصونیت بین المللی را به رسمیت شناختند و اذعان کردند که تجاوز به مرزهای سرزمینی یا نادیده گرفتن آنها غیر قابل قبول است.
در اروپای معاصر دیگر هیچ کشوری نمی تواند در امور همسایگان مداخله جویی کند و یا با ایجاد بی ثباتی به تشکیل گروه های شبه نظامی در خاک همسایگان بپردازد و زمام تصمیم گیری را به دست بگیرد. به عنوان مثال، دولت آلمان حق ندارد بگوید من مسئول سرنوشت مهاجران آلمانی در کشورهای همجوار هستم و به این دلیل می توانم مرزها را نادیده گرفته و این گروه ها را تابع و سرسپرده خود کنم. دخالت کشورها از طریق کانال های رسمی و ابزارهای قانونی و متعارف در سطح بین المللی انجام می شود. نقش آفرینی و میزان تاثیر گذاری، دیگر به بزرگی ارتش ها و اینکه چقدر می توانند به اقدامات وحشیانه و محاصره دست بزنند بستگی ندارد بلکه کشورها را بر مبنای دستاوردها و پیشرفت اقتصادی یا الگوی جذاب دسته بندی می کنند. بهترین دلیل برای این سخن، نقش آفرینی مهم آلمان در اتحادیه اروپا است.
مرزهای رسمی بین کشورها از نظر اروپایی ها بستر ساز همکاری و تردد بوده و دیوارهای سترگ و غیر قابل نفوذی برای انزوا و محاصره نیستند. بهبود شرایط معیشتی و توجه به آموزش و ایجاد فرصت های شغلی و حفظ محیط زیست و توسعه فراگیر در سرلوحه برنامه های حکومت های اروپایی قرار دارد. کشورها حق ندارد به بهانه دفاع از مساله ای یا تحمیل و گسترش ایدئولوژی و یا تغییر شیوه زندگی مردم به خاک کشور همسایه تجاوز کنند. کشورهای اروپایی این حق را برای خود قائل نیستند تا به جای دیگری تصمیم گیری کنند و یا اراده خود را بر آنها تحمیل و به خواست مردم بی اعتنایی کنند.
کشورهای خاورمیانه در چندین دهه اخیر صحنه جنگ جهانی خانمان سوز و ویرانگر نبوده اند اما این منطقه با توجه به پیامدهای جنگ عراق و ایران و حمله به کویت و حمله به عراق و موج خیزش های مردمی موسوم به “بهار عربی” به ویژه در سوریه و رنج و گرفتاری مردم فلسطین و کردها گرفتار نبردی از جنس جنگ جهانی شده است.
همزیستی بین کشورها و بین مردم یک کشور به دنبال موج های انفجاری در خاورمیانه از هم پاشیده و حرمت مرزهایی که در قوانین بین المللی به رسمیت شناخته شده اند از بین رفته و مرزها مورد تجاوز و تعدی های گسترده قرار گرفته اند. گاهی گروه هایی که اصلا به نقشه جغرافیایی کشورها باور ندارند و گاهی هم حکومت هایی که عرصه را در چارچوب مرزهای خود برای اجرای پروژه هایشان تنگ می بینند همه مرزها را زیر پا می گذارند و ارتش یا گروه های شبه نظامی را به خاک کشورهای دیگر گسیل می کنند.
هر چند منازعات جاری در برخی کشورها منجر به تغییرات سیاسی و جمعیتی شده اما این کشورها در حال تجزیه و ایجاد دو یا سه کشور دیگر و یا تغییر نقشه جغرافیایی شان نیستند. بهترین گواه بر این سخن این است که حکومت های ترکیه و سوریه و عراق و ایران بر سر مسائل فراوانی اختلاف نظر دارند اما این کشورها همواره در دوره تشدید بحران و تنش، رویکرد همسو در خصوص ظلم به کردها و سرکوب اهدافشان در داخل و خارج مرزهایشان در پیش می گیرند.
اولین درسی که می توان از رویدادهای چند سال گذشته آموخت این است که مداخله جویی های برون مرزی منجر به تشدید منازعات جاری شده و بستری برای ایجاد درگیری های تازه ای بوده ، هر چند در مواقعی به نجات یک رژیم از سرنگونی یا سرکوب تلاش برای کودتا انجامیده.
بی گمان، اولین گام عملی برای توقف حرکت به سوی پرتگاه از به رسمیت شناختن مرزهای قانونی و احترام به قوانین و مرزهای پذیرفته شده در نهادهای بین المللی و خودداری از دامن زدن به رویکرد تجزیه و چند پارگی و تغییر چهره مرزها آغاز می شود. «دولت ابوبکر البغدادی» به آخر خط رسید. اما تروریسم هنوز ریشه کن نشده است. حالا تروریسم با عناوین شناخته شده ای سرک کشیده. «داعش» از ویرانه های بی ثباتی و شکاف های فرقه ای و تلاش برای کودتا سر برآورده است. اینها همه روابط بین گروه های ساکن در یک کشور و مناسبات بین کشورهای همسایه را به ورطه نابودی می کشانند. نبرد نابودی «داعش» در به اوج رسیدن دخالت حکومت ها و شبه نظامیان در امور کشورهای دیگر ضروری و سرنوشت ساز بود.
سرنوشت سوریه به این شکل رقم خورده بود اما آیا زمان بازگشت به درون مرزها فرا نرسیده است؟ حضور نظامی روسیه در سوریه مساله دیگری است. اگر این موضوع برای آمریکا تا این اندازه آزاردهنده بود تاریخ قطعی دیدار ترامپ و پوتین در هلسینکی اعلام نمی شد. اما احتمالا اغلب کشورهای جهان ترجیح می دهند سوریه تابع روسیه باشد اما سرسپرده ایران نباشد.
به عبارت روشن تر، آیا کودتای بزرگی که توسط ایران و تحت عنوان «صدور انقلاب» به راه افتاده و بعد از سرنگونی دیوار سترگ رژیم صدام حسین در برابر این طرح گسترش بیشتری یافته متوقف می شود؟
گروهی بر این باورند حکومت ایران از بازگشت به درون مرزهای خود بیم دارد. این حکومت درگیری و نبرد برون مرزی را بر جنگ در سرزمین خود و یا در نزدیکی مرزهایش ترجیح می دهد. همچنین بخش هایی از جامعه به ویژه نسل بعد از انقلاب می پرسند که این حکومت برای آنها چه کار کرده و چرا باید آنها هزینه «صدور انقلاب» را بپردازند در حالیکه شرایط معیشتی مردم عادی روز به روز بدتر می شود. شعارهای مردم در گزارش ها و ویدیوهای ارسالی از ایران آشکارا بیانگر این مطالبات است. باور این ادعا که ترامپ پشت این اعتراضات مطالبه محور و سیاسی ایستاده دشوار به نظر می رسد. به عبارت روشن تر، آیا حکومت ایران می تواند مناسبات خود را با عراق بر مبنای برابری و پرهیز از نگاه خودبرتربین و تامین منافع تنظیم کند؟ آیا حکومت ایران می تواند همزمان با خروج نیروهایش از سوریه روابط این چنینی با این کشور برقرار کند؟ تکلیف حضور ایران در لبنان و حمایت ایران از ماجراجویی حوثی ها چه می شود؟ آیا می شود سردار قاسم سلیمانی را متقاعد کرد تا «سپاه قدس» را تنها در محدوده مرزهای کشورش نگه دارد و تا این اندازه بین کشورها و مرزهای جغرافیایی تردد نکنند؟
بی تردید، خروج ترامپ از برجام خبر بدی برای سران ایران بود. برجام دستاوردهای عظیمی برای حکومت ایران به دنبال داشت: منفعل کردن دولت آمریکا و فرار از فشارهای آمریکا و دست یابی به اموال و بهتر جلوه دادن سیمای حکومت در جهان و تداوم پروژه “صدور انقلاب” و اعزام کارشناس و مستشار و موشک در راستای ایجاد بی ثباتی. اما بزرگ ترین دستاورد حکومت این بود که رفتار و اقدامات منطقه ای ایران در گفت و گوهای هسته ای مورد بحث و بررسی قرار نگرفتند. با خروج ترامپ از برجام، پرونده رفتار ایران در منطقه دوباره در کانون توجه قرار گرفته و رشته ای از فشارها در خصوص مسائل حیاتی و مهم مثل صادرات نفت و خروج شرکت های خارجی به خصوص اروپایی اعمال می شوند.
البته باور اینکه حکومت ایران در خصوص نشست سران روسیه و آمریکا در هلسینکی احساس خوشایندی دارد دشوار است. در نهایت، روسیه با آمریکا منافع مشترک گسترده تر و مهم تری دارد تا با ایران. البته واگرایی بین مسکو و تهران به زودی اتفاق نمی افتد. اما آنچه در آن هیچ شکی نیست این است که هر چقدر سوریه به توافق صلح نزدیک می شود و اینکه سوریه اول و آخر به دست روس ها می افتد ایرانیان متوجه می شوند که وقت آن فرا رسیده تا دیر یا زود به درون مرزهای خود بازگردند. حضور نیروهای ایرانی در کشورهای گوناگون بسیار سنگین تر از توان تحمل اقتصاد ایران است. این مساله دیگر برای کشورهای منطقه و حتی جهان هم غیر قابل تحمل شده است.
ثبات و شکوفایی ایران به مصلحت کل منطقه است. آری، وجود ایرانی که در آن حکومت به مرزهای کشورهای دیگر تعدی نمی کند و مرزهای بین المللی را به رسمیت می شناسد و به عنوان حکومت عادی در مرزهای خود حکمرانی می کند به مصلحت منطقه و جهان است. گزینه دیگر حرکت به سوی نبرد طولانی و طاقت فرسا و هزینه بردار است.
24/7/2018