رسول احمدپوری :
یادم می آید که در دوران کودکی که ستادهای انتخاباتی تشکیل میشدند به هر شیوه ای که بود از مدرسه فرار میکردیم و در یکی از ستادها حشور یافته یا به همراه کارناوال های تبلئغاتی و بر پشت تویوتا سوار شده و عکس آن کاندیدا را در دست میگرفتیم و در دفاع از وی گلوی خود را پاره میکردیم. ماشین سواری هم صفایی داشت. نمی دانم چه حسی بود که ما را به این کار وامیداشت چون ما نه حق رأی دادن داشتیم و نه شناختی از آن کاندیدا. یکبار هم طرفداران کاندیدای مقابل کتک مفصلی به من زد که هنوز آن صحنه را فراموش نکردهام. دعوای ما بیشتر بر سر روستایی یا شهری بودن آن کاندیدا بود و ما خصلت روستایی بودن خود را در شهر هم بروز داده و دوست داشتیم همواره طرفدار نماینده ای باشیم که روستایی باشد. هر کاندیدا هم که برای تبلیغ به منطقه ما می آمد فریاد میزد که به خدا روستایی است و همان کاندیدا در سخنرانی خود در شهر دم از شهرستانی بودن و ضرورت توسعه شهر و بازگشت روستائیان به روستا میداد. امّا ما ساده بودیم و این تعارض و دورویی را باور نمی کردیم. دعوی ما سر حاج سعید و حاج محمّد یس سر حاج محمّد و میرزا عبدا.. بود. دعوای پیرانشهری و سردشتی بودن هم جای خود داشت به همین خاطر که هر کاندیدا در شهر زادگاه خود(سردشت یا پیرانشهر)بیشترین رأی را نصیب خود میکرد و در دوره 4 ساله نمایندگی هم فراموش میکرد که نماینده هر دو شهر است و شهر خودش را بر ما و شهرمان ترجیح میداد.
در آن زمان پسر جوانی به خواستگاری دختر عمویم آمد امّا پدر بزرگم حاضر به موافقت با این ازدواج بنود چون آن خانواده به کاندیدای رقیب فرد مورد حمایت پدربزرگم رأی داده بودند. هر چند که پدربزرگم هم از کاندیدای مورد حمایتش که به مجلس هم راه یافته بود بسیار دلگیر و ناراحت بود؛ چون کاندیدای نماینده شده مانند گذشته چاکر و مخلص و دعاگوی پدربزرگم نبود. پدربزرگم خیال می کرد که نماینده اش باید الی الابد گوش به فرمان و رعیت وی باشد؛ غافل از اینکه این کاندیداها فقط در ایّام تبلیغات انتخاباتی نوکر هستند و بعد از پیروزی در عرض یک شب تبدیل به ارباب گنده ای خواهند شد. خصیصه پیروزی این است که فرد پیروز همگان را فراموش میکند.
یادم رفت بگویم که کاندیدای مورد حمایت پدرم از دو سال قبل از نماینده شدن در تمامی مراسم ها و جلسات و فاتحه خوانی های فامیل ها شرکت میکرد امّا وقتی پدربزرگم فوت کرد حاضر نشد که برای عرض تسلیت یک زنگ به پدر و عموهایم بزند. شاید پدربزرگم از غم بی وفایی نماینده اش در عنفوان جوانی دق مرگ شد. کاش آن وقت موضوع را به پزشکی قانونی اعلام میکردیم تا علت فوت این مرد دلشکسته را تعیین کنند. به قول کُردی «ناسۆری ههڵێنا» خدا رحمتش کند.
فرایند و نحوه انتخاباتدر همه جای دنیا تغییر کرده امّا شیوه تبلیغ و جذب رأی کاندیداها در شهر ما به همان شیوه عجیب و غریبسابق است و مردم هم به کاندیداهایی توجه میکنند که لباس بسیار زیبای کُردی را به تن کرده و در مراسم فاتحه خوانی و عروسی ها و غم و شادی های مردم حاضر میشوند. من از مردم میپرسم ؛ مگر هر کسی که چند ماه مانه به انتخابات لباس کُردی به تن و در هر کوی و برزنیحاضر شود لیاقت بیشتری برای حضور در پارلمان و دفاع از حقوق مردم دارد؟ پس معیارهای دیگر چه ارزشی دارند؟ در این شهر افرادی ادعای کاندیدا و نماینده شدن دارند که در طول عمر 40 یا 50 ساله خود نه قدمی و نه قلمی برای مردم برداشته و هیچگاه در دفاع از حقوق مردم کلمه ای برزبان نیاورده اند. تأسف بارتر اینکه هیچ برنامه ای هم برای جلب نظر مردم نداشته و ندارند و تنها برنامه آنها حضور در مساجد و تالارهای عروسی و اخیراً ارسال پیامک به مناسبت های مختلف برای مردم است. به هر بهانه ای پیامکی فرستاد که خبر بدهد که بگویند بله؛ بنده هم وجود دارم و هستم؛ صرفاًبرای اظهار وجود. چند ماه پیش یکی از همین مدّعیان پیامکی فرستاد که خبر بدهد که عازم مکّه می شود امّا بنده فراموش کردم در جواب بگویم که انشاءا... خوش بغذرد و زیارتش قبول باشد. بعد از گذشت چند هفته پیامکی فرستاد و نوشته بود که در سفر حج همواره به فکر بنده بوده و برای بنده خیلی دعا کرده در حالیکه من یادم نمی آید که از وی طلب دعا در بارگاه الهی کرده باشم. ضمناً انسان مسلمان در سفر حج باید همواره در فکر خدای خودش باشد نه بنده عادّی. حاجی جان اگر هدف تو از رفتن به حج فکر کردن به من بود نه خدا، چرا این همه به خودت زحمت داده و راهی حجاز شدی؛ در همین سردشت خودمان فکر خودت را مشغول بنده میکردی.
مردم عزیز: به جای معیار قرار دادن ظاهرسازی و صحنه گردانی بهتر است به گذشته کارنامه و برنامه های کاندیداها توجه کرده و به آن رأی دهید. کسی که هیچگاه در فکر درد تو نبوده در مجلس هم به فکر راحتی و معیشت خود خواهد بود و لاغیر.
کاندیدای عزیز؛ به جای این ظاهرسازی ها به مردم بگو که در طول عمر خود و سوابق اداری که پست های عالی رتبه عالی را به سخیر درآورده و میتوانستی منشاء خدمت باشی برای این مردم چکار کردی؟ اصلاً به فکر مردم و دردهایشان بودی؟ قطعاً در آن زمان که میتوانستی مشکلات مردم را بهتر و ریشه ای تر حل بکنی. آن زمان چه گُلی به سر مردم زدی که الان میخواهی گُل دیگر بزنی؟ نکند که میخواهی به سر مردم گِل بزنی؟! لطفاً این گِل را جای دیگری بزنید. لطفاً