همن سیدی
• به این نحو و از این منظر که تاکنون به آن توجه نشده بود، هم روایت رسمی جمهوری اسلامی به زیر سوال می رود که ادعا میکند روند شکلگیری انقلاب از چهارصد روز قبل از ۲۲ بهمن بدون وقفه ادامه داشته است، هم نقش جنبش ملی کردستان در راه افتادن مجدد موتور انقلاب معلوم میشود که بعدا با فراخوان خمینی منجر به پیوستن سایر جریانات سیاسی غیرمذهبی به انقلاب شد ...
چهل سال پیش در پانزدهم خرداد ١٣٥٧، عزیز یوسفی، زندانی سیاسی کرد با ٢٥ سال سابقه زندان و عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان در تهران درگذشت که با بازگرداندن جنازهاش به مهاباد، در هفدهم خرداد ۱۳٥۷ مراسم خاکسپاری پرشوری همراه با سخنرانی های تند و صریح شخصیتهای سیاسی کرد برگزار شد و منجر به بازداشت دهها تن از فعالین سیاسی در مهاباد توسط ساواک و انتقال آنها به زندان ارومیه شد.
زنده یاد عزیز یوسفی به نحوی قهرمان ملی کردها محسوب میشد که نصف پنجاه سال عمر خود را در زندان گذرانده بود و تنها چندماه قبل از مرگش و در پی شدت پیداکردن بیماریاش از زندان آزاد شده بود.
یکسال قبل از آزادی، یک خبرنگار بلژیکی به توصیه استاد دانشگاهش، پروفسور لوشار، موفق به دیدار و مصاحبه با او در درون زندان شده بود که انتشار آن انعکاس وسیعی در رسانههای اروپا یافته بود.
زندگی وفا نکرد که او چند ماه بعد از آزادیاش بتواند سقوط حکومتی را ببیند که نصف عمرش را در زندانهای آن گذرانده بود اما در این نوشته ادعا میشود که مرگ او و مراسم تشییع جنازه پرشوری که دو روز بعد از مرگش در هفدهم خرداد ١٣٥٧ در مهاباد برگزار شد، در تحقق انقلاب و نحوه شکلگیری مسیر آن نقش مهمی داشت.
* * *
قبل از پرداختن به این ادعا، نخست روایت رسمی جمهوری اسلامی از نحوه پیروزی انقلاب شرح داده میشود. سپس از منظر تاثیرات رویداد مراسم خاکسپاری زندهیاد عزیز یوسفی، این روایت رسمی به چالش کشیده میشود.
روایت حاکمان جمهوری اسلامی از انقلاب ١٣٥٧ ایران
در تاریخ رسمی جمهوری اسلامی، مسیر انقلاب از ٤٠٠ روز قبل از ٢٢ بهمن ١٣٥٧ و از قم آغاز شد، از تظاهرات ١٩ دیماه ١٣٥٦ در اعتراض به مقالهای که دو روز قبل از آن در روزنامه اطلاعات چاپ شده بود و در آن به روحالله خمینی توهین شده بود. در آن تظاهرات شماری کشته شدند که چهل روز بعد در ٢٩ بهمن ١٣٥٦ یادبود آنها در تبریز برگزار شد و آنجا هم مراسم یادبود به خون کشیده شد و چهل روز بعد از آن هم، در دهم فروردین ١٣٥٧ مراسم یادبود جانباختگان تبریز در تهران برگزار شد.
در این روایت رسمی ادعا شده است که این سه حرکت زنجیرهای کمابیش به همین ترتیب ادامه یافت و در شهریور و آبان ماه هم در سرکوبهای میدان ژاله و دانشگاه تهران اوج گرفت و نهایتا در تظاهرات عاشورا و تاسوعا، بیستم و بیست و یکم آذرماه، شکلی میلیونی به خود گرفت و در دی و بهمن هم با خروج شاه و بازگشت خمینی به پیروزی انقلاب منجر شد.
در این روایت اما دو واقعیت نادیده گرفته میشد. نخست آنکه حجم سه رویداد قم و تبریز و تهران به ترتیب کوچک و کوچکتر شد، دوم آنکه پس از اعتراضات دهم فروردینماه تهران، نه تنها اعتراضات ادامه نیافت، نه تنها منجر به شکلگیری بخش چهارم اعتراضات نشد، که به مدت چندماه تظاهرات فرو نشست و حتی خمینی و سازماندهندگان اعتراضات قبلی، ناامیدانه شاهد استقبال از شاه در مشهد بودند، در بزرگترین شهر مذهبی ایران. در واقع پتانسیل اعتراضی جریانات مذهبی کاملا تخلیه شده بود. علی رغم آنکه در سه اعتراض قبلی شهرها بزرگ و بزرگتر میشد اما اعتراضات کوچک و کوچکتر شد و کم کم رو به پایان نهاد.
بسیار تلاش شد در تداوم اعتراضات قم و تبریز و تهران، چهلم دیگری در بیستم اردیبهشت در مشهد برگزار کنند اما نه تنها موفق نشدند بلکه پنج روزبعد یعنی بیست وپنجم اردیبهشت، شاه از سوی صدهاهزار نفر در مشهد مورد استقبال واقع شد. صرف نظر از ترکیب و نحوه سازماندهی استقبال کنندگان واینکه به اصطلاح امروزی، چند درصد آنها ساندیس خور بودند، اما نفس استقبال از شاه در مشهد، شکست سنگینی برای خمینی و سازماندهندگان اعتراضات قبلی بود.
در واقع با آغاز خردادماه، ایران مجددا آرام شده بود. طلبهها و دانشجوها مشغول امتحانات شده بودند. تب جام جهانی فوتبال هم داغ شده بود. درست به مانند این روزها، چهل سال پیش هم مردم مشتاقانه منتظر تماشای بازی ایران در جام جهانی بودند که در آرژانتین برگزار میشد، با این هیجانی بیشتر چرا که آن زمان برای اولین بار بود که تیم ملی ایران به جام جهانی راه مییافت. فروشگاه کوروش تلویزیون رنگی را به صورت اقساط به مشتریان خود واگذار میکرد و بخشی از خانوادههای ایرانی، بیشتر دغدغه داشتن یک تلویزیون قورباغهای را داشتند تا اینکه پیگیر این باشند که مثلا چه بر سر تظاهرات ماههای پیش آمد. مشتاقان سینما هم پس از گذشت چندین ماه از اکران پرفروش در تهران، هنوز دنبال تماشای 'در امتداد شب' در سینماهای شهرستان ها بودند.
خلاصه اینکه در خردادماه ایران نه تنها حال و هوای اعتراضی و انقلابی نداشت که کاملا غیرسیاسی شده بود.
تنها اتفاق مهم سیاسی خردادماه که نظر خمینی و سایر اسلامگراها را جلب کرد، خبر درگذشت عزیز یوسفی در ١٥ خرداد و همچنین خبر مراسم پرشور تشییع جنازهاش در ١٧ خرداد بود. آنها برای اولین بار متوجه پتانسیل جریانات غیرمذهبی در ایران شدند. متوجه شدند که حزبی به نام حزب دمکرات کردستان دارای کادرهایی با بیست و پنج سال سابقه در زندان است. متاثر از فضای آزاد سیاسی آن زمان، بازداشتهای پس از مراسم تشییع جنازه در روزنامههای ایران انعکاس وسیعی یافت. در خارج از کشور هم مصاحبه یک سال قبلتر روزنامه نگار بلژیکی با عزیز یوسفی مجددا در سطح وسیعی بازنشر شد که در نوع خود بی نظیر بود.
خبر سخنرانی پرشور امام جمعه مهاباد، شیخ عزالدین حسینی در آن مراسم این امید را در دل اسلامگراها زنده کرد که شاید جریانات ملی و چپ کردستان پتانسیل همکاری با مذهبی ها را هم دارند (بعدا برایشان روشن شد که عزالدین حسینی یک روحانی لیبرال و سوسیالیست است و هیچ سنخیتی با روحانیان قم و تهران ندارد). پس از آنکه معلوم شد در میان بازداشتیها افرادی به مانند جلیل گادانی با ده سال سابقه زندان هم حضور دارند و خطر اعدام آنها را تهدید میکند، کانون وکلای ایران در اقدامی شجاعانه، هم سرکوب و بازداشتهای مهاباد را محکوم کرد و هم با انتشار بیانیهای در روزنامههای کثیرالانتشار، برای پذیرش وکالت بازداشتیها اعلام آمادگی کرد و همین باعث انعکاس بیشتر رویداد مهاباد در محافل سیاسی و در میان افکار عمومی ایران شد.
پس از آن رویداد، کم کم کلام و دیسکورس خمینی تغییر کرد. او متوجه شده بود که روحانیون هوادارش توان سرنگونی شاه را ندارند. متوجه شده بود که باید از جریانات غیرمذهبی کمک بگیرد. او که قبلا تنها بر واژههایی چون اسلام و مسلمین و روحانیون مبارز و مستضعفین و ... تاکید میکرد، پس از رویداد مهاباد اینبار بر حضور همگانی تاکید میکرد. او با دعوت از تمامی جریانات و احزاب و روشنفکران، کنار گذاشتن اختلافها را خواستار شد. در مقابل هیچ جایگاه خاصی برای خود قائل نشد. خمینی حتی چند ماه مانده به انقلاب در مصاحبهای با حسنین هیکل در پاریس، به انتقاد از کاشانی پرداخته بود که چرا در دوران نخست وزیری مصدق ریاست مجلس ملی را قبول کرده بود. خمینی او را متهم کرد که به جای آنکه سیاسیون را دینی کند، دینیها را سیاسی کرد!
با این تغییر تاکتیکی، خمینی توانست از پتانسیل همه معترضین به شاه به نفع خود استفاده کند. او این تاکتیک را تا لحظه پیروزی انقلاب ادامه داد. در پیامی که برای برگزاری تظاهرات عاشورا در بیستم آذرماه تهیه کرده بود او بر لزوم تحقق حقوق بشر در ایران تاکید کرده بود و از 'حقوق جامع بشر' سخن گفته بود. نکته آنکه آن تظاهرات همزمان شده بود با یازدهم دسامبر روز جهانی حقوق بشر.
به این نحو و از این منظر که تاکنون به آن توجه نشده بود، هم روایت رسمی جمهوری اسلامی به زیر سوال می رود که ادعا میکند روند شکلگیری انقلاب از چهارصد روز قبل از ٢٢ بهمن بدون وقفه ادامه داشته است، هم نقش جنبش ملی کردستان در راه افتادن مجدد موتور انقلاب معلوم میشود که بعدا با فراخوان خمینی منجر به پیوستن سایر جریانات سیاسی غیرمذهبی به انقلاب شد، هرچند از فردای انقلاب خمینی تلاشهایش را برای کنار گذاشتن آنها آغاز کرد و نهایتا تنها روحانیون وفادار به او شانس باقی ماندن در قطار انقلاب را یافتند و به عبارتی، انقلاب از مسیر خود منحرف شد.
* تاریخ انقلاب ١٣٥٧ ایران نیاز به بازبینی و بررسی های دوباره و چندباره دارد و این نوشته تلاشی بود برای آغاز یک بازبینی، اینبار از منظر کردستان و تفاوتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی این منطقه با سایر مناطق ایران در فضای قبل از انقلاب.
کردستان با همه مبارزاتی که در دوران پهلوی تجربه کرده بود و با همه هزینههای که متحمل شده بود، اما حتی یک زندانی سیاسی اسلامی نداشت. همه سیاسیها، همه زندانیها، همه تبعیدیها و کلا همه فعالین جنبش کردستان، کاملا سکولار، غیرمذهبی، چپ و دمکرات بودند. این خود تفاوتی بنیادی بین کردستان و سایر مناطق ایران بود.
لازم به یادآوری است که صرفنظر از قضاوت ما، جریانات مذهبی در سایر مناطق ایران ریشه داشت و دارای سه نحله طرفداران خمینی، طرفداران شریعتی و طرفداران شریعتمداری (معتقدین به اصلاحات در درون سیستم پادشاهی) بود اما در کردستان هیچگاه جریانی مذهبی ریشه نگرفت.
در کردستان هیچگاه به سینماها، به میخانهها یا به دختران بی حجاب حمله نشده بود. حتی مذهبی های کردستان هم سکولار و غیراسلامگرا بودند، به مانند شیخ عزالدین کردستان. قهرمانشان هم امثال زنده یاد عزیز یوسفی بود که سالها را در زندان با اسلامیهای سایر مناطق گذرانده بود اما هم در زندان و هم پس از آزادی تا آن لحظه مرگش، همیشه چپ و دمکرات باقی مانده بود.
7/6/2018