فریدون خاوند (تحلیلگر اقتصادی)
امانوئل مکرون که هفتم ماه مه گذشته در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه به پیروزی رسید، یکشنبه هیجدهم ماه ژوئن، با دستیابی به اکثریت مطلق در انتخابات پارلمانی این کشور، اهرم های لازم را برای اعمال واقعی قدرت در اختیار گرفت و، از این پس، برای اجرای برنامه بزرگ اصلاحی که به هموطنان خویش وعده داده، با موانع نهادی و قانونی روبرو نیست. بدین سان مرد ۳۹ سالهای که تا دو سه سال پیش برای بخش بسیار بزرگی از افکار عمومی فرانسه ناشناخته بود، در میان حیرت همگانی، همه تشکلهای سیاسی قدیمی کشورش را از صحنه قدرت بیرون راند و شمار زیادی از سیاستمداران استخواندار را خانه نشین کرد. با دو پیروزی هفتم مه و هیجدهم ژوئن، فصلی متفاوت در تاریخ سیاسی فرانسه آغاز میشود که می توان آنرا سر آغاز دورانی تازه در زندگی اتحادیه اروپا نیز به شمار آورد.
یک معجزه؟
تحولات سیاسی اخیر فرانسه که دروازههای کاخ الیزه را بر امانوئل مکرون گشود و همین یکشنبه قدرت قانونگذاری در پارلمان این کشور را نیز در اختیار او قرار داد، دقیقا دوازدهم ژوئیه سال گذشته آغاز شد، روزی که سیاستمدار جوان فرانسوی در نخستین گردهمایی انتخاباتیاش به هواداران خود گفت : «ما نگارش فصلی تازه را در تاریخ آغاز میکنیم.»
این جمله را کم تر کسی جدی گرفت. هیچکس انتظار نداشت جنبش «به پیش»، که نامزد کم و بیش ناشناخته ریاست جمهوری فرانسه پایه گذاری کرده بود، طی مدتی کم تر از یک سال به نیرومندترین تشکل سیاسی فرانسه بدل شود. در کشوری که با یک زندگی سیاسی بسیار جا افتاده خو گرفته و شخصیتهای قدرتمندش بر سالها تجربه حزبی و پارلمانی و دولتی تکیه دارند، تغییر مرزهای قدرت و سری در میان سرها در آوردن، کار اسانی نیست. کم تر کسی انتظار داشت جنبش نو پای «به پیش» این سنگرهای قدیمی و استوار را یکی بعد از دیگری در هم بریزد و شکلبندی قدرت را در دومین قدرت اروپا و پنجمین قدرت اقتصادی جهان یکسره دگرگون کند.
معجزه اما اتفاق افتاد، آنهم بر پایه گفتمانی که همه احزاب سنتی فرانسه آنرا نامربوط و غیر واقعی توصیف کردند. خطوط عمده این گفتمان را می توان چنین خلاصه کرد:
۱) مردم فرانسه از این که قدرت سیاسی هر چند سال یک بار به گونهای کم و بیش بیهدف بین دو گرایش موسوم به «چپ» و «راست» دست به دست میشود، به ستوه آمده اند. کشمکشهای دایمی میان آنها راه را بر انجام اصلاحات بزرگ اقتصادی، از جمله برای مقابله با معضل بیکاری، می بندد. آیا بهتر نیست با شعار «هم راست و هم چپ» بهترین استعدادها را گرد هم بیآوریم و به بن بستها پایان بدهیم؟
۲) چرا کرسیهای قدرت باید یکسره به سیاستمداران حرفهای سپرده بشوند که اغلب آنها با زندگی واقعی در کارخانهها و مزارع آشنا نیستند و تنها از راه نمایندگی مجلس و وزارت امرار معاش میکنند؟ آیا بهتر نیست در کنار اینان، بخش بزرگی از قدرت به نمایندگان جامعه مدنی سپرده بشود؟ اینان در پی چند سال اعمال قدرت، باید به کار اصلیشان برگردند و جای خود را به دیگر نمایندگان جامعه مدنی بسپارند.
۳) تجربه تاریخی به ما می آموزد که اقتصاد آزاد سر چشمه اصلی خلق ثروت است. در همان حال میدانیم که خلق ثروت، اگر با افزایش نابرابریهای اجتماعی و تخریب محیط زیست همراه باشد، راه به جایی نمی برد. آیا به جای کشمکش دایمی بر سر نقش دولت و نقش بخش خصوصی، بهتر نیست به این شعار رو بیآوریم : «بخش خصوصی تا آنجا که امکان دارد و دولت تا جایی که ضروری به نظر میرسد.»
«مکرونیسم» و ابعاد آن
با طرح مسایلی از این دست، جنبش «به پیش» طی مدتی بسیار کوتاه موج بسیار نیرومندی رادر جامعه فرانسه به وجود آورد و این کشور را، که در پی سالها تکرار وعدههای سر خرمن در کام نا امیدی و بیاعتمادی فرو رفته بود، به گونهای غیر مترقبه تکان داد.
ارزیابی «مکرونیسم» و فرجام آن دستکم به دو سه سال صبر و انتظار نیاز دارد. ولی از هم اکنونی می توان گفت که بعد از گذشت سالهای طولانی، فرانسویها به آینده امیدوار تر شده اند. شخصیتهای اغلب جوانی که در کانونهای تازه قدرت در فرانسه مستقر شده اند، چهره تازهای را از این کشور هم برای مردمانش و هم برای آفکار عمومی جهان به نمایش گذاشته اند.
دگرگونی حاصل از عروج امانوئل مکرون در فرانسه وضعیت کاملا تازهای را نیز در کل اتحادیه اروپا به وجود آورده است. تا پیش از آغاز تحولات تازه سیاسی در فرانسه، حتی بقای این اتحادیه نیز زیر پرسش بود. از یاد نبریم که ۲۳ ژوئن سال میلادی گذشته، بریتانیا در یک همه پرسی به خروج از اتحادیه اروپا (برگزیت) رای داد. همزمان ما شاهد اوجگیری چشمگیر احزاب پوپولیست ملی گرای راست و نیز چپ افراطی در اروپا بودیم که حمله بیامانی را علیه وحدت اروپا آغاز کرده و خواستار بازگشت به مرزهای ملی بودند. در آمریکا نیز، پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری و هواداری او از فروپاشی اتحادیه اروپا، پایان این مجموعه اقتصادی - سیاسی را در اینده نه چندان دور به یک سناریوی کاملا محتمل بدل کرده بود.
مهمترین تهدید علیه اتحادیه اروپا، از درون فرانسه سر چشمه میگرفت، کشوری که حدود شصت سال پیش دست در دست المان وحدت اروپا را پایه ریزی کرده بود. در واقع این خطر وجود داشت که تشکل راست افراطی موسوم به «جبهه ملی» در فرانسه به پیروزی برسد و، بر پایه برنامه اعلام شده اش، به عضویت این کشور در منطقه یورو و حتی اتحادیه اروپا پایان بدهد.
پیروزی امانوئل مکرون خطر فروپاشی اتحادیه اروپا را فعلا دور کرده است. او به شدت هوادار گسترش همگرایی در میان اعضای این اتحادیه است و عمیقا بر این باور است که اگر ناسیونالیستهای اروپایی قدرت بگیرند، این منطقه را بار دیگر به سوی جنگهای مرگبار سوق خواهند داد.
پیروزی امانوئل مکرون و به ویژه برخورداری او از یک اکثریت قاطع، خبری بسیار خوب برای آلمان است. آنگلا مرکل صدر اعظم این کشور از آن بیم داشت که با غلبه راستها یا چپهای افراطی در فرانسه، کل ساختارهای اتحادیه اروپا فرو بریزند و کشورش به یک تغییر بنیادی در کل سیاستهای اروپایی و جهانی خود سوق داده شود.
اکنون، در شرایط تازه، وحدت نظر میان امانوئل مکرون و آنگلا مرکل زمینه تحکیم وحدت اروپا را فراهم آورده، از جمله در عرصه دفاعی که می تواند به ایجاد یک نیروی نظامی مشترک اروپایی منجر بشود. هر دو شخصیت بر این باورند که در شرایط تازه جهان، کشورهای عضو اتحادیه اروپا برای تامین امنیتشان باید بیش از هر زمان دیگر بر امکانات خود تکیه کنند.
در عوض پیروزی امانوئل مکرون و تقویت محور پاریس - برلن خبری ناگوار برای ترزا می نخست وزیر بریتانیا و دیگر رهبران این کشور است. با توجه به چشم انداز گفتگوهای قریب الوقوع بر سر خروج بریتانیا از «اتحادیه اروپا» (برگزیت)، لندن آرزو داشت با یک اتحادیه ضعیف روبرو بشود. این آرزو تحقق نیافت و عملا عکس آن اتفاق افتاد. در حالی که اتحادیه اروپا به برکت پیروزی امانوئل مکرون بار دیگر جان گرفته، رهبران بریتانیا از ترسیم نقشه کار برای انجام «برگزیت» ناتوان به نظر میرسند، حال آنکه مقامهای اتحادیه اروپا با اقتدار از آنها می خواهند هر چه زود تر تکلیفشان را درباره چگونگی خروج عملی و نهایی از اتحادیه اروپا روشن کنند.
20/6/2017