موج ملی گرایی اقتصادی در کشورهای پیشرفته صنعتی جهان بالا گرفته و مخالفت با گشایش مرزها بر جا به جایی کالاها و خدمات و سرمایه ها، با تشویق و تهییج شماری از سیاستمداران این کشور ها، رو به اوجگیری است. به بعضی از تازهترین نشانههای این موج، که «جهانی زدایی» لقب گرفته، اشاره میکنیم:
یک) چانه زنی بر سر قرار داد مبادله آزاد میان کانادا و اتحادیه اروپا (ستا)، که در پی هفت سال مذاکره میان دو طرف سر انجام یکشنبه سیام اکتبر به امضا رسید، با دشواریهای زیاد روبرو شد. حتی در پایان راه، با توجه به مخالفت سرسختانه منطقه فرانسوی زبان «والونی» در بلژیک، و مشکلات ناشی از ساختار فدرال این کشور، بیم آن میرفت که این قرار داد اصلا امضا نشود. خطر شکست بر طرف شد، ولی پیچیدگی مذاکرات نشان داد که بخشی از تولید کنندگان اروپایی از برداشته شدن باز هم بیشتر موانع گمرکی و غیر گمرکی بر سر مبادله با جهان بیمناک اند و منافع خود را در خطر می بینند.
دو) گفتگوهای میان اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا بر سر امضای یک قرار داد مبادله آزاد میان دو سوی اقیانوس اطلس، در پی مقاومتهای درون اروپا به خصوص از سوی فرانسه، متوقف شده است.
سه) در بریتانیا، پیروزی هواداران خروج این کشور از اتحادیه اروپا (برگزیت) و پیآمدهای آن ضربهای سخت بر فرایند همگرایی اقتصادی در جهان وارد آورد و نشان داد که این فرآیند غیر قابل بازگشت نیست.
چهار) در ایالات متحده آمریکا هم دونالد ترامپ از حزب جمهوریخواه و هم هیلاری کلینتون از حزب دمکرات، البته با شدت و ضعف، با تصویب نهایی قرار داد مبادله آزاد میان کشورشان با منطقه آسیا مخالفت می ورزند. آقای ترامپ در زمینه مخالفت با آزاد سازی بازرگانی حتی وعده میدهد که به قرار داد «نفتا» در زمینه مبادله آزاد میان آمریکا و کانادا و مکزیک پایان خواهد داد.
پنج) پس از چند دهه پیشروی بدون وقفه، رشد بازرگانی جهانی کاهشی چشمگیر را از سر میگذراند. توضیح این که طی چند سال اخیر، بر خلاف آنچه در دهههای بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، میانگین رشد تجارت در جهان از میانگین رشد اقتصادی (تولید ناخالص داخلی در سطح جهانی) پایین تر رفت.
کاهش رشد آهنگ بازرگانی بین المللی دلایل گوناگون دارد، که یکی از آنها می تواند افزایش سیاستهای حمایتی و ایجاد موانع از سوی بعضی کشورها بر سر واردات کالاها و خدمات باشد.
شش) «سازمان جهانی تجارت»، بیش از بیست سال بعد از پایه گذاری آن ، با بحرانی جدی دست به گریبان است. در واقع سلسله گفتگو هایی که پانزده سال پیش در چارچوب این سازمان زیر عنوان «دور دوحه» آغاز شد، عملا به شکست انجامیده است.
از آن مهم تر به نظر میرسد که قدرتهای بزرگ اقتصادی غرب (به ویژه ایالات متحده آمریکا) نیز چندان پایبند بقای این سازمان نیستند. دونالد ترامپ نامزد ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه آمریکا تا آنجا پیش میرود که «سازمان جهانی تجارت» را برای منافع آمریکا «فاجعه» توصیف میکند.
چپیها فرایند «جهانی شدن» را ضربهای علیه منافع «توده ها» میدانند که زیر فشار بازرگانی ازاد و سرمایه گذاریهای خارجی حقوق خود را از دست داده و به بازیچهای در دست میلیاردرها و تکنوکراتها بدل شده اند. و اما راستهای افراطی، فرایند «جهانی شدن» را توطئهای علیه «ملت ها» و «حاکمیت ملی» میدانند و بر این باورند که شرکتهای چند ملیتی و سازمانهای بین المللی اقتصادی مرزهای ملی کشورها را عملا از میان برده و ملتها را از حق تصمیم گیری در عرصههای عمدهای چون سیاستهای صنعتی و پولی و بازرگانی، محروم کردند.
همه این نشانه ها، از تحولاتی بزرگ در نظام بین المللی اقتصادی خبر میدهند. در تعبیر و تفسیر این تحولات، دو دیدگاه در برابر هم قرار میگیرند :
الف) دیدگاه نخست، اصل فرآیند «جهانی شدن» اقتصاد را زیر پرسش می برد و از آنچه امروز در راستای مخالفت با این فرایند جریان دارد، شادمان است. بر پایه این دیدگاه، «جهانی شدن» پیآمد محتوم فعل و انفعالات اقتصادی نیست، بلکه حاصل اراده شرکتهای بزرگ چند ملیتی و سیاستمداران و سازمان هایی است که از این شرکتها فرمان می برند.
بر پایه همین دیدگاه، طراحان و مجریان فرایند «جهانی شدن» برای دستیابی به منافع کلان خود عمدا مرزهای اقتصادی ملی را در هم کوبیدند، سیاستگذاری اقتصادی در سطح درونی کشورها را غیر ممکن ساختند و به جای دیگران تصمیم گرفتند.
این دیدگاه را هم جریانهای چپ افراطی و هم جریانهای راست افراطی نمایندگی میکنند. چپیها فرایند «جهانی شدن» را ضربهای علیه منافع «توده ها» میدانند که زیر فشار بازرگانی ازاد و سرمایه گذاریهای خارجی حقوق خود را از دست داده و به بازیچهای در دست میلیاردرها و تکنوکراتها بدل شده اند. و اما راستهای افراطی، فرایند «جهانی شدن» را توطئهای علیه «ملت ها» و «حاکمیت ملی» میدانند و بر این باورند که شرکتهای چند ملیتی و سازمانهای بین المللی اقتصادی مرزهای ملی کشورها را عملا از میان برده و ملتها را از حق تصمیم گیری در عرصههای عمدهای چون سیاستهای صنعتی و پولی و بازرگانی، محروم کردند.
راه چاره، از نگاه آنها، بازگشت به «ملت» و استقرار دوباره مرزهای ملی است.
ب) دیدگاه دوم، از فرایند «جهانی شدن» به عنوان یکی از بزرگترین دستآوردهای تمدن انسانی دفاع میکند.
به باور هواداران این دیدگاه، به برکت همین فرآیند بود که صدها میلیون نفر از فقیران جهان در آسیا و آمریکای لاتین و نیز مناطق واپس مانده اروپا، از راه ادغام شدن در اقتصاد جهانی، از حاشیه به متن آمدند. بدون صدور کالاها و خدمات به بازارهای جهانی و جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی، چینیها و هندیها و برزیلیها و مکزیکیها همچنان در زمره «دوزخیان زمین» بودند. بدون «جهانی شدن»، فراوردههای تکنولوزی مدرن از جمله کامپیوتر و موبایل با این سرعت در جهان پراکنده نمی شدند و در واقع قیمت آنها انقدر بالا می بود که تنها به صاحب امتیازان کشورهای ثروتمند اختصاص می یافتند.
اگر «جهانی شدن» نمی بود، مسافرت هوایی و گردشگری همچون گذشته در انحصار قشرهای مرفه باقی می ماند. در کشورهای پیشرفته نیز، که از رقابت دنیای «در حال توسعه» به وحشت افتاده اند، بخش بزرگی از مردم به برکت کاهش قیمتها زیر تاثیر بازرگانی بین المللی، از قدرت خرید بیشتری برخوردار شده اند.
نگارنده این یادداشت پنهان نمیکند که در رویارویی میان این دو دیدگاه، از دومی هواداری میکند.
بخش بسیار بزرگی از مخالفت خوانی علیه فرایند «جهانی شدن» در کشورهای غربی، نشانه ترس افکار عمومی این کشورها از اوجگیری دنیای در حال توسعه است. اروپا و آمریکا، در پی انقلابهای صنعتی اول و دوم در قرون نوزدهم و بیستم، به حاکمیت بر جهان دست یافتند و دیگر مناطق، در مقایسه با آنها، به «حاشیه» بدل شدند. حاشیه نشینان دیروزی اکنون با کالاها و تکنولوژیهای خود به صحنه آمده اند و جایگاهشان را در آفتاب، مطالبه میکنند
غرب تا زمانی که مرکز جهان بود، از تجارت آزاد و فرو ریزی مرزهای اقتصادی بیمی به دل راه نمیداد. امروز اما که چینیها و کره ایها به عرصه آمده اند، «جهانی شدن» برای بخشی از افکار عمومی غرب به کابوس بدل شده، به ویژه از آنرو که شبح اوجگیری هند و آمریکای لاتین و دیگر مناطق نیز برای اینان ترس آور تر شده است.
شگفت آنکه بعضی از ایرانیان نیز، به خصوص در طیف هوادران چپ، بیخبر از تحول بزرگی که در روابط بین المللی اقتصادی در جریان است، با «جهانی شدن» مخالفت می ورزند.
خوشبختانه شمار روز افزونی از فرهیختگان در جامعه ایرانی بیش از بیش به این نتیجه میرسند که برای مقابله با بسیاری از تنگناها در ایران و خاور میانه، تنها راه حل ممکن همگام شدن با فرآیند «جهانی شدن» است. با تکیه بر بازرگانی بین المللی و برونگرایی است که ایران از گرد و خاک قرون و اعصار بیرون میاید و خاورمیانه به چیزی به جز فرقه گرایی و جنگ روی میاورد.
با این همه تردیدی نیست که فرایند «جهانی شدن»، به رغم همه جنبههای مثبت آن، از بعضی پیامدهای گاه بسیار منفی رنج می برد. ولی راه چاره نه دور افکندن کل این فرایند، بلکه مقابله با جنبههای منفی آن است.
2/11/2016