مجید محمدی
جریان موسوم به اصلاحطلب در ایران به نحو جزمی و غیر تجربی بر این باور است که حکومت جمهوری اسلامی اصلاح پذیر است حتی اگر بارها خلاف آن اثبات شده باشد. بیش از دو دهه است این برنهاده به آزمایش گذاشته شده و نتیجهای حاصل نشده است. همهی نهادهای انتصابی، دیوانسالاری دینی و نهادهای امنیتی و نظامی بر این نکته اصرار دارند که نیازی به اصلاح نیست، ایران یک نظام مردم سالار و آزاد و الهی و قدسی است و حتی اصلاح را توطئهی خارجی می دانند ولی گروهی معتقدند که اصلاح علی رغم قدرت مطلقهی دشمنان اصلاح ممکن است. این دگماتیسم که در عرصهی عمل هیچ نشانهای برای حقیقت آن دیده نمی شود سه نتیجه برای گروههای موسوم به اصلاح طلب در بر داشته است:
۱) اصلاح طلب خواندن خود علی رغم کنار گذاشتن همهی مطالبات اصلاح طلبانهی نسل اول و عدم طرح هر گونه انتقاد از روالها و سیاستهای جاری؛ در انتخابات ۹۲ و ۹۴ گروههای موسوم به اصلاح طلب هیچ برنامهای برای اصلاح وضع موجود عرضه نکردند و تنها در پشت نامی که افرادی دیگر در دههی هفتاد خورشیدی بر خود گذاشتند سنگر گرفتند؛
۲) ابزار حکومت واقع شدن برای بازی پلیس خوب (میانه روها) و پلیس بد (رادیکالها) در عرصهی بین المللی بدون آن که از این بازی چیزی نصیب مردم معتقد به اصلاح و گروهای موسوم به اصلاح طلب بیاید؛ کشوری را سراغ دارید که در آن ۲۱ میلیون نفر به اصلاح وضع موجود رای دهند و رای گیرنده در پایان خود را تدارکاتچی بخواند؟ کشوری را سراغ دارید که حدود ۳ میلیون نفر به خیابان بیایند و حتی یک سیاست و قانون و تصمیم در آن تغییر نکند؟ و
۳) درس نا آموزی از نتایج مشارکت سیاسی؛ همهی حرکات و اقدامات این گروهها برای اثبات برادری خود به نظام از سوی رهبر و نهادهای امنیتی و نظامی نادیده گرفته شده است و آنها همچنان محمل «نفوذ» غرب و دشمنان کشور تلقی می شوند. علی رغم همراهی این گروه با حکومت در همهی سیاستها و عدم چالش آن و قرار دادن اقتدارگرایان در فهرستهای خود، آنها همچنان «غیر خودی» هستند.
معنای نمادین ریاست جنتی، لاریجانی و غضنفر آبادی
ریاست جنتی بر مجلس خبرگان و حضور جدی ترین مخالفان اصلاح طلبان در هیئت رئیسه (احمد خاتمی و موحدی کرمانی) علی رغم تلاش بسیار زیاد اصلاح طلبان برای داشتن «ورودی» در این مجلس (با رای به کسانی مثل دری نجف آبادی و ری شهری و موحدی کرمانی) می تواند برای این جریان بسیار درس آموز باشد. آنها می توانند بیاموزند که تاثیر چندانی بر روند سیاسی در ایران ندارند و در باب قدرت و تاثیر خود متوهم هستند. مشارکت گروههای موسوم به اصلاح طلب نه در جهت گیری و نه در ترکیب مجلس خبرگان تغییری ایجاد کرد. اگر مهدوی کنی مجلس خبرگان را حامی ولی فقیه می دانست جنتی اعلام کرد که اعضای این مجلس همانند تک تک شهروندان صغیر کشور با وی بیعت کردهاند. رای جنتی نشان می دهد که مهندسی انتخابات این مجلس توسط شورای نگهبان موفق بوده و مجلسی مطابق میل رهبر و نهادهای انتصابی شکل گرفته است و اهمیتی ندارد که مصباح و یزدی در آن هستند یا خیر.
همین امر بر تحولات مجلس شورا نیز صادق است. اکثریتی را که اصلاح طلبان ادعا داشتند (۲۳۰ اصلاح طلب و مستقل نزدیک به اصلاح طلبان و ۱۶۰ عضو اصلاح طلب در مجلس دهم جمهوری اسلامی، الیاس حضرتی، اعتماد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵؛ ۱۶۸ عضو اصلاح طلب، علی صوفی عضو شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان، تابناک ۷ خرداد ۱۳۹۵) به ۱۰۵ عضو (در دومین نشست فراکسیون امید، کیهان ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵) تقلیل یافت. آخرین جلسهی آنها با ۶۰ عضو برگزار شده است. حدود ۵۰ نفر از کسانی که در فهرست امید قرار داشتند به علی لاریجانی برای ریاست مجلس رای دادند. (کواکبیان، تابناک ۲ خرداد ۱۳۹۵)در مقابل در نشست فراکسیون ولایت مجلس دهم حدود ۱۸۰ نفر شرکت کردند (حدود ۱۳۰ عضو اقتدارگرا و ۴۰ تا ۵۰ نفر از مستقلها) که اکثریت قریب به اتفاق آنها در جناح مقابل اصلاح طلبان قرار می گیرند (به غیر چند نفر که ممکن است برای کسب اطلاع در آن جمع شرکت کرده باشند). کسانی که نامشان در فهرستهای امید قرار داشت بلافاصله بعد از انتخاب پرچمهای دیگری را بر داشتند و در نهایت با انتخاب علی لاریجانی به عنوان رئیس مجلس در بر همان پاشنه خواهد چرخید. کسانی که با فهرست اصلاح طلب به مجلس آمدهاند حتی بر سر ریاست محمد رضا عارف هم نظر نبودند. هم فهرست امید و هم نوید اکثریت توسط اصلاح طلبان از آغاز ایجاد توهم برای بوده و صرفا به ریختن رای در زنبیل اقتدارگرایان و افزایش مشارکت در انتخابات بدون هیچ نتیجهای منجر شد.
انتخاب غضنفر آبادی به ریاست دادگاه انقلاب تهران با توجه به مواضعی که علیه اصلاحات داشتهاند بلافاصله بعد از انتخاب جنتی به ریاست خبرگان چهار پیام روشن در بر دارد: ۱) پیام به مردم به طور کلی: مهم نیست شما به کسی رای ندهید. آنها در نهادهای انتصابی مقامی پیدا کرده یا ارتقا خواهند یافت؛ ۲) به مجلسی با تعداد بیشتری از اصلاح طلبان: امید چندانی به تغییر در وضعیت موجود با قانونگذاری نداشته باشید؛ ۳) به دولت روحانی: انتظاراعمال گشایش در امور اجتماعی و فرهنگی نداشته باشید چون با دادگاه انقلابی با مواضع ضد گشایش رو به رو هستید؛ و ۴) به فعالان مدنی و سیاسی: شرایط برای کار شما تسهیل نخواهد شد وفشارها ادامه خواهد یافت.
امیدهای واهی
جریان اصلاح طلب با عناوین بسیج کنندهای مثل «فهرست امید» از مردم می خواهد در هر گونه انتخابات با هر شرایط و کیفیت شرکت کنند ولی وقتی نتیجهی این شرکت می شود ریاست جنتی بر مجلس خبرگان یا لاریجانی بر مجلس شورا به مردم هشدار می دهد که «دیدید گفته بودیم به براندازی رژیم دل نبندید!». این جریان با یک مغالطهی دو وضعیتی (تقلیل واقعیت به یک دوگانه) می خواهد بدیل براندازی (که در صورت دل کندن مخالفان اصلاح طلب و قطع امید از رانت جویی از رژیم ناممکن نیست) را شرکت نامشروط در انتخابات (گاه با توجیه دهن کجی به رهبر جمهوری اسلامی با حذف چند نفر و جایگزینی آنها با افرادی مثل خودشان) معرفی کند در حالی که حتی اگر شرایط برای براندازی مناسب نباشد روشهای دیگری غیر از مشارکت در انتخابات برای تاثیر گذاری سیاسی در کشور وجود دارد.
کارکرد اصلاح طلبان
این جریان با مشارکت بی قید و شرط، مدام در کار تعمیر و بازسازی رژیم است و در کنار آن مخالفان را از براندازی یا هر گونه تاثیر گذاری معنا دار مایوس می کند. حسن شایانفر از اداره کنندگان کیهان و بازجوی امنیتی در مورد کارکرد اصلاح طلبان برای رژیم چنین می گوید: «یادم هست که یکی از عناصر مرتبط با سلطنتطلبان آمده بود دفتر من و میگفت «آقا من دارم برای این نظام کار میکنم. چرا علیه من مینویسید؟» گفتم میخواهیم بهتر کار کنی، مگر نمیگویی دارم کار میکنم؟ پس طرف مقابل بهتر میفهمد که شما واقعا داری کار شاذی انجام میدهی یا نه... مادامی که جریان انقلاب و عناصر انقلابی حاضر در صحنه مانند کیهان و جوان و فارس و دیگر رسانههای انقلابی باشند، آنها [ضدانقلاب به تعبیر وی] روزبهروز بهصورت تاکتیکی به آقای روحانی و خاتمی نزدیکتر میشوند. در مجموع این سناریویی است که فردی نقش پلیس بد و فرد دیگری نقش پلیس خوب را بازی میکند و ایرادی ندارد اگر محصولش در کاسه انقلاب برود.» (فارس ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵)
بحث در اینجا این نیست که اصلاح طلبان برای دستگاههای امنیتی کار می کنند؛ موضوع آن است که کارکرد خواسته یا ناخواستهی آنها برای رژیم مثبت بوده است بدون آن که حاصلی برای اصلاح امور داشته باشد. آنها حتی اگر بخواهند نمی توانند تغییری ایجاد کنند. گویی مخاطبان اصلاح طلبان فراموش کردهاند که در دوران خاتمی سخن هموارهی جناح مقابل آن بود که «چیزی عوض نشده است»و حق با آنها بود.
عدم رضایت بی حاصل
عدم حضور رفسنجانی و سید حسن خمینی در دیدار خبرگان از مزار خمینی در واقع نوعی ابراز نارضایی از رخدادهایی است که خود آنها در آن نقش محوری داشتهاند. این عدم حضور دو دلیل می تواند داشته باشد: اول نشان دادن نارضایی از آنچه اتفاق افتاد مثل رد صلاحیت حسن خمینی و قرار گرفتن نفر آخر انتخابات خبرگان در ریاست مجلس در حالی که رای اول تهران اصولا نمی توانست در این رقابت شرکت کند؛ و دوم بی نتیجه یا بسیار کم نتیجه بودن حضور اصلاح طلبان و اعتدالیون در انتخابات با توجه به رقم خوردن نتایج هر دو انتخابات توسط شورای نگهبان، بیت رهبری و نهادهای امنیتی و نظامی. در هر صورت این گونه عکس العملهای نمایشی بی تاثیر بوده و خواهد بود چون طرف مقابل هزینهای نمی پردازد.
جنبش دمکراسی خواهی
فراموش نکنیم که جنبش اصلاحات از ابتدا در پی بسط دمکراسی در جامعهی ایران بود با حذف نظارت استصوابی و افزایش اختیارات نهادهای انتخابی در کارزارهای حقوقی و بسط جامعهی مدنی و حاکمیت قانون و دولت پاسخگو و رسانههای آزاد در کارزارهای اجتماعی. آنچه در رفتارهای اصلاح طلبان بعد از سرکوب جنبش سبز به طور جدی غائب است همین دمکراسی خواهی است. اصلاح طلبان هنوز اصلاح طلب نامیده می شوند بدون آن که حتی یکی از اجزای منشورهای اصلاح طلبی را که در دههی هفتاد در ایران مطرح شد یدک کشند. اصلاح طلبی در ایران به یک میراث تبدیل شده است تا یک برنامه. مشکل از آنجا بر می خیزد که دو امر جمع ناشدنی در برابر هم قرار گرفته اند: اصلاح ناپذیری حکومت در برابر اصرار گروهی به اصلاح پذیری آن.
30/5/2016