مرتضی کاظمیان
هفت سال از انتخابات پرمسئله و ابهام ۱۳۸۸ و برآمدن موج اعتراضی میلیونها شهروند حیران از نتایج رسمی آن انتخابات میگذرد؛ اعتراضی که در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ میلیونها شهروند را به خیابانها کشاند و از آن پس با عنوان «جنبش سبز» مشهور شد. جنبشی اعتراضی که رهبرانش (موسوی، کروبی و رهنورد) افزون بر ۶۴ ماه است در حبس خانگی بسر میبرند و از آخرین بروز و ظهور میدانی گسترده و معنادار آن، بیش از ۵ سال میگذرد. نوروز پس از برآمدن، جنبش سبز اینک در چه وضعی قرار دارد؟ آیا باید آن را ـ به هر دلیل و علت ـ پایانیافته توصیف کرد یا زنده و مستدام؟
پاسخهای «درآستین»
در مواجهه با پرسش اصلی مکتوب، دستکم سه گروه پاسخهایی از پیش آماده و به تعبیری «در آستین» دارند.
گروه نخست، طیفی از همدلان و همراهان جنبش سبز هستند؛ کسانیکه اساسا پاسخ منفی به پرسش یادداشت را برنمیتابند. اینان بهخاطر تعهدی که به رهبران محصور یا زندانیان و خانواده قربانیان آن در خویش احساس میکنند، یا بهدلیل سوگیری جنبش سبز در روزهای اوجاش علیه رأس هرم نظام سیاسی، و یا بهواسطهی کنشگری خود یا حلقهای از همگامان، جنبش سبز را پایانیافته ارزیابی نمیکنند.
به تعبیری، پاسخ این گروه از سبزها، بیشتر وجهی عاطفی و روانشناختی دارد، و به پیوند نوستالژیک ذهن ایشان و رویدادها و مولفههای سیاسی مرتبط با انتخابات ۱۳۸۸ مربوط است.
گروه دیگر، طیفی از ناظران و فعالان سیاسی هستند که اساسا به برآمدن یک «جنبش اجتماعی» پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم (خرداد ۱۳۸۸) باوری ندارند. اینان ـ صرفنظر از آنکه خود در مقطعی با اعتراضها همدل بودهاند یا نه ـ رویدادهای سال ۸۸ را بیشتر جنبشی انتخاباتی و خیزشی اعتراضی و مقطعی توصیف میکنند.
از این منظر، جنبش سبز یا در اساس، متولد نشده، و یا اگر برآمده، پس از سرکوب خونین و خشن حاکمیت، پایان یافته و به تاریخ پیوسته است.
گروه آخر، تحلیلگران و سنخگویان همدل با هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی هستند. این گروه، جنبش سبز را «فتنه»ای مرتبط با عامل بیگانه (دشمن، کلیدواژه محبوب آیتالله خامنهای) میدانند. از این زاویه، جنبش سبز اعتراضی انتخاباتی بود که مورد سوءاستفاده بیگانگان قرار گرفت و بهواسطهی بیبصیرتی و قانونشکنی و جاهطلبی برخی بازیگران سیاسی، گسترش یافت و هزینههای گزافی را به نظام تحمیل کرد.
به باور این گروه، اعتراضهای انتخاباتی مزبور، خیلی زود و با تدبیر و قاطعیت رهبری نظام، خاتمه یافت و با بازداشت رهبران آن، در عمل به تاریخ پیوست.
البته از زاویهای متفاوت، کم نیستند کنشگران ناهمسو با حکومت که ارزیابی مشابهی دارند؛ جنبش سبز را بهخاطر سرکوب اعمالشده، پایان یافته میدانند. این گروه عمدتا به عدم بروز و ظهور میدانی جنبش سبز اشاره میکنند و از همین منظر، سیاستورزی صرفا انتخاباتمحور را در دستور کار قرار دادهاند.
پاسخی از زاویه جامعهشناسی سیاسی
اگر جنبش سبز فراتر از واکنش اعتراضی مقطعی میلیونها شهروند به نتایج رسمی انتخابات ۱۳۸۸ ارزیابی شود، و اگر علل و ریشههای برآمدن اعتراض لایههای اجتماعی گوناگون فعال در آن مورد تأمل قرار گیرد، آنگاه شاید بتوان پاسخی دیگر به پرسش مکتوب (تداوم یا پایان جنبش سبز) داد.
از این زاویه، اگرچه جنبش سبز برآمده از اعتراض به نتیجه انتخابات بود، اما تداوم آن در تغییرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیک ریشه داشت. جنبشی اعتراضی که ابتدا واکنش به پیروزسازی نامزد مطلوب هسته اصلی قدرت بود، و آنگاه، تغییر وضع نامطلوب مستقر را در دستور کار قرار داد و بر لزوم برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه تاکید کرد.
از منظر فوق، جنبش سبز نتیجهی کنش گروهی و محل تبلور احساس محرومیت لایههای مختلف اجتماعی بود که وضع و مطالبات آنان با هویت جنبش پیوند خورده بود؛ جنبشی اعتراضی علیه دروغ و فریب و سرکوب و ناکارآمدی و اقتدارگرایی.
اینچنین، هرچند طبقه متوسط فرهنگی/شهری نقشی برجسته و محسوس در جنبش سبز داشت، اما شمار بیکاران و کارگران و مزدبگیران و شهروندان متعلق به لایههای نابرخوردار اجتماعی در آن کم نبود. این را میتوان در فهرست قربانیان جنبش سبز یا اسامی پرشمار زندانیان آن مستند ساخت.
در سطحی دیگر، جوانان و زنان نیز از منظر مطالبات خاص خود، جنبش اعتراضی متولدشده را مجالی برای ابراز خویش یافتند و فرصتی برای اعتراض به عامل مزاحم و مانع تغییر در حکومت.
میلیونها شهروندی که دچار حس محرومیت بودند، از بیاعتنایی جریان مسلط در حکومت به مشارکت انتخاباتی خود برآشفتند. توهین و سرکوب و خشونتی که متوجه ایشان شد «حس» مشترک شهروندان معترض را تقویت کرد و نظمی جدید را در مقایسه با مطلوب حکومت سامان داد. اینگونه، جنبش سبز تبلور احساس محرومیت شهروندان شد و وضع آنان را با هویت مشترک جنبش پیوند زد و فرآیند تغییر و تغییرخواهی را تعقیب و توصیف کرد.
هرچند جنبش سبز هدف سرکوب خشن واقع شد و بروز و ظهور خیابانی آن، پس از چند ماه تقلیل یافت، و درنهایت آخرین تبلور میدانی جنبش اعتراضی، ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ بود؛ اما نارضایتی و تغییرخواهی موجود در لایههای اجتماعی (طبقه متوسط فرهنگی، جوانان، زنان،فارغالتحصیلان دانشگاهی بیکار، و کارگران و معلمان) در گفتمان مشترک ـ یا برخوردار از خطوط مشترک متعدد ـ خود را زیر سایهی سرکوب تداوم بخشید.
فرآیند تغییرخواهی خود را در برشهای زمانی گوناگون، و در شکلهای متفاوت، متبلور کرد: قهر معنادار با انتخابات مجلس ۱۳۹۰، خیزش جهتدار لایههایی از جامعه به نفع روحانی در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، اعتراض به اسیدپاشی، تجمع گسترده شهروندان در آیین تشییع پیکر مرتضی پاشایی، تحصنها و تظاهرات اعتراضی و متعدد فعالان محیط زیست و کارگران و معلمان، طرح شعارهای صریح برای رفع حصر رهبران جنبش سبز در مراسم ۱۶ آذر و جلسات سخنرانی، ابراز واضح مطالبات سیاسی و اجتماعی در جلسات سیاسی و پرسشگری از سخنرانان ـ بهویژه در مقطع انتخابات مجلس، گسترش فعالیت شبکههای اجتماعی آنلاین، و تکوین موج قابل تأمل انتخاباتی علیه نامزدهای اردوگاه اقتدارگرایی در دو انتخابات خبرگان و مجلس (اسفند ۱۳۹۴).
حکایت ادامه دارد
موارد پیشگفته تنها برخی وجوه فرآیند تغییرخواهی و تداوم جنبش اجتماعی اعتراضی زیر پوست جامعه و زیر سایهی سرکوب و ارعاب مستولی را به تصویر میکشد. این وضع در حالی متحقق شده و جاری است که بحران اقتصادی و رکود صنعت و تولید و نرخ تورم و گرانی از ابتدای دهه ۹۰ (بلافاصله پس از سرکوبها)، خود عاملی بسیارمهم در کاستن از کنشگری مدنی و سیاسی طبقه متوسط شهری در ایران شد.
با وجود این، ترکیب جمعیتی کشور (وجود بیش از ۴۰ درصد جوان ۱۵ تا ۳۵ سال) و نیز فراگیری روزافزون تکنولوژی ارتباطات و فنآوری اطلاعات در متن جامعه شهری (که بیش از دوسوم ایران را شامل میشود)، مابهازا و خروجی اجتنابناپذیر خود را ـ با تکیه بر تغییرخواهی زنان و جوانان و بیکاران و مزدبگیران و لایههای اجتماعی ناراضی از وضع موجود ـ بروز داده است.
آنچه آمد، مستقل از استقامت و صبوری موسوی و رهنورد و کروبی در حبس خانگی یا کنشگران مدنی و سیاسی پیگیر و جسور است. رهبران جنبش سبز هیچ تضمینی برای سکوت در صورت رفع حصر ندادهاند؛ و کش یافتن بازداشت بیمحاکمهی آنان، خود شاهدی سلبی دال بر اثربخشی معنادار ایشان و تداوم حیات جنبش اجتماعی با وجود سرکوب طولانیمدت است. این وجه از ماجرا، بدون اشاره به نامه مهم کروبی از زندان خانگی به رییس جمهور، ناقص خواهد بود.
درخواست کروبی ـ و نیز موسوی و رهنورد ـ برای برگزاری دادگاه علنی، بهگونهای قابل حدس، با پاسخ منفی هسته اصلی قدرت مواجه شده است؛ نشانهای آشکار از هراس هسته اصلی قدرت از پتانسیل جنبش اعتراضی زیر پوست جامعه تغییرخواه. همان چیزی که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان از آن بهعنوان «آتش زیر خاکستر» یاد میکند، یا در ادبیات سیاسی رهبر جمهوری اسلامی و دیگر بازیگران سیاسی موثر و همسو با آیتالله خامنهای، پیوسته مورد طعن و اشاره مستقیم و غیرمستقیم است.
واقعیتهای جامعهشناختی ایران امروز، بهمثابهی بستری برای تحول و تغییر در «بزنگاه»ها، جلوهگری کرده و میکند، و خود را با وجود تهدیدها و موانع، متبلور خواهد ساخت. ابتنا و اتکای جنبش سبز بر تغییرات اجتماعی و خواستههای تحولطلبانه، این پتانسیل را داراست که در هر مجال و بزنگاهی که کنشگران (سبزها و شهروندان تغییرخواه) از منظر برآورد واقعبینانه و محاسبه عقلانی و «هزینه ـ فایده» کنش، موجه تشخیص دهند و موثر، خود را متبلور کند.
مطالبه حقوق اساسی و مدنی، مرکز ثقل این جنبش اجتماعی زنده است. جنبش سبزی که با وجود سرکوب سنگین و تبلیغ منفی و گسترده حکومت علیه آن و رهبرانش، همچنان پایاننیافته نشان میدهد.
16/6/2016