حاصل داسه/ فعال سياسي
قديمي ترين خا ستگاه فلسفه و انديشه سياسي وجامعه شناسي به يونان باستان برمي گردد. از سقراط،, افلاطون و ارسطو گرفته تا به نظريه پردازان قرن بيستم ميرسيم , هركدام به نحوي در خصوص انواع حكومت ها و خير و شر آنها نظر داده اند . مخرج مشترك همه ي آنها در ميزان آزاديهايي بوده كه حكومت ها به مردم داده اند و ميزان دخالت دولت ها را در امورات فردي , اجتماعي ,از لحاظ سياسي , اقتصادي و اجتماعي آنها را معيار خير و شر، خوب و بد ، باز و بسته , دموكرات و اقتدار گرا و ..... قرار داده اند . آنها دولت را منبع و منشا و سر چشمه ي همه چيز فرض كرده اند ، گويي همه چيز بايد از دولت شروع شود. حتي در نظريه ي قرارداد اجتماعي هابس ، لاك ، روسو و تفكيك قواي منتسكيو با عبور از حالت طبيعي و آرايش جديد و طرح نظريه ي قرارداد اجتماعي باز هم دولت در راس قرار مي گيرد و دولت است كه صاحب همه چيز است و اراده دولت است كه مجازات مي كند ، مي بخشد ، صلح يا جنگ مي كند ، ورود مي كند يا خود را كنار مي كشد .هابس در كتابش به نام لوياتان دولت را به لوياتان كه یک هیولا و غول عظیم الجثهای است که از دریا سَرک میکِشد و مثل و مانند ندارد تشبيه مي كند . اما اگر از زاويه ديگري به اجتماع و قدرت نگاه شود و مردم را چه به صورت فرد فرد و چه بصورت اجتماع , صاحب قدرت بدانيم و آنها را سهام دار در نظر بگيريم , و قدرت را در شكل بالفعل و بالقوه مشاع بدانيم , آنگاه مي توان به تعريف تازه تري از انواع حكومت ها رسيد.
چنانچه همه ي قدرت از آن مردم باشد , چه از زاويه ي ديد فرويد و چه از زاويه ي ديد بنتام و يا ديگر سودمندگرايان به موضوع نگاه كنيم , نه فرد و نه جامعه هرگز همه ي قدرت خود را به نيروي مافوق واگذار نمي كنند . به عبارتي , اين مردم هستند كه ميزاني از كل ذخيره ي قدرت خود را به گردش در مي آورند , و بقيه ي آن را مثل پس انداز نگهداري مي كنند .در واقع اين دولت نيست كه اختياراتش را واگذار مي كند بلكه مردم هستند كه بعضي از اختيارات خود را به صورت محدود به دولت واگذار مي كنند و هر زمان اراده كنند آن را پس مي گيرند در بهترين شكل دولت نقشي بيشتر از يك پيمانكار نبايد داشته باشد و بايد بتوان آن را خلع يد كرد . اينجاست كه منطق حكم مي كند كه قرات و خوانش ديگري غير از آنچه تا كنون از انواع دولت ها و حكومت ها شده است بدست داد .
لذا تقسيم بندي انواع حكومت ها بر اساس ميزان آزادي كه به مردم مي دهند خالي از اشكال نيست ، بلكه بايد بر اساس ميزان قدرتي كه از مردم ميگرند تقسيم بندي شود . بنابراين هر اندازه قدرت كمتري داوطلبانه از سوي مردم به دولتها و حكومت ها داده شود، آن دولت باز ، دموكراتيك و توسعه يافته است ، و هر اندازه قدرت بيشتري از مردم بگيرد خواه اين قدرت داوطلبانه و خواه مقتدرانه گرفته شود ، آن حكومت بسته ، غير دموكراتيك و توسعه نيافته است .
حاصل داسه
فعال سياسي