تقی روزبه
• آن چه که به سالگرد بزرگداشت ۲۲ بهمن امسال تشخص ویژه ای داده همانا کنتراستی است که از قرارگرفتن آن با خیزش دیماه دریک قاب بوجود آمده است. تباین و تقابل رنگ تولد و رنگ مرگ، سترونی و پیشرفت، بی آیندگی و ضرورت ساختن آن، کنتراست صحنه را تشکیل می دهد ...
چهل ساله شدیم، اما؟!
تظاهرات فرمایشی آبی را گرم نکرد! انقلاب مردم ایران علیه نظام استبدادسلطنتی و تحقق مطالبات سرکوب شده، البته فی نفسه معادل انقلاب اسلامی نبود. اما این هم واقعیت داشت که بخش های مدرن و ترقی خواه جامعه ایران فعالیت و پایگاه و نفوذکمابیش گسترده ای داشتند. به عنوان نمونه اکثریت بزرگ زندانیان زمان شاه را عمدتا چپ ها و غیرمذهبی ها تشکیل می دادند. اما آن ها پیش از انقلاب و در جریان انقلاب بهمن و بخش عمده ای حتی پس از انقلاب به نحو نامناسب و غیرانتقادی با توسل به توجیهاتی توخالی در کنار و همزیستی با بخش های سنتی و واپسگرا قرارگرفته بودند. بنا به دلایلی خارج از محدوده این مطلب، بتدریج تحکیم هژمونی تقریبا مطلق اسلام سیاسی و کنترل انقلاب توسط روحانیت، فاجعه بزرگی را رقم زد که هم چنان تداوم دارد. این رخداد از جهاتی به معنای یک واگشت بزرگ تاریخی و پرتاب از قرن بیستم به قرون وسطا بود. بنابراین گزافه نیست که از فرودفاجعه انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ ( در وجه مسلط) سخن بگوئیم. بیش از ۷۰ درصدجمعیت ۸۰ میلیونی ایران پس از انقلاب بهمن ۵۷ متولدشده اند. اما اکثریت بسیاربزرگی از همین نسل های تازه که در دامن انقلاب اسلامی بزرگ شده اند، زندگی، جوانی و آینده خود را تباه شده و بربادرفته می دانند. سوی دیگر این سکه آن است که روی گردانی و خشم و نفرت و خیزش آینده سازان هرکشوری به عنوان مهم ترین سرمایه های اجتماع، نسبت به سیستم حاکم ، به نوبه خود هر نظامی را بی آینده می کند. و چنین است که جمهوری اسلامی در آستانه چهل سالگی خود، بیش از هر زمانی فاقدافق و چشم اندازی روشن برای آینده خوداست که با وجودانواع تلاش های مذبوحانه، قادر به پنهان کردن این واقعیت نیست. البته از منظراکثریت بزرگی از مردم ایران افق پیشارو تیره است. وقتی خامنه ای با همه اصراری که همواره در انکارمشکلات نظام داشته است ناچار می شود به فسادسیستماتیکی که کل پیکره نظام را در برگرفته، تحت عنوان اژدهای هفت سری که یک سرش را بزنی با شش سردیگرحمله می کند اذعان نماید، در واقع دارد ناخواسته به فقدان چشم اندازی امیدبخش برای نظام اعتراف می کند. نظام وسران آن با گرفتارشدن در چنبره بحران های بزرگی که آن ها را از هرسومحاصره کرده اند و هر لحظه فضای مانور را بر آن ها تنگتر می کنند، عمر را با روزمرگی و بدون داشتن یک برنامه واقعی و درازمدت سپری می کنند تا مگر فرجی از غیب برسد!. نمی توان تردید داشت که با عیان شدن بن بست و سترونی نظام، جامعه به ناگزیرمسیردیگری را برای پیشرفت خود باز خواهدکرد.
آن چه که به سالگردبزرگداشت ۲۲ بهمن امسال تشخص ویژه ای داده است همانا کنتراستی است که از قرارگرفتن آن با خیزش دیماه دریک قاب بوجودآمده است. تباین و تقابل رنگ تولد و رنگ مرگ، سترونی و پیشرفت، بی آیندگی و ضرورت ساختن آن، کنتراست صحنه را تشکیل می دهند. رعشه ای که خیزش بزرگ دیماه براندام رژیم افکند، در کناررعشه ای که حرکت نمادین و پرشکوه برگرفتن حجاب از سر و َترک بزرگی که از این رهگذر بر نظام ارزشی و اتوریته نظام آن واردشد، برای همگان عیان ساخت که این جامعه دیگر به فرمان حاکمان نیست. پژواک این نوع رخدادها در داخل و خارج چنان بود که رژیم برآن شد که مناسک بزرگداشت امسال را بیش از سال های قبل تبدیل به مراسم قدرت نمائی و کسب اعتمادبه نفس در بین حامیانش به کند. برهمین اساس بود که سران نظام و شخص خامنه ای خواهان برگزاری « ۲۲ بهمنی تماشائی تر از هرسال» شدند. همه مقامات از صدر تا ذیل فراخوان مشارکت دادند و همه امکانات بسیج شدند تا نمایشی ترتیب دهند که دشمنان داخلی و حارجی ( و بیش از همه، همان نسل های بربادرفته و خشمگین) ، از ابهت و عظمت آن زهره ترک شوند!. البته «تماشائی تر» می شد اگر رهبرنظام اجازه می داد که حامیان و مخالفان هرکدام صف و مسیر مستقل خود را داشته باشند. آن گاه معلوم می شد زهره چه کسی خواهدترکید!
با این همه، برای خیلی ها بی خاصیتی این نوع دوپینگ ها و زورافزائی ها، آشکار و کراهت آورشده است. امروزه هرکسی می داند که برگزاری این گونه نمایشات نخ نماشده توسط هر رژیم و مستبدی ولومنفور، که مقدرات مردم را در چنگ خودداشته باشد، آن هم در یک کشورده ها میلیونی، از عهده هر حاکم بی کفایتی هم برمی آید و اساسا این نوع قدرت نمائی ها توسط همه آن ها صورت می گیرد. تحت هرشرایطی حتی در حال احتضارهم دولت ها می توانند دهها و یا صدها هزارنفر را با یا بی یونیفرم با چماق یا بی چماق و احیانا با همراهی بخشی از توده های کمترآگاه و یا فریب خورده بسیج کرده و به خیابان ها بیاورند. اما از این نوع تجمعات فرمایشی آبی برای این نوع حاکمان گرم نمی شود. با وجودآن که این روزها بحث ضرورت «شنیدن صدای مردم» در میان صفوف رژیم مطرح شده است، اما همین واژه هم با عبور از منشورمنافع و منازعات جناحی رژیم به یاوه و چماقی برای سرکوفت همدیگر و امتیازگیری تبدیل شده است. چنان که قطعنامه راه پیمائی مثل همیشه، گوئی که نه خانی آمده نه خانی رفته، بر تبعیت بی چون وچرا از رهبری نظام و دفاع از تسلیحات موشکی و محکوم کردن دشمنان و خاطرنشان کردن دولت به عنوان مسئول معیشتی مردم و جوانان پرداخته و خواهان مقابله با تبدیل شدن حجاب به امری سیاسی و تقویت کانون گرم خانوادگی شده است. در سوی دیگر روحانی هم مثل همیشه با توسل به گفتاردرمانی از حل اختلافات توسط رفراندوم و انتقاد از پیاده کردن مسافران از قطار (البته مسافران ملتزم به نظام ) و امثال آن سخن به میان آورده است که بعیداست حتی خودش هم به جدی بودن سخنانش باورداشته باشد، تا چه رسد به رقبایش. همه می دانند و قتی جنتی ها و علم الهدی ها و... هم مشابه او می گویند باید صدای مردم را شنید، مرادشان آن است که باید شمشیرهای نظارت استصوابی را از آن چه هم هست تیزتر کرد!. در حالی که همزمان با چنین بزرگداشتی و در بحبوحه مضحکه بازی با واژه آشتی ملی، دستگیری های تازه ای تحت عنوان نفوذجاسوسان انتشار پیدامی کند و زندان هم چنان جنایت می آفریند و جنازه تحویل می دهد، درک این واقعیت که پاسخ جناح حاکم به مردم ناراضی و خشمگین چیزی جزمشت آهنین نیست نیاز به استعدادویژه ای ندارد. گو این که این کار را همان گونه که در پرده دوم خواهیم دید نه به شکل ساده که ازطریق نوعی مهندسی اجتماعی به پیش می برند.
پرده دوم:
تکنولوژی قدرت و مهندسی آن
در خیرش اخیر اصلاح طلبان حتی بیش از خوداصول گرایان برای دفاع سیاسی از نظام به میدان آمدند و به خوش خدمتی پرداختند. آن ها هرچه داشتند بر طبق اخلاص نهاده و برای منزوی نگهداشتن خیزش جوانان به جان آمده و محکوم کردن آن ها بکارگرفتند. برای هسته سفت قدرت یک باردیگر مسجل شد که وجود اصلاح طلبان برای حفاظت از نظام چه نعمت بزرگی است. آن ها تحت هر شرایطی حامیان و حافظان بی قید و شرط و بدون چشمداشت هستند. از همین رو هم چون آلیاژی گران بها در مهندسی تکنولوژی قدرت برای ترمیم و جوش دادن َترک خوردگی ها و باز ترمیم قدرت بکارگرفته می شوند. فرقی نمی کند چون «سیدمظلوم» ممنوع التصویر باشی یا نباشی و یا حتی کاسه سرت را در بازجوئی و شکنجه به کاسه توالت فروبرده باشند با نبرده باشند، خللی بر این نوع خدمات وارد نمی شود. آن ها در هرحال خادمان سوگندخورده و بی چشمداشت نظامند بویژه در مواقع خطیر و بحرانی که رژیم در عرصه داخلی و جهانی نیاز به سپرحفاظتی دارد. حاکمان تلاش صادقانه و بی وقفه آن ها را در ممانعت از گسترش اعتراضات به شهرهای بزرگ به شکل عیان مشاهده کردند و ظاهرا هم تصدیق کردند. به عنوان نمونه تلاش های تاج زاده ها و اکبرعبدی ها برای کنترل اعتراضات، که این دومی حتی از ظاهرشدن نامنتظره در بی بی سی فارسی هم برای رساندن گسترده پیام اصلاح طلبان به جامعه و جوانان معترض، برای فرونشاندن صدای اعتراض کنندگان فروگذاری نکرد. شلیک تیر در صحنه با شلیک کلامی به قیام کنندگان تکمیل شدند. روح خدمات رسانی بی شائبه آن ها به نظام در گذشته و بهنگامی که خود را خط امامی می نامیدند، از تن و وجودآن ها رخت برنمی بندد و به هنگام احساس خطر برای نظام عزیزشان به طینت واقعی خود رجعت می کنند.
با این وجود اصلاح طلبان از هر طیفی برای حناح حاکم و خامنه ای به همه این که آلیاژمهمی در مهندسی قدرت برای بازسازی و تحکیم قدرت بوده اند، اما فاقدسهمی در خوراین خدمات گرانبها از کیک قدرت. ولی نکته مهم واساسی از قضا همین است که مهندسی تکنولوژی قدرت در ساختارنظام دقیقا با علم به همین واقعیت و خدمات بلاشرط صورت گرفته و موفق شده است. قطعنامه پایانی راه پیمائی هم که علیرغم خدمت بزرگشان به نظام در سرکوب خیزش دیماه هم، بیان تداوم همین سیاست است.
از میان بزرگترین خدمتی که اصلاح طلبان و شرکاء و آژیتاتورهای داخلی و خارجی آن ها برای نظام استبدادی انجام حاکم داده اند، ممانعت از شکل گیری دوقطبی جامعه و استبدادحاکم، صف اکثریت بزرگ ناراضی و خواهان تغییر و براندازی نظام برای دست یابی به مطالبات فروخورده و آزادی و عدالت اجتماعی است. رژیم به موازات سرکوب مستقیم مخالفان، از طریق بازنمائی تضادهای درونی قدرت به عنوان تضادهای جامعه و ایجادامیدواهی بهبود و تغییر توانسته است از شکل گیری یک قطب نیرومند و سراسری برای کسب مطالبات واقعی اش در برابرخود که شرط لازم و حیاتی برای واداشتن رژیم به عقب نشینی های واقعی و آماده کردن بستری برای دگرگونی های بزرگ در وضعیت و تغییرکلیت نظام است، سنگ اندازی کند. صفوف آن ها را دائم متشتت نماید و در شکل اعتصاب شکننان و تحریم شکننان و خیرش شکنان و هم چنین جلوه گری کاذب در سطح بین المللی بهره برداری کند. آیا با فشارهای بین المللی نسبت به نقض خشن حقوق بشر از طریق ظریف و امثال او می توان بهتر مقابله کرد یا مثلا از طریق فردی مثل جلیلی و ولایتی؟ با این همه، تکنولوژی قدرت اکسیرحیات بخشی برای همه زمان ها نیست. آن هم بنا به قانون آنتروپی و کهولت با تنگناهای روزافزون خود مواجه است. حتی آن چه که این روزها تحت عنوان مضحکه آشتی ملی مطرح شده است، اگر حتی رنگی هم از واقعیت به خود بگیرد، نتیجه اش چیزی جز ریزش بیشترپایگاه اجتماعی اصلاح طلبان و از دست رفتن یا حداقل تضعیف نقش دلالی سیاسی آن ها نخواهد بود، که این خود به معنی کندترشدن تیغ تکنولوژی قدرت است. از کارافتادن مهندسی تکنولوژی قدرت به معنی از کارافتادن نظام و سقوط آن است. روحانی در یکی از سخنرانی اخیر خود به شکل صریحی به آن اشاره کرد و گفت اگر انتخابات ریاست جمهوری نبود(یعنی همان بخش نمایشی وجه انتخابی هم چون ماسکی بر چهره واقعی غیر رژیم) . در انقلاب علیه استبدادموروثی سلطنت، هیچ گاه ولایت فقیه نمی توانست بدون لباس مبدل، و بدون پیوندعمامه و کراوات، هسته ولایت و قشاء جمهوریت، خود را به عنوان بدیل بلامعارض مطرح سازد و موقعیت خود را در این چهل سال حفظ نماید. برداشتن این ماسک و نه خزیدن جبونانه به زیرپرچم آن، نخستین و مهم ترین گام و مأموریتی است که مدافعان رهائی و خیزش های مردمی برعهده دارند.
حرکت با دنده عقب!
آن چه که در تقارن با چهل سالگی نظام برای همه محسوس شده و محسوس تر هم می شود، همانا انحطاط و گندیدگی نظام است که به وضوع خود را در بیلان خروجی چهل سال حکومت اسلامی نشان می دهد. این بیلان علیرغم آن همه ثروت های بادآورده نفتی و امکانات فراوان کشو بدست آمده است و گویای آن است که در تمامی شاخص های اصلی یعنی اقتصاد و درآمدسرانه و شکاف های طبقاتی و بیکاری و فاصله دستمزدها و خط واقعی فقر، فسادسیستماتیک، و آلودگی و ویرانی فاجعه بارمحیط زیست، افزایش انواع تبعیض های اجتماعی و جنسیتی و عقیدتی و قومی و یا تشدیدخشونت و آسیب پذیری های گوناگون اجتماعی به گونه ای که مردم کشورایران را به خشمگین ترین مردم جهان تبدیل کرده است. تولید بحران وبحران زی بودن از دیگرمشخصات ثابت رژیم بوده است. از تسخیرسفارت ها تا یکی جنگ ویرانگر۸ ساله وجام زهر و تا بحران هسته ای و نرمش قهرمانانه و تا بحران موشکی و مداخلات منطقه ای با سرانجامی نامعلوم و... و سرانجام شاخص آزادی سیاسی که بیشترین جنایت و عقب گرد را در همین حوزه شاهد بوده ایم. بیلانی چنین فاجعه بار اگر که با سایرکشورهائی مقایسه شود که طی همین مدت با داشتن امکانات مشابه ایران و حتی کمتر از آن توانسته اند، اندازه اقتصاد ها و درآمدهای سرانه خود را چندین برابرکنند و در حوزه های گوناگون بر توانائی های خود بیافزایند، آن گاه تصویربیلان چهل سالگی نظام و جامعه ایران کامل تر می شود. در جهانی چنین شتابان، مملکت امام زمان که تحت قیمومیت نائب آن و نظام ولائی قراردارد با دنده عقب حرکت کرده است. عقب رفت حول این شاخص های کلان چیزی نیست که اپوزیسیون مدعی شود بلکه خودمقامات رژیم هم بدلیل آن که دیگر نمی توان پنهان نگهشان داشت، به آن اذعان دارند.
آن چه که امروز اهمیت دارد، آگاهی اکثریت بزرگی از جامعه است که با گوشت و پوست خود فاجعه را و پس رفت رفاه و شکوفائی خود و فرزندانش را لمس می کند و عامل اصلی آن را هم خودرژیم و سیاست های آن می داند و آن تکانه های اجتماعی و زمین لرزه هائی که این عینیت در حال لمس شدن را به یک خودآگاهی تاریخی تبدیل نماید، و بستری لازم و شایسته برای گذارهرچه کمتر درناک و کمتر خشونت آمیز از فاجعه بهمن ۵۷ به سوی رهائی و شکوفائی فراهم سازد.
پرده سوم:
آیا ما اپوزیسیون و کنشگران سیاسی و اجتماعی به بلوغ چهل سالگی دست یافته ایم؟
شاخص اصلی داوری در این مورد متوقف به آن است که تا چه حد آن ها توانسته باشیم در شکل بخشیدن و شتاب دادن قطب سراسری و مستقل علیه استبدادبی امان حاکم و در راستای آزادی و برابری اجتماعی ایفاء نقش کرده باشیم. شاخص تقویت یک جبهه چپ به جای فرقه گرائی نیز در همین راستا قراردارد. برآمددیماه به عنوان اعتراضی سراسری با اعلان ورودبه دوره پسانظام اسلامی غرشی در آسمان بی ابر نبود، بلکه خود برآمده و متأثر از مقاومت ها و حرکت های اعتراضی پیوسته و بیشماری بوده است که در طی این سال ها به شکل نبردهای موضعی در هرگوشه و کنارکشور، توسط فعالان و نیروهای اجتماعی گوناگون اعم از کارگران و معلمان و دانشجویان و هنرمندان و فعالین اجتماعی و زنان وجوانان و اقلیت های دینی و غیردینی تحت ستم مضاعف.... جریان داشته است. خیزش موج های بزرگ و سراسری هم متقابلا بر نیرومندشدن امواج نبردهای موضعی تأثیر مثبت نهاده و بر کمیت و کیفیت آن ها می افزاید. داشتن درکی درست از رابطه نبردهای موضعی با نبرد سراسری واجداهمیت است. آن ها نه نافی هم هستند و نه بی نیاز از هم. هم چون بافت های افقی و عمودی یک جنبش سراسری و کثیرالوجوه مکمل یکدیگرند. و می توانند مثل امواج کوچک دریا به موج های بزرگتری تبدیل شوند و موج های بزرگ هم می توانند بنوبه خود به امواج کوچکتر میدان عمل، افق و نیروی پیشروی بدهند. باین ترتیب با شکل گیری حرکت های سراسری نبردهای موضعی هم چون عقبه های جنبش سراسری در محلات، کارخانه ها، دانشگاه ها و مدارس و خیابان ها و... عمل می کنند و به نوبه خود در پیوندبا آن افق پیدا کنند. اگر در نطربگیریم که جمهوری اسلامی دارای چنان ساختاری است، برخلاف ساختارنظام سلطنتی، که صرفا با یک ضربت و فشارولوسنگین و سراسری فرونخواهد پاشید، آنگاه اهمیت یک جنبش ضداستبدادی دارای بافتارافقی وعمودی و ترکیب نبردهای موضعی و سراسری و داشتن قابلیت اقدام مستمر برای درهم شکستن آن، بیش از پیش روشن می شود.
امواج مبارزات و مقاومت های موضعی را می توان در وهله نخست در چهارحوزه با موضوع و عرصه سراسری و بیشمار گره ها شناسائی کرد: جنبش مطالباتی، جنبش سبک زندگی آزاد در برابرسبک زندگی اجباری با ارزش های موردنظراصحاب قدرت که هرکدام با هزاران گره به اشکال متنوع جریان دارد، جنبش بهبودمحیط زیست و بالأخره مبارزه سیاسی و ضداستبدادی و همه این ها در راستای هدف اصلی آزادی و عدالت اجتماعی و شکوفائی بشر.
پیوندافقی و عمودی این گره ها یعنی نبردهای موضعی هرعرصه با هم و به موازات آن با دیگرعرصه ها به معنی شکل گیری بافت ها و نسوج پایه برای تولید و آفریدن قطب مستقل و ظرفیت کنشگری سراسری و با اهرم های لازم فشار و پیشروی و مطالبات چندگونه و متکثر سیاسی-اقتصادی و اجتماعی است. در عین حال هر جنبش بزرگ برای پیروزشدن در یک نبردبزرگ وسرنوشت ساز باید بتواند به لحاظ تاکتیکی با جمع آوری بیشترین نیرو حول مهم ترین مطالبات پایه ای و مشترک اکثریت بزرگ مردم و در چهارچوب اهداف کلان خود، با تمرکز حول هدف و کانونی کردن آماج مشخصی پیش برود. بی تردید در کانون اصلی ساختار قدرت، ولی فقیه هم چون قلب طپنده حکومت اسلامی قراردارد که قادراست با بیشترین بسیج نیرو، بیشترین نقش را در درهم شکستن کل ساختارقدرت ویرانگرحاکم داشته باشد. همانطور که اشاره دست نبردصلی و بزرگ وسراسری خود محصول بی شمارنبردهای ریزو درشت دیگراست. با این همه می دانیم که حتی پیروزی در یک نبردبزرگ به معنی دست یابی به همه اهداف کلان و بزرگ جامعه نیست و اساسا با یک نبردولوبزرگ نمی توان به همه خواست ها دست یافت. آن چه که در این مرحله مهم است و باید به عنوان درس انقلاب بهمن مدنظرباشد، قبل از همه عدم تکرارفاجعه است. آرایش پایه ای جنبش باید به گونه ای باشد که بتواند به مقتضای شرایط متحول بعدی آمادگی کنشگری و برداشتن گام های لازم را هم داشته باشد. بدیهی است پیش فرض این بحث ها این واقعیت است که بدون درهم شکستن ساختارقدرت، جامعه ایران نه فقط نمی تواند پیش برود بلکه به استناد ۴۰ سال تجربه با ویرانگری و فاجعه حرکت به عقب مواجه بوده است.
بحث ها و ادعاها نمی توانند در خلأصورت بگیرند. همواره نقطه عزیمت ها از شناسائی واقعیت ها و روندهای عینی و پیشروموجود در جامعه و جهان کنونی شروع می شوند. بی تردید ما هم از نقطه صفر شروع نمی کنیم. بلکه بر بستردست آوردهای تجربه انقلاب بهمن و بطورمشخص دست آوردهائی که در طول سال ها مبارزه و مقابله با فاجعه حاکم به دست آورده ایم و از سرمایه های اندوخته شده شروع می کنیم. تکیه بر روی بافت ها و نسوج پایه ای و اولیه که علیرغم فشارهای سهمگین رژیم شکل گرفته اند، باید و می توانند هم چون خشت های نخست و شالوده در خدمت ساختن بنای نوین پیوندجنبش ها به یکدیگر باشند. بی گمان اگر این یاخته ها فاقد میل هم جوشی و کشش معطوف به جنبش ها نبودند نمی توانستند نقش شالوده را داشته باشند. آن چه که به شکل همبستگی و حمایت در متن مبارزه و در حرکت های معلمان و کارگران و دانشجویان و نیز زندانیان و فعالین و کنشگران سیاسی و اجتماعی در طی این سال ها شاهد بوده ایم، با همه کاستی ها و گسست ها، در کنارصدها و هزاران تشکل های کوچکتر و شبکه های متعددی که شکل گرفته اند، سرمایه های ارزنده ای برای پیشروی هستند. تجارب و ظرفیت های بالفعل و بیشتر از آن بالقوه اشان در بسیج و سراسری کردن جنبش های مطالباتی و شکل دادن و صیقل دادن به گفتمان این جنبش مطالباتی و ضداستبدادی از اهمیت ویژه ای برخورداراست. آن ها می توانند استخوان بندی و شالوده یک جنبش سراسری باشند. بدیهی است که پیونداین نسوج و شالوده ها با شبکه ها و فعالین و با گفتمان های پیشرو رهائی می تواند در جامعه ای که در آن سرکوب بی و عدالتی همزمان بیداد می کند و سرمایه داری جهانی دستخوش بحران های عدیده است در رهائی از فاجعه و حرکتی سازنده و رو به جلو، در منطقه و جهانی که از هرسویش آتش و بحران می بارد، نقش آفرین باشند. در نوشته های دیگربه طورمبسوط نسبت به کاراکترجنبش های نوین پرداخته ام. لازم به تکرار نیست که جنبش ها امروزه دیگر آن نوع نگاه به رهبری از بالا و سازماندهی های عمودی و برنامه ریزی های در اتاق های بسته را بر نمی تابند و از آن ها فاصله گرفته اند. آن ها از طریق تجربه زیستی و گفتگو تبادل تجربه، نقش آفرینی شبکه ها و تعامل بیشمارکنشگران با همدیگر و از طریق شکل گیری گفتمان ها و رسانه ای بازتاب دهنده آن ها عمل می کنند، هماهنگ می شوند و به پیش می روند. با مشارکت فعال در کنشگری و تعامل و گفتگو و گفتمان سازی بر متن تجربه زیسته می توان مداخله سازنده داشت. بهترین کارآن است که گروه ها و محافل هم، خود را هم چون شبکه ای از شبکه ها تعریف کرده و به کنشگری متقابل و سازنده به پردازند.