ف. تابان
تلاش هایی که برای شکل دادن به یک سوسیال دموکراسی ایرانی در سال های اخیر صورت می گیرد، تلاش هایی عمدتا راست گرایانه است و مقاله ی آقای حمیدیان یکی از همین تلاش هاست که می خواهد دنیا را به اعتبار این که «سوسیالیسم شکست خورده است»، در چارچوب نظام «سرمایه داری» زندانی کند، پیام این سوسیال دموکراسی به کارگران ایران این خواهد بود: کمربندهایتان را سفت تر ببندید، گرسنگی بیشتری را تحمل کنید، در ایران باید سرمایه داری رشد کند! ...
دوست گرامی آقای نقی حمیدیان مقاله ای نوشته است در نقد مقاله ی آقای جاسکی که هر دو در اخبار روز منتشر شده است. نقی حمیدیان به این گزاره از آقای جاسکی معترض شده که «بار اصلی شکست ها بر دوش حزب کمونیست روسیه و حزب سوسیال دموکرات آلمان سنگینی می کند». او بر این نظر هم که باید هم از لنین و هم از برنشتاین - با حفظ میراث های مثبت آن ها - گذر کرد معترض است و نتیجه گرفته گذر از لنین و بلشویسم انجام شده، تمام شده و زنده باد سوسیال دموکراسی! او این زنده باد سوسیال دموکراسی را این طور فهمیده است که گذر از سرمایه داری اشتباه بوده و لنین و برنشتاین را نمی شود در کنار هم قرار داد، زیرا لنین می خواسته از سرمایه داری گذر کند و برنشتاین در چهارچوب سرمایه داری می گنجیده است و او حق داشته است.
پیرامون نظرات آقای حمیدیان حرف های زیادی را می توانم مطرح کنم، مثلا اگر قرار به یادآوری «اشتباهات» است، نقش سوسیال دموکراسی در پیوستن به دولت های متخاصم در جنگ جهانی اول و شرکت در این جنگ و ویران کردن دنیا - که اتفاقا انقلاب اکتبر یکی از نتایج آن بود - کجا می رود؟ این «اشتباه» فقط مربوط به تاریخ دیروز نیست و تا همین امروز هم ادامه یافته است. به طور مثال پیشتازی فرانسه ی «سوسیال دموکرات» در تحمیل جنگی به لیبی که وزیر خارجه ی بریتانیا اخیرا گفته است به فروپاشی این کشور انجامیده است.
نقی حمیدیان هیچ تصویری از جهان سرمایه داری امروز که قرار بوده و هست در «چارچوب آن» رفرم صورت بگیرد و دنیای بهتری ساخته شود، نمی دهد. در عوض «دولت رفاه» را در چند کشور کوچک اسکاندیناوی برجسته می کند و به عنوان نشانه موفقیت سوسیال دموکراسی مطرح می کند. این یادداشت من متوجه ی همین ادعای ایشان است.
اول. دولت رفاه، هیچ گاه چهره ی واقعی جهان سرمایه داری را نشان نداده است. دولت رفاه در چند کشور کوچک و کم تاثیر شمال اروپا در اوج موفقیت های خود هم نتوانست مدلی برای جهان امروز باشد.
دوم. دولت رفاه به تاریخ پیوسته است، من نمی دانم این چه رازی است که برخی دوستان ما زمانی به باورهای تازه می رسند، که آفتاب آن باورها لب بام است. نقی حمیدیان و من - البته به تبعیت ایشان و... - چند سال پیش زمانی «سوسیالیسم واقعا موجود» و آن بیانیه های معروف (۶۰ و ۶۷) را باور کردیم، که عمر همه ی آن ها رو به پایان بود. امروز نیز باور آوردن به «دولت رفاه»، تکرار دوباره ی آن اشتباه است.
آن چه آقای حمیدیان به حساب دستاوردهای سوسیال دموکراسی می گذارد، تنها در یک شرایط خاص، در شرایط سنگینی سایه ی اتحاد شوروی بر جهان ممکن شد، سرمایه داری به «دولت رفاه» در چندین کشور اروپایی تن داد تا «غول کمونیسم» را مهار کند، «دولت رفاه» به میزان زیادی مدیون سوسیالیسمی بود که جهان سرمایه داری را تهدید می کرد و باجی بود که سرمایه داری به رفرمیست ها داد تا خود را از کمونیسم نجات دهد. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و برطرف شدن خطر، هر روزه شاهد تعرض بیشتر سرمایه داری به آن دستاوردها و فروپاشی دولت های رفاه بوده ایم. امروز چند دهه بعد از فروپاشی شوروی دولت رفاه در اروپا نه تنها موقعیت خود را از دست داده بلکه دیگر در چشم انداز نیست، آینده ی روشنی هم ندارد. آن چه دارد از پس آن می اید نژاد پرستی و جریانات فاشیستی و شبه فاشیستی است که سایه ی مرگ آور خود را بر سراسر اروپا و آمریکا گسترده است و خارج از آن نیز اسلام سیاسی است که قدرت نمایی می کند. و این، همان جهان سرمایه داری است.
نقی حمیدیان در مورد تجربه ی انقلاب اکتبر و اثرات آن می نویسد: «این نظریه طی نزدیک به یک قرن تجربه، با شکست کامل روبرو شد. انقلاب اکتبر روسیه و سوسیالیسم اتحاد شوروی عملاً موجود، چین امروز و کوبای منتظرالورود، صرفنظر از هر دلیلی، مجبور به بازگشت به همان نظام ناعادلانه سرمایه داری شدند».
این استدلال را می شود به خود ایشان باز گرداند. دولت رفاه، «صرف نظر از هر دلیلی» شکست خورده است و جوامع کوچکی که زمانی با چنین دولت هایی مشخص می شدند، به نظم عمومی جهان سرمایه داری باز گشته اند.
پس حالا چه؟
حیرت انگیز اینجاست که برخی دوستان ما نمی خواهند تنوع عظیم جنبش چپ در آغاز قرن اخیر را ببینند و نمی خواهند باور کنند که جنبش های تازه ی چپ نیرو می گیرند که هر چند هم از این و هم از آن تاثیرهایی پذیرفته باشند، اما الزاما و همیشه در چهارچوب آن دوقطبی یک قرن پیش نمی گنجند.
حرف اصلی و آخر من در اینجاست: تلاش هایی که برای شکل دادن به یک سوسیال دموکراسی ایرانی در سال های اخیر صورت می گیرد، تلاش هایی عمدتا راست گرایانه است و مقاله ی آقای حمیدیان یکی از همین تلاش هاست. با چنین چشم اندازی اگر هم قرار باشد از این تلاش ها یک حزب سوسیال دموکراتیک ایرانی متولد شود، آن، سوسیال دموکراسی دست راستی ای است که می خواهد دنیا را به اعتبار این که «سوسیالیسم شکست خورده است»، در چارچوب نظام «سرمایه داری» زندانی کند، آن هم در وقتی که سرمایه داری بیشتر از هر وقت وحشی شده و چهره ی بربرمنشانه و جنگجویانه خود را نشان می دهد و ضرورت رهایی از این چنگال خون آشام و ضرورت سوسیالیسم برای نسل های بیشتری از بشریت تقویت می شود. پیام این سوسیال دموکراسی به کارگران ایران این خواهد بود: کمربندهایتان را سفت تر ببندید، گرسنگی بیشتری را تحمل کنید، در ایران باید سرمایه داری رشد کند!
دوشنبه ۶ شهريور ۱٣۹۶ - ۲٨ اوت ۲۰۱۷