هیوا کوردستانی "مولانیا"
در حالیکه هر روز شاهد اعدام و شکنجه و سایر رفتارهای غیر انسانی در ایران هستیم، و چشم امید خیلی از خانواده های آنان به احزاب و اپوزیسیونهای خارج از کشور دوخته شده است، باید گفت که تاکنون نقشی را که این احزاب و گروههای مخالف حکومت ایران در عرصه ی بین المللی میباید نشان میدادند،
اگر به اجمال نگاهی به کارکرد کلی این احزاب در مدت زمامداری سلطه گران آخوندی ایران بیاندازیم تاکنون هیچ گام مثبتی به نفع ملیتهای ایران برنداشته اند و در کل بیشتر بجای سیاستگذاریهای درست و هدفدار برضد حکومت اسلامی ایران، بیشتر به برانداختن سایر اپوزیسیونهای مخالف حکومت پرداخته اند. این مسئله مخصوصا در احزاب کردستان ایران بیشتر به چشم میخورد و احزاب کردی آنطور که باید نه به مسئله ی قومیتی خود پرداخته اند و نه برضد حکومت ایران گامی برداشته اند. کاری که این احزاب طی مدت بیشتر از سه دهه انجام داده اند را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد:
1 – مرحله ی جنگ مسلحانه
2 – مرحله ی گذار از جنگ مسلحانه به جنگ سیاسی
3 – جنگ سیاسی
مرحله ی جنگ مسلحانه در کردستان از همان سالهای ابتدای انقلاب ایران شروع شد و در اواسط دهه ی 70 تقریبا به پایان رسید. جنگ مسلحانه در کردستان اگر چه از لحاظ قومیتی حرکتی اعتراضی برای بدست آوردن حقوق حقه و انسانی و ملی ملت کرد بود و همین باعث زنده نگاهداشتن عرق ملیت گرایی و ناسیونالیستی کردی بود، از دیگرسو باعث شد که حکومت اسلامی ایران مناطق کردستان را از لحاظ آبادانی و تامین بودجه برای نوسازی و ساخت و ساز صنعتی پشت گوش نهاده و هیچ گونه اهمیتی برای این مناطق قائل نشود و نتیجه این سیاست حکومت اسلامی ایران که بانگ اسلامیت و دادخواهی و برابری و برادری سرمیدهد، محرومیت هرچه بیشتر این مناطق شد.
اینکه این احزاب با گشودن جبهه ی جنگ چریکی با حکومت اسلامی ایران سیاست درست یا نادرستی پیش گرفتند از توان این مقاله بدر است و باید مبحثی جدا برای این موضوع گنجانده شود و در کل میتوان گفت که روی بد مسئله اینجاست که در نتیجه ی این جنگها و زد و خوردها این ملت محروم و زیر ستم کرد بود که متحمل ضرر شد، نه حکومت ایران و نه احزاب مخالف حکومت ایران.
در مرحله ی گذار از جنگ مسلحانه به جنگ سیاسی و کنارگذاشتن مبارزه ی مسلحانه از سوی احزاب کردستان و گوشه ی عزلت اختیار کردن آنان در کردستان جنوبی (کردستان عراق) رژیم ایران با به راه انداختن جریان ترورهای سیاسی در داخل خاک کردستان جنوبی با استفاده از جو نابسامان درونی احزاب کردی در این بخش از کردستان توانست با فشار بر حاکمان و دولتمردان این بخش از کردستان به نوعی احزاب کردی مخالف خود را در خارج از خاک ایران سرجای خود بنشاند.
ناگفته نماند که در نتیجه ی جنگها و ترورهای این احزاب با ایران هزاران انسان جان خود را از دست داده و خانواده های زیادی را در غم عزیزانشان به سوگ نشاندند. این مسئله همه ی افراد آزادیخواهی را که در داخل ایران مبارزه میکردند و به نوعی طرفدار یا مستقل از هر حزبی عمل میکردند را نیز دربر میگیرد.
این احزاب در صورت دستگیری عضوی از آنها از طرف حکومت برای برملا نشدن رابطه ی آن فرد با حزب مربوطه سکوت اختیار کرده و به خیال خود با این کار حکومت ایران دیگر کاری به فرد مذکور ندارد و او آزاد خواهد شد. ولی اعدام بیحد و حصر آزادیخواهان ملت کرد در داخل کشور بوسیله ی سردمداران اطلاعاتی و امنیتی کشور، نشان میدهد که سیاست این احزاب هیچ ارزشی نداشته است و حکومت ایران هر آنچه را که خود خواسته است انجام داده است.
منزوی کردن احزاب کردی در بخش آزاد شده ی کردستان (کردستان عراق) بوسیله ی ایران باعث شد که این احزاب دوباره به نوعی به جامعه یا همان کمون باز گردند و سعی در بهبود وضعیت سیاسی خود بنمایند و خود را نیز با جامعه ای که چندین سال به علت جنگ چریکی از آن دور شده بودند منطبق نمایند. احزابی که به علت جنگهای پی در پی با ایران کمتر به سیاست پرداخته بودند و سیاستهایشان فقط در جلسات و کنفرانسها و کنگره هایی که عده ی محدودی از آنها در آن شرکت داشتند و با شعارهایی گاها پوشالی و وهمی و متکرر برگزار میشد.
ماندن این احزاب در وضعی نامطلوب و در کمپهایی بیرون از شهرهای کردستان جنوبی باعث شد که جناح نظامی این احزاب که به علت جنگهای متوالی از سیاست دور مانده بودند به سیاست روی بیاورند و به هر وسیله ای کمبود سیاسی خود را جبران نمایند. اما کسی نیست که ره صد ساله را یک شبه بپیماید! آنها نیز نمیتوانستند به علت اینکه مدتهای مدیدی از سیاست و از نوشتن دور مانده بودند و فقط فرماندهان یا پیشمرگه هایی جانفشان و دلیر بودند و خستگی جنگهای پی در پی با ایران رمق آنها را گرفته بود، رقابتی سالم با همرزمان قلم به دست خود داشته باشند و نتیجه این شد که آنها برای بدست آوردن رای کافی برای شرکت در کنگره ها یا کنفرانسهای خود دست به هرکاری بزنند. از جمله شدت بخشیدن به احساس همشهری گرایی بجای حس ملیت گرایی.
نتیجه ی این کشمکشهای درون حزبی انشعابات این احزاب با سرعتی غیرقابل باور و تقریبا هر ساله شد که اوج آنرا میتوان در سالهای 2006 تا 2011 میتوان دید.
نمونه ی آشکار برای اثبات این ادعا: حزب دمکرات کردستان ایران – البته انشعاب این حزب به دلایل سیاسی در سالهای 1358 و در سال 1364 و سال 1368 رخ داد ولی در سال 1996 دوباره متحد شدند - انشعاب دوباره ی این حزب در سال 2006. حزب کمونیست ایران که به 5 حزب تبدیل گشته است. سازمان خبات کردستان ایران که به دو حزب انشعاب یافته. اتحاد انقلابیون کردستان که به دو حزب اتحاد انقلابیون کردستان و حزب آزادی کردستان تبدیل شده است. حزب دمکرات کردستان که از حزب دمکرات کردستان جدا شده اکنون گروه دیگری از آنها جدا شده و یک اپوزیسیون دیگر تشکیل داده اند. سازمان لیبرال دمکرات کردستان که ابتدا با اتحاد انقلابیون کردستان متحد شد سپس با عارف باوجانی متحد شد و بعد از مدت حدود 2 ماه منشعب شد. رهبر آن حزب آقای علی زیرک فی الفور با اتحاد انقلابیون کردستان متحد شد و زیر چتر آنها دارد می آساید.
این وضعیت کلی این احزاب در میان سالهای 2006 تا 2011 بوده است. همین کش و واکشها نیز باعث شده که این احزاب در خصوص افراد آزادیخواه طرفدار حزب مقابل که در زندانهای ایران گرفتارند و یا حکم اعدام آنها صادر شده و در معرض خطر اعدام قرار دارند سکوت پیشه کرده و هیچ گونه کوششی برای نجات آنها انجام ندهند.
این احزاب تا بحال بطور کلی نتوانسته اند حتی برای اعضا و هواداران محبوس و در خطر اعدام خود آنطور که باید و شاید در صحنه ی بین المللی ظاهر شوند و سازمانهای حقوق بشر جهانی را از آنچه که در مورد آزادیخواهان در ایران میگذرد را آگاه سازند. همه ی اینها هم به این علت است که این احزاب بیشتر از آنچه که به فکر ملت خود باشند به فکر از دست ندادن کرسی و قدرت خود هستند و برای نیل به این هدف هر گونه مبارزه ی دیگری را از یاد برده اند
7/12/2016