آیا گروههایی از ایرانیان را میتوان عربستیز خواند؟ آیا تبعیض، خصومت، نفرت، یا پیشداوری نسبت به فرهنگ و مردمان عرب در میان گروههایی از ایرانیان وجود دارد؟
یوسف عزیزی بنیطرف دبیر کانون مبارزه با نژادپرستی و عربستیزی، و رضا قاسمی دیپلمات پیشین، در تابوی این هفته در همین باره با هم مناظره میکنند.
آقای بنیطرف شما از چهرههایی هستید که تأکید دارند در ایران عربستیزی وجود دارد. کمی درباره این موضوع توضیح بدهید که عربستیزی که از آن حرف میزنید به چه شکلی و در چه سطوحی وجود دارد؟
یوسف عزیزی بنیطرف، روزنامهنگار مقیم لندن و دبیر کانون مبارزه با نژادپرستی و عربستیزی است.
یوسف عزیزی بنیطرف: به گمان من مسئله در ایران گاهی از عربستیزی هم فراتر میرود و شامل دعوت به عربکشی میشود. شما اگر آهنگ «عربکش» بهزاد پکس را شنیده باشید، ایشان در شعرش دقیقاً دعوت به عربکشی میکند.
خب آیا این به این معناست که در کل ایران عربستیزی هست؟
بنیطرف: بیگمان. ببینید عربستیزی در طبقه متوسط جامعه ایران ساز و کارهایش پرداخته میشود و در سطح جامعه نفوذ پیدا میکند. این طبقه متوسط؛ شامل روشنفکران، سیاستمداران، هنرمندان و نظایر آنها، این گفتمان را تولید میکند. یعنی فقط مختص طبقه حاکم نیست.
منتها خوشبختانه با توجه به کوششهایی که شده عربستیزی به تدریج برای برخی از روشنفکران ایرانی شناخته میشود و نسبت به آن واکنش نشان داده میشود. منتها این واکنشها هنوز اندک است و موج عربستیزی و راسیسم در ایران بسیار سهمگین است.
آقای قاسمی صحبتهای آقای بنی طرف را شنیدید. ایشان معتقدند موج سهمگینی از عربستیزی همچنان در ایران وجود دارد. نظر شما چیست ؟ آیا همین طور است؟
رضا قاسمی، تحلیلگر سیاسی، و از دیپلماتهای پیشین ایرانی است که در سالهای پایانی حکومت پهلوی، مدتی سفیر ایران در کویت بود.
رضا قاسمی: اجازه بدهید بنده توضیحی بدهم. در یک خانواده بین برادران و خواهران، این نوع ستیزهجوییها، بدون اینکه دشمن یکدیگر باشند وجود دارد. اگر به معنای جنگ و کینهتوزی و دشمنی بگیریم، من چنین پدیدهای را در ایران نمیشناسم. ما با اقوام عرب و عرب زبان در طول قرون و اعصار زندگی کردهایم، زنجیری که ما را با اعراب متصل کرده دین مبین اسلام است. ما از همکیشان عرب خود گلایهها و شکایتهایی داریم ولی عربستیزی به آن معنا که پنجه به روی هم بکشیم خیال نمیکنم که داشته باشیم.
آقای بنیطرف صحبتهای آقای قاسمی را شنیدید چه شاهد مثالی میتوانید برای ما بیاورید از مسئلهای که مطرح میکنید و معتقدید موج سهمگینی از عربستیزی در ایران وجود دارد؟
بنیطرف: برجستهترین رماننویس ایرانی و یکی از سردمداران جنبش مدرنیسم در ایران، صادق هدایت، درباره عربها که بخشی از آنها هموطنانش هستند، در کتاب توپ مروارید صفحه ۱۶ چنین مینویسد: «راستش این عربهای سوسمارخور بد دک و پوز بوگندو دیگر شورش را در آوردهاند». یا در جای دیگر میگوید: «همه چیزشان - یعنی عربها- آمیخته با کثافت و پستی و سودپرستی و بیذوقی و مرگ و بدبختی است. چرا ریختشان غمناک و موذی است و شعرشان مرثیه و آوازشان چس ناله است؟»
بزرگ علوی یکی از برجستهترین رماننویسان ایران در کتاب «دیو دیو» صفحه ۱۴ چنین میگوید: «شما همه میدانید که بزهکار کیست. او از ما نیست. او تخم و ترکه عرب است. او دیو است. از آن چهره سیاه و ریش ژولیدهاش پیداست. ما دروغ نمیگوییم. ما دیو نیستیم. دیو عرب است که ما را به این روزگار کشانده، او را باید کشت».
آقای بنیطرف، مثالهایی میزنید از ادبیات ایران و آثاری که نویسندگان و روشنفکران ایرانی خلق کردند ولی پرسش من این است چقدر آن طور که شما میگویید مردم در خوزستان، تحقیر و توهین روزانه شامل حالشان میشود؟ [این مسئله را] خارج از ادبیات کجا میتوان دید؟
بنیطرف: در روزنامههای فارسیزبان پایتخت، بیشتر روزنامهها و مطبوعات بویژه مطبوعات ورزشی، به مناسبتها و بیمناسبتها، بخصوص به هنگام مسابقات فوتبال با کشورهای عربی، انواع و اقسام توهین را نسبت به عرب و با عنوان عرب - نه به عنوان اماراتی یا قطری یا سعودی- [ابراز میکنند]؛ در ورزشگاههای ایران با دهها هزار تماشاگر در پایتخت ایران .
آقای قاسمی نظر شما راجع به اظهارات آقای بنیطرف چیست؟
قاسمی: درباره مسائلی که راجع به صادق هدایت ایشان مطرح کردند؛ صادق هدایت آدمی بسیار ناسیونالیست و افراطی بود و هر چیز افراطی زیاد، خوب نیست. ایشان حتی زبان پهلوی را هم یاد گرفت و مطالبی هم به این زبانها نوشته و عربستیزی هم در آثارش به شدت داشته است. اما ما صدها آثاری داریم که به عربها هیچ گونه توهین و تحقیری نشده و این مواردی که اشاره کردند – فلان شعری که فلان جا خوانده شده یا فلان شعار ابلهانهای که داده شده – افرادی هستند که سوادی ندارند، فرهنگی ندارند و اینها را نمیتوان قابل اعتنا دانست. اگر طیف تحصیلکرده ما همهشان عربستیز باشند بنده این عتبه را میبوسم و میگذارم کنار.
ببخشید آقای قاسمی این سؤال برای ما پیش میآید که وقتی صحبت از صادق هدایت و جامعه روشنفکری میشود میفرمایید عدهای چهره ناسیونالیست هستند که چنین اعتقاداتی را دارند، وقتی صحبت از استودیوم ورزشی میشود می فرمایید اینها تحصیلاتی ندارند، سوادی ندارند...
قاسمی: بله در یک کشور همه جور آدمی پیدا میشود مسئلهای نیست مگر شما که کشورهای اروپایی یا آمریکایی زندگی میکنید نمیبینید که چه اختلافاتی بینشان هست، چه اتهاماتی به هم وارد میکنند. الان انتخابات آمریکا را ببینید آن آقایی که کاندیدا هست چه حرفهایی نسبت به آن خانم مقابل خودش میزند.
در یک جامعه اگر قبول کنیم افراد آزاد هستند - توهین حق ندارد کسی بکند - افراد آزاد هستند عقاید خودشان را ابراز کنند، نظرشان را بگویند. ما هم نظراتی راجع به اعراب داریم، راجع به اینکه در حق ما چه کردند و چگونه رفتار میکنند و چگونه میاندیشند.
ریشههای تاریخی اختلاف ما با اعراب که شما به عربستیزی تعبیرش میکنید - یا دیگران تعبیر میکنند- در درجه اول ناشی از استیلای اعراب به ایران در عهد خلیفه دوم و موالی خواندن ایرانیهاست. کتابسوزان که به دستور خلیفه دوم در ایران و سایر کشورهای مفتوحه صورت گرفت و دل خیلیها را سوزاند. ما یک دین و آیین پاک داشتیم که اساسش بر اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک استوار بود، بتپرستی هم نبود که اعراب بخواهند ما را به توحید خدای یگانه و یکتا هدایت کنند. بنابراین دل ایرانیها از این قبیل مسائل افسرده است و شکسته است. نمیشود گفت که اسلامستیزی است.
بنی طرف: هم اسلامستیزی و هم عربستیزی در ایران وجود دارد منتها آن اسلامستیزان چون از هیبت دولت و حاکمیت میترسند بیشتر عربستیزی میکنند تا اسلامستیزی، این یک. دوم اینکه آقای قاسمی گفتند در جامعه اروپایی - آمریکایی هم آزادی وجود دارد و این مسائل مطرح میشود ولی باید به ایشان گفت در جوامع آمریکایی و اروپایی نژادپرستی ممنوع است. در آلمان و انگلیس جرم محسوب میشود ولی در ایران آزادی یک طرفه است آن هم فقط برای عربستیزان.
آنچه هم از عمر نقل شده یک دروغ بزرگ تاریخی است و به آن شکل کتابی، فلسفهای بنا به گفته مورخان ایرانی در دوره ساسانی وجود نداشته که سوزانده بشود. خصومت و رقابت بین پارسیان - امپراطوری پارس - و همسایگانش شرقیشان بیشتر به قبل از اسلام برمیگردد. گیرم که عربها هنوز در آن موقع امپراطوری خود را تشکیل نداده بودند اما منشأ این مسئله را میتوان در جنگهای همیشگی هخامنشیان با آشوریان، بابلیها، مصریها، کشتار مردم مصر توسط کمبوجیه، آتش زدن بابل و همانند اینها [دانست].
بنابراین اگر بعد از اسلام عربها پارسیان را موالی خواندند واکنشی است در برابر آنچه که قبل از اسلام علیه عربها وارد شده بود. البته از دید تاریخی و از دید کنونی من، هر دو پدیده مردود و غیرقابل قبول است. منتها آن زمان جنگ امپراطوریها بود. بعد از اسلام پرچمدار عربستیزی شعوبیه بودند که شخصیت برجسته آنها فردوسی توسی بود. همه این شعر فردوسی را شنیدیم:
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
قاسمی: آن نقل قول است آقا نقل قول.
در اعتبار این شعر آقای بنیطرف تردیدهایی شده، و شما در جریان هستید.
بنی طرف: همه اینها مال فردوسی است خانم!
خواهش میکنم اجازه دهید. من پرسش دیگری بر اساس صحبتهای شما برایم مطرح شد. اگر ما همه این جنگهای به قول آقای بنیطرف امپراطوریها بخواهیم نگاه کنیم چرا نسبت به حمله سایر ملتها به ایران چنین کینه تاریخی حس نمیکنیم؟ چرا ستیز با آنها وجود ندارد؟ چرا این ستیز بر اعراب متمرکز است؟
قاسمی: مثلاً با یونانیها برای اینکه هر دو کشور ریشهدار صاحب فرهنگ و تاریخ بودند، اختلافاتی داشتند و بر هم تأثیر گذاشتند ولی به آن شدت نبوده چون دوام نداشت. مگر حمله اسکندر به ایران دوام داشت؟ یک برهه کوتاهی آمد، تمام شد و رفت پی کار خودش. یا تاتارها و اقوام دیگر. اما مسئله اسلام چیزی است که از ۱۴۰۰ سال پیش به این طرف به نحوی درگیرش هستیم. مسئله عربستیزی و اسلامستیزی -به قول شما- مسئله روز است و همچنان ادامه دارد برای اینکه دوستان عرب ما و همکیشان ما، با ما خوشرفتاری نداشتند. همه را نباید یکطرفه و از آن سوی قضیه نگاه کرد. شما ببینید که اتحادیه عرب ۷۰ سال است که بنا شده، در هیچ زمینهای دوستان عرب با هم به توافق نرسیدهاند، اما در دو موضوع خیلی با هم متفق و متحد هستند؛ یکی عنوان جعلی خلیج فارس است و یکی هم مسئله جزایر سهگانه است.
اتفاقاً آقای قاسمی یکی از پرسش هایی که ما در این بحث باید مطرح کنیم این است که چقدر از این برمیگردد به دعوا بر سر عنوان خلیج فارس یا خلیج عربی یا عنوانی که از سوی بعضی کشورهای عربی به کار برده شد. چقدر فکر میکنید این مؤثر بوده بر شکلگیری این ستیزه؟
قاسمی: خیلی زیاد. شما فکر کنید که یک اسم تاریخی را، اسمی را که در سینه تاریخ ثبت است چطور شد که ناگهان نشستند و این اسم تاریخی را عوض کردند؟
آقای بنیطرف بر فرض هم که ما این موضوع ایرانستیزی را بپذیریم که از سوی همسایگان عرب خلیج فارس یا کشورهای عربی دیگر وجود دارد، آیا به نظر شما اعرابی که در ایران زندگی میکنند و اعراب ایران هستند باید پاسخکوی این موضوع باشند؟
بنیطرف: همین سؤال را باید از ایشان کرد. سؤال دقیقی است. چند میلیون عرب در جنوب غرب و جنوب ایران چه گناهی کردهاند که هر وقت جدل و جدالی بین رژیمهای ایران اعم از شاهنشاهی یا جمهوری اسلامی با کشورهای همسایه رخ میدهد بر سر مسئله خلیج، فحش و توهین و اساعه ادب نسبت به مردم عرب بالا میگیرد.
این فحشها، این شعارهای زشت سکسیستی و ضدعربی مثل «بگو مرگ بر عرب» یا صفحه «عربکش» را آیا عربهای همسایه بلدند بخوانند؟ مطمئناً خیر. اینها را چه کسانی گوش میکنند؟ عربهای هموطن ما. این چند میلیون عربی که در ایران هستند، اسیر جغرافیا شدهاند.
متوجه این موضوع شدم. اجازه بدهید من سؤالم را از شما بپرسم آقای بنیطرف. چقدر فکر میکنید خود عربهای ایران به این موضوع و مناقشات دامن میزنند؟ الان شما در صحبتهایتان گفتید مسئله «خلیج» و ما داریم درباره حساسیت روی نام خلیج فارس صحبت میکنیم. مثلاً شما حاضر نیستید از اسم خلیج فارس استفاده کنید؟
بنی طرف: خانم بازجوها از زندانی عرب در زندان اهواز میپرسند که تو خلیج عربی میگویی یا خلیج فارس؟ در صورتی که او اصلاً جرمش چیز دیگری است. در اهواز و اغلب شهرهای استان از هر زندانی عربی میپرسند تو خلیج فارس میگویی یا خلیج عربی؟ اصلاً مسئله نام خلیج در ایران مسئله ناموسی شده. نه مسئله قابل تحقیق و پژوهش. کی گفته که این همیشه اسمش خلیج فارس بوده؟ نه در بخشی از تاریخ خلیج سومر بوده در بخشی از تاریخ خلیج عرب بوده در بخشی از تاریخ خلیج فارس بوده، اکنون در ترکیه به آن میگویند خلیح بصره، در جمهوری آذربایجان میگویند خلیج ایران. این مغلطه است ولی این بحثها را اصلاً در ایران نمیشود کرد. وقتی کسی بگوید آقا من شک دارم که اسم این خلیج، خلیح فارس باشد، دهان آدم ها را پر از سرب می کنند.
قاسمی: آقا این اسم تاریخی است و یونسکو هم قطعنامه صادر کرده که اسم تاریخی را به هیج وجه نباید تغییر داد و هر کسی اسم تاریخی منطقهای یا جایی را تغییر بدهد مرتکب خطای بزرگی شده که قابل بخشش هم نیست...
بنیطرف: اسم بیش از ۲۰۰ روستا و محله را در استان ما به فارسی برگرداندند. اینها نامهای تاریخی عربی داشته.
قاسمی: دل ما از رویه دوستان عرب شکسته است...
اجازه بدهید آقای قاسمی. چون همه با هم صحبت کردیم شاید این به گوش شنوندگان ما نرسید. آقای بنیطرف نکته مهمی را مطرح کردند و آن تعییر نامهایی بود که در دوره پهلوی در مورد استان خوزستان و شهرها و مثلاً خرمشهر اتفاق افتاد. خب آن هم نامهای تاریخی بود آقای قاسمی.
قاسمی: نه خیر. اجازه بفرمایید. نکته اساسی این است که فقط تغییر اسامی خوزستان نبود. بابل بارفروش بود شد بابل. رامسر، سختسر بود شد رامسر. بابلسر مشهدسر بود شر بابلسر. خرمشهر هم محمره بود شد خرمشهر. من نمیدانم آخر عربستان یعنی چه؟ آیا قبول داریم که در خاک ایران است؟
نکتهای که مطرح کردید در مورد اینکه خب چرا در ایران باید عربستان وجود داشته باشد ما را به این سؤال میرساند که من از آقای بنیطرف میپرسم. یک مناقشه جدی مطرح است این وسط آقای بنیطرف که آیا ما در ایران عربهای ایران داریم یا عربزبانهای ایران؟ شما پاسختان به این پرسش چیست؟ چون این تعیینکننده است.
بنیطرف: ببینید، سردارسپه اتفاقاً انگیزه شووینیستی داشته. چون نه نام آذربایجان را عوض کرد که نشانگر وجود ترکهای آذربایجان است نه نام کردستان را که نشانگر ملت کرد در ایران است نه نام لرستان را که نشانگر مردم لر است و نه نام چهامخال و بختیاری را که...
قاسمی: چون آنها نژاد آریایی هستند و ایرانی میدانند خودشان را...
بنیطرف: پس شما بین عرب ایرانی و آریایی ایرانی مرز میکشید؟ این همان مرزهای نژادی است... سردارسپه فقط نام عربستان را عوض کرد که یکی از ممالک محروسه ایران بود. نه تنها آن بلکه نام ۲۰۰ و اندی شهر و روستا و اماکن جغرافیایی و طبیعی را عوض کردند. ظاهراً آقایان با نامهای تاریخی معیارهای دوگانه دارند. خلیج فارس خوب است اما عربستان اخ است، محمره اخ است.
آقای قاسمی شما اشاره کردید که به هر حال بخشهای دیگری که ایشان مثال زدند آریایی هستند، یعنی شما به عرب ایرانی و آریایی ایرانی معتقد هستید؟ ممکن است در این باره کمی توضیح بدهید لطفاً؟
قاسمی: من معتقد به این نیستم که دوستان عربزبان ما در جنوب و خوزستان عرب هستند. بنده همیشه میگویم عربزبان. برای اینکه در داخل ایران زندگی میکنند. در هر حال شناسنامه و گذرنامه ایرانی دارند. حالا اگر خودشان قبول ندارند این سؤال پیش میآید که اگر قبول ندارید پس در ایران چه میکنید؟ یا قبول دارند که ایرانی هستند یا قبول ندارند. اگر قبول دارند که خب به هر حال هموطن ما هستند و از هر جهت هم مورد احترام و باید حقوقشان را هم رعایت کرد... یعنی چه؟ اگر عرب است خب باید برود عربستان.
آقای بنیطرف پاسختان چیست به این اظهارات آقای قاسمی؟
بنی طرف: مردم عرب یا خلق عرب یا ملت عرب در جنوب و جنوب غرب ایران، عربزبان نیستند. اینها لر یا فارس نبودهاند که عرب شده باشند. اینها در طول تاریخ و قرنها از قبل از اسلام تا کنون عرب بودهاند. هم زبان و هم فرهنگشان عربی است. اینها یک ملت از ملل ایران هستند که در قانون اساسی مشروطیت از آنها با عنوان ممالک محروسه یاد شده. در دورههایی البته عربستان مستقل هم بوده.
اینها شش تا هشت درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند. اگر مردم بحرین یا مردم کویت یا مردم کرد عراق یا ترک جمهوری آذربایجان ملت هستند و ملت نامیده میشوند، مردم عرب جنوب و جنوب غرب ایران هم ملت هستند. ایران یک گشور چندملیتی است. آقای قاسمی در انگلستان زندگی میکند و شاهد است که اسکاتلند برای استقلال رفراندم برگزار کرد و یک گلوله شلیک نشد و به کسی از اسکاتلندیها توهین نشد. باید از خود مردم محمره پرسید که آیا میخواهید محمره اسم شهرتان باشد یا خرمشهر تحمیلی که اصلاً در هیچ جای تاریخ ایران و عرب جایی به این نام وجود ندارد. این را رضاشاه قلدر فاشیست بر مردم عرب تحمیل کرد.
قاسمی: آقای بنیطرف به مرحوم رضاشاه قلدر و فاشیست و این حرفها را نسبت دادند. بنده از ایشان خواهش میکنم که پس بگیرند. رضاشاه مردی بود که ایرانساز بود. بزرگترین خدمتش این بود که گریبان خزعل را گرفت و آورد و ناجار به تسلیم کرد و نگذاشت که خوزستان را از ایران جدا کند. ای کاش ما این نفت را نداشتیم آنجا که این قدر چشمهای طمع متوجهاش نباشد. از آقای صدام حسین گرفته تا دیگران همیشه انتظار داشتهاند که...فکر میکنم باید احترامات اشخاص را نگه داریم.
ببینید یا این نکاتی که مطرح شد من برمیگردم به آقای قاسمی و میپرسم که آیا هویتطلبی فارسی ایرانیان با یک نوع حذف دیگری همراه است. حالا آن دیگری میخواهد عرب باشد، ترک باشد یا ... آیا برای داشتن ایران بزرگ ما باید حتماً هویتهای قومی دیگر را سلب کنیم؟
قاسمی: ما باید به هویتها احترام بگذاریم. تردیدی نیست ولی وقتی میگوید من افتخار میکنم که ایرانی نباشم با او چه باید کرد؟ میخواهم بپرسم از شما. اگر قرار باشد که هر قسمتی از خاک یک مملکتی با استناد به ماده ۱۰ قانون مدنی که اصل حاکمیت اراده است بخواهد تجزیه شود که خب...
اجازه بدهید که من به شکل دیگری این پرسش را مطرح کنم. چون بحث استقلال و تجزیهطلبی یا آنچه ممکن است از آن به عنوان حق طلاق سیاسی یاد شود بحث مستقلی است و ما برنامهای هم در این مورد داشتیم. من از شما این طور می پرسم: گروه های جمعیتی عرب ایرانی، چطور میتوانند خودشان را بخشی از این هویت ملی ایرانی بدانند و به آن پایبند باشند و به شما نگویند که ما افتخار میکنیم که ایرانی نیستیم؟ یعنی شما که مخالف این وضعیت هستید چه راه کارهایی پیش رویشان میگذارید که این احساس پیوستگی با هویت ملی ایرانی را بتوانند داشته باشند؟
قاسمی: یکی این است که باید فرهنگ ملیشان را محترم شمارد و در مدرسه دختر و پسر آذربایجانی بتواند به ترکی درس بخواند در کردستان همین طور و در خوزستان همه همین طور. اینکه برای خوزستان مثلاً استاندار که تعیین میشد از آذربایجان تعیین میشود و برای آذربایحان از بلوچستان؛ غلط است. باید هم زبان و هم هویت باشد که بتواند درد آن استان را تشخیص بدهد.
این بیتوجهیها نسبت به اقلیتهای قومی در ایران - که من حتی کلمه اقلیت را هم دوست ندارم - نسبت به اقوام مختلف در ایران بوده که همه چیز در مرکز و تهران و شهرهای بزرگ است. این بوی نفت خوزستان آنچنان دماغ آقایان را پر کرده که میخواهند از آنجا هم اگر بشود یک قطر یا بحرین یا ابوظبی بسازند. بنابراین نقش دولت خیلی مهم است ولی متأسفانه بعضیها میگویند آنچه ما داریم از بعد از اعراب است در صورتی که اگر کمی تاریح را مطالعه کنند میبینند که آنچه که اعراب دارند به عنوان فرهنگ عرب از ایران است...
به هر حال ملتها از همدیگر وام میگیرند. از فرهنگ همدیگر اثر میگیرند و شاید خود همین صحبت که عربها آنچه دارند از فرهنگ ایرانی گرفتهاند...
قاسمی: ابن خلدون میگوید در کتاب مقدمه
صحبت من چیز دیگری است. خود همین صحبت که آیا آنها از ما وام گرفتهاند ما از آنها وام گرفتهایم، شاید این دوگانه را تشدید کند و نتواند کمکی به حل موضوع بکند. آقای بنیطرف، من از شما میپرسم، به عنوان فعال حقوق اعراب ایران...
قاسمی: عربزبانهای ایران
شما فکر میکنید که بخصوص نخبگان و طبقه الیت جامعه باید چه بکنند؟
بنیطرف: ببینید گفتن همین عربزبان خودش توهین و نژادگرایی و عربستیزی است. این ملت، این مردم میگویند ما عرب ایرانی هستیم. ایشان میگویند عربزبان و این بارها موجب خشم مردم عرب شده. دوم همان که اشاره کردید ایشان گفتند فرهنگ عرب از ایران است این هم نوعی نژادگرایی و خودبرتربینی ایرانی است.
قاسمی: این را ما نمیگوییم. ابن خلدون میگوید.
بنیطرف: و اما پاسخ پرسش شما خانم حیدری. این نابرابری نیان ملیتها در ایرن میتواند تهدیدی برای یکپارچگی ایران باشد لذا نقد گفتمان برتریجویانه فارسمحور، نژادپرستی و عربستیزی و برقراری سیستمی دموکراتیک و فدرال در ایران میتواند این کشور را گزندهای خطرهای آینده دور کند اما هماکنون هم میشود یک سری قوانین ضدنژادپرستی و ضدعربستیزی در پارلمان ایران تصویب کرد تا هر کس و ناکسی نتواند به هویت یکی از ملیتهای جامعه ایران توهین کند.
آقای رضا قاسمی و آقای یوسف عزیزی بنیطرف خیلی متشکرم که در بحث امروز شرکت کردید. بحث ما البته امروز خیلی هیجانی شد...
بنیطرف: طبیعی است البته من و آقای قاسمی بیرون از این بحث دوست هستیم.
قاسمی: من خیلی خوشحالم که فرصتی پیش آمد تا با آقای بنیطرف یک بار دیگر هم صحبت شویم.
5/11/2016