جلیل روشندل
برخی از کارشناسان و پژوهشگران مسایل امنیت ملی براین باورند که قدرت به یک معیار ساده بستگی دارد و آن عبارت است از فاصله مکانی که یک مشاور امنیت ملی در جلسات مشورتی و رسمی نزدیک به شخص رئیس جمهور مینشیند. به عبارت دیگر قدرت هر مشاور امنیت ملی با میزان نزدیکی محل نشستن او به رئیس جمهور تعیین میشود. البته نقش ویژه یک مشاور امنیت ملی حول محور و درجه اعتماد، بیطرفی و طرفداری، و یا ترکیبی از هر دو است. در چارچوبه قانونی، یک مشاور امنیتی در خدمت نیازهای شخص رئیس جمهور قرار دارد.
هفته پیش انتشار مقالهای سی صفحهای در نشریه نیویورک تایمز به قلم دیوید سَموئلز سرو صدای فراوانی کرد به نحوی که حتی سخنگوی کاخ سفید مجبور شد در مورد ادعای مطرح شده در مقاله به خبرنگاران توضیح بدهد. این مقاله با عنوان «رمان نویس مشتاقی که معلم سیاست خارجی اوباما شد» در حقیقت با استفاده از اطلاعاتی نوشته شده که منشا آن «بن رودِز» معاون مشاور امنیتی رئیس جمهور در امور ارتباطات استراتژیک، و تدوین کننده سخنرانیهای رئیس جمهوراست. در مقاله آمده است که «بن رودِز» نویسنده متن غالب سخنرانیهای رئیس جمهور است و برنامه مسافرتهای رئیس جمهور را تنظیم و اداره کننده ارتباطات استراتژیک در کاخ سفید است.
نویسنده مقاله اعتقاد دارد پس از رئیس جمهور، «بن رودِز» تنها صدای با نفوذ درسیاست خارجی آمریکا است. علاوه برآن و پس از تصویری که نویسنده از «بن رودِز» میسازد مدعی میشود که پرزیدنت اوباما برای اینکه معامله اتمی با ایران را به مردم و کنگره به قبولاند از دولت حسن روحانی چهرهای میانه رو ارائه کرده و در واقع به مردم دروغ گفته است.
در حقیقت، نویسنده مقاله بخش عمدهای از مقدمه مقاله را صرف ایجاد مشروعیت برای «بن رودز» میکند. او با ارائه حقایقی مانند اینکه اوباما و رودز در طول روز بارها با همدیگر در تماس هستند و برنامه روابط آمریکا با کوبا را هم «رودز» تنظیم کرده، وی را تا حد پرنفوذترین فرد در حلقه مشاوران امنیتی رئیس جمهور آمریکا بالا میبرد.
گرچه مقاله دیوید سموئلز به یک فرد خاص بیش از سایرین تکیه میکند اما، لازم است توضیح داده شود از سال ۱۹۴۷ که تحت ریاست جمهوری ترومن قانون امنیت ملی آمریکا تصویب شد تا به امروز در ترکیب شورای امنیت ملی، تعداد اعضا و مشاوران آن تغییرات اساسی صورت گرفته و تقریبا در هر موردی مشاور امنیتی متفاوتی در خدمت رئیس جمهور قرار دارد. هر سال و حسب موضوعات و مسایل جدیدی که مطرح میشود به رقم مشاوران و معاونین آنان نیز افزوده میشود. در زمان ترومن این رقم از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد، اما امروز تعدادشان بیشمار و نامحدود است. به این جهت تاکید سموئلز به «بن رودِز» چندان معتبر نیست و قطعاً باراک اوباما از مشاوران بیشمار دیگری نیز برای تنظیم استراتژی امنیت ملی خود بهره گرفته است گرچه ممکن است تدوین نهایی آن به دست «بن رودِز» صورت گرفته باشد.
دیوید سموئلز از نوع نویسندگانی است که با استفاده از گفتهها و نوشتههای سوژه خود تصویری از او میسازند که در آن واژههای قابل استناد همه از حرفهای خود آن فرد گرفته شده است. به این ترتیب آنچه را که نهایتا نویسنده میخواهد بگوید از زبان سوژه گفته و مستند میشود.
سموئلز از «بن رودز» نقل میکند که در روز ۱۲ ژانویه، ساعاتی قبل از آخرین سخنرانی «وضعیت اتحاد» (که معمولا روسای جمهور در کنگره آمریکا گزارشی از وضعیت کشور را به همراه برنامههای حال و آینده ارائه میکنند) با رئیس جمهور نهار خورده و یادداشتهایش را که برای خطابه آن روز آماده شده بود بررسی کرده است.
از پنج هفته پیش «رودز» در حال شکل دادن به اندیشههای رئیس جمهور برای این آخرین خطابه در کنگره است. اما آن روز ناگهان خبر جدیدی در صفحه تلویزیون دیده میشود که حاکی از بازداشت دو قایق کوچک و ده نفر از ملوانان آمریکایی در خلیج فارس ست. «رودِز» خیلی زود از ماجرا باخبر شده بود اما سعی کرد که آنرا از سر خط اخبار مهم دور کند تا برنامه خطابه رئیس جمهور اجرا شود. در عین حال میدانست که نمیتوان اسرار مهم را بیش از دو ساعت مکتوم نگهداشت.
روایت نویسنده مقاله از گزارش رئیس جمهوری و نزدیکترین معاونِ مشاور امنیتی وی «بن رودِز» در نهایت این اتهام را به باراک اوباما وارد میکند که او «داستان» معامله اتمی با ایران به این شکل در آورد که مذاکرات با ایران از ۲۰۱۳ یعنی سال به قدرت رسیدن رئیس جمهور میانه رو ایران، حسن روحانی، شروع شد؛ در حالیکه واقعیت حاکی از شروع مذاکرات در اواسط سال ۲۰۱۲ است که هنوز تندروها در ایران قدرت را در دست داشتند. این اندیشه که واقعیت جدیدی در ایران خلق شده است از نظر سیاسی برای دولت اوباما اهمیت داشت چرا که موجب حمایت از سیاست نزدیکی به ایران او میشد. از این گذشته به نوشته دیوید سَموئِلز، دولت آمریکا و مشاور امنیتی اوباما از حد اکثر پشتیبانی فضای مجازی و تکنولوژی اطلاع رسانی بهره برداری کردند و از طریق حلقه خبرنگارانی که اخبار کاخ سفید را پوشش میدهند استفاده کردند تا واقعیت را به شکلی در محیط مجازی قرار دهند که افکار قرن بیست و یکم را در جهتی که آنان میخواستند سوق بدهد.
سپس نویسنده شرحی از سفر «جیک سولیوان» که اکنون یکی از دستیاران نزدیک هیلاری کلینتون است میدهد که چگونه در سال ۲۰۱۲ به مسقط پایتخت عُمان سفر کرد تا پیام کاخ سفید را به ایرانیها برساند. خلاصه پیام این بود: «ما آمادهایم یک کانال مستقیم برای توافق اتمی برقرار کنیم، اگرکه شما آمادگی داشته باشید و مجوز آنرا در بالاترین سطوح بگیرید و متعهد به یک گفتگوی جدید در مورد این مسایل در بالاترین سطوح باشید.»
نمایندگان وزارت امور خارجه، از جمله وندی شرمن و وزیر امور خارجه جان کری، درگیر مذاکرات رسمی با ایرانیها شدند تا در جزئیات یک چارچوب به توافق برسند. از نظر سموئلز سناریوی مذاکرات در اتاق جنگ «بن رودِز» نوشته میشد و توسط تیم خبرنگاران و نمایندگان مطبوعاتی کاخ سفید منتشر میشد. آنطور که خود «رودِز» ادعا میکند «آنها حرفهایی را که ما بهشون تحویل داده بودیم بر زبان میآوردند.»
در بهار سال گذشته لشگری از کارشناسان کنترل تسلیحات در مراکز تینک تانک و رسانههای اجتماعی ظاهر شدند و سپس تبدیل به منابعی خبری و نقل قول صدها خبرنگاری شدند که از هیچ چیز اطلاع نداشتند. به قول «رودِز» یک «اتاق پژواک» ایجاد شده بود که حرفهایی را که ما به آنها میگفتیم منعکس میکرد.
در بخشهایی از نوشته سموئلز این تصور ایجاد میشود که «رودِز» از بیان این مطالب بیشتر میخواسته است نشان بدهد که استراتژی اوباما برای اقناع مخالفین داخلی توافق هستهای کاملاً حساب شده بود و او شخصا از شیوهای که در پیش گرفته شد بسیار راضی بوده است. به تعبیر وی مخالفین معامله را «دیوانه کرده بودیم».
نکته دیگری که «رودِز» بر آن تاکید دارد قضیه سیاست خارجی آمریکا و کوشش رئیس جمهور برای باز سازی آن است. «رودِز» میگوید سیاست خارجی آمریکا حاصل اتاقهای فکری گروهی است. البته دیوید سموئلز از واژه«Blob» استفاده میکند که به معنی حباب آب و لکه غلیظ است. وی معتقد است هیلاری کلینتون و، رابرت گیتز و دیگر حامیان جنگ عراق از هر دو حزب در این«Blob» جا دارند که حالا مرتبا از اضمحلال نظام امنیتی آمریکا در اروپا و خاورمیانه ناله میکنند. در حالیکه اوباما یک دموکرات استاندارد نیست و از اینکه سیاست خارجی حاصل اتاق فکر گروهی باشد ناراحت است. در رفتار و گفتار سیاست خارجی اوباما صراحت لهجهای وجود دارد که نشان میدهد از شیوه اتاق فکر گروهی پیروی نمیکند.
سموئلز از افراد دیگری مانند لئون پانِتا که زمانی ریاست سازمان اطلاعات مرکزی «سیا» را زمان اوباما بر عهده داشت نیز در مقاله خود نقل قول میکند. نویسنده از پانتا سوال میکند که آیا ارزیابی سازمان در مورد ایران وجود دو جناح تند رو و میانه رو را تائید میکند؟ پاسخ پانِتا «نه» است. در توضیح بیشتر مستقیما به سوال پاسخ نمیدهد ولی تلویحاً در مورد نقش میانه روها تردید دارد. «شکی نیست که نیروی قدس و رهبری کشور را با قدرت اسلحه اداره میکنند». نویسنده همچنین از پانِتا سوال میکند که آیا اصولاً در زمانی که ریاست سیا و یا وزارت دفاع آمریکا را بر عهده داشته، نامههایی را که اوباما ادعا میکند در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ به خامنهای فرستاده است مشاهده کرده است؟ و جواب پانِتا باز هم منفی است.
در ادامه گفتگو «پانِتا» تائید میکند یکی از سختترین کارهایش در زمانی که وزیر دفاع بود جلوگیری از اقدام نتانیاهو و وزیر دفاعش ایهود باراک در بمباران یکجانبه تاسیسات اتمی ایران بود.
به نظر سموئلز تیم اوباما از افرادی مانند لئون پانِتا، رابرت گیتز، هیلاری کلینتون به عنوان پوشش استفاده کرد تا به جنگ عراق خاتمه دهد. در مورد ایران نیز قضیه شبیه نحوه عمل اوباما در عراق است. پانِتا میگوید به نظر وی ذهنیت اوباما این بود که «من کسی هستم که میخواهد به این جنگها خاتمه دهد، و به تنها چیزی که احتیاج ندارم یک جنگ دیگر است». تشدید تحریمها در مورد ایران میتواند آغازگر جنگ دیگری باشد. مخالفت با منافع ایران در سوریه هم میتواند جنگ دیگری را شروع کند.
در بخش دیگری از مقاله، در مورد تفکر نهادهای ذینفوذ در ایالات متحده اشاره میشود و از زبان «بن رودِز» گفته میشود که اوباما اعتقادی به تفکر نهادهای ذینفوذ ندارد و آنها را دست کم گرفته است. «نبود دولت در بخشهای عظیمی از خاورمیانه» حاصل نهادهای ذینفوذ آمریکا است.
مقاله سموئلز از «بن رودز» که نویسنده متن سخنرانیهای رئیس جمهور و یکی از با نفوذترین دستیاران اوباما به حساب میآید تصویری ارائه میدهد که با تصویر رئیس او یعنی باراک اوباما همخوانی و هماهنگی دارد و دقیقاً یک ماشین پیام رسان است که هدفش جلب حمایت برای رئیس جمهوری است. این عمل از طریق پردازش داستانهایی صورت میگیرد که واقعیت ندارند. رودز خبر بازداشت ملوانان آمریکایی را در روزی که اوباما در کنگره سخنرانی داشته است مکتوم نگاه میدارد. مقاله به نقل از «رودِز» و همکارانش نشان میدهد چگونه رسانههای اجتماعی، روزنامه نگاران و گروههای منفعت همسو بکار گرفته شدند تا روایتی از معامله اتمی با ایران را منتشر کنند که کاخ سفید خواهان آن بوده است.
انتشار این مقاله بازتابهای مثبت و منفی زیادی را در سطوح مختلف جامعه آمریکا موجب شده و روز دوشنبه کاخ سفید کوشید تا آسیبی را که «بن رودز»، یکی از نزدیکترین دستیاران رئیس جمهور، وارد آورده خنثی کند.
نویسنده مقاله، دیوید سموئلز، ۴۹ ساله نویسندهای است که به نوشتن گزارشهای طولانی مطبوعاتی شهرت دارد. در بروکلین (نیویورک) بزرگ شده و از دانشگاه پرینستون درجه فوق لیسانس گرفته است. با نشریاتی که در جامعه آمریکا مطرح هستند مانند آتلانتیک، نیو یورکر، و مجله نیویورک تایمز کار میکند. از معروفترین نوشتههایش مقالهای است در مورد یاسر عرفات که در سپتامبر ۲۰۰۵ در نشریه آتلانتیک منتشر شد نام او را در لیست فینالیست جایزه ملی روزنامه نگاری قرار داد و بسیاری از منتقدین در مورد آن نقد نوشتند.
به نظر نگارنده این تحلیل، تاثیر مقاله اخیر سموئلز علاوه بر اینکه روند سیاست عملی و نحوه بهره برداری از امکانات رسانهای را در سیاست به خوبی افشا میکند، میتواند برای مدتهای طولانی مرجع مهمی برای سیاستگذاران آینده آمریکا باشد. آنچه مشخص نیست هدف نویسنده از انتشار این مقاله است. به نظر میرسد نویسنده چندین هدف را به صورت همزمان دنبال میکرده است:
اول – اینکه نظام سیاسی ایران چه در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی و چه قبل از آن نظامی است که با صفات تندرو و میانه رو قابل تعریف دقیق نیست چرا که مملکت توسط رهبری و سپاه اداره میشود و روحانی و ظریف فقط در دوره کوتاهی ماموریت خاصی را داشتهاند.
دوم – اینکه معامله اتمی با ایران در بالاترین سطوح مورد توافق و تائید قرار گرفته و به امضا و اجرا رسیده است ولی رئیس جمهوری آمریکا برای اینکه بتواند اصل معامله با یک نظام اسلامی تند رو را توجیه کند میبایستی آنرا در لفافهای که مطلوب دموکراسی باشد بسته بندی میکرده است. طبعا باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا برای این معامله توجیه قوی مبتنی بر منافع ملی داشته است ولی نظر به رویارویی دو حزب رقیب در آن مقطع خاص از ابزارهای گوناگون تبلیغاتی و تکنولوژیک و توجیههای علمی و استراتژیک حد اکثر بهره برداری را کرده است.
سوم – اینکه دولت آینده آمریکا از هر حزبی که باشد میتواند به استدلالهای ارائه شده در این مقاله و مباحث بسیار وسیعی که در همین چند روز اخیر در پیرامون آن شروع شده استناد و یا بهره برداری کند و سیاست آمریکا را حول محور منافع ملی وقت آمریکا تنظیم کند بدون اینکه نسبت به توافق اتمی تعهد و تقید خاصی را بر عهده بگیرد.
چهارم – اینکه ممکن است تقسیم بندی تند رو و میانه رو در مورد ایران صحت نداشته باشد کما اینکه در داخل ایران نیز سعی میشود وجود یک خط میانه رو را انکار کنند؛ اما در عین حال ملت ایران و نظام بین المللی در پروسه رسیدن به توافق اتمی شاهد یک واقعیت انکار ناپذیر بودهاند و آن عبارتست از اینکه نظام جمهوری اسلامی نیز میتواند برابر با سایر اعضای برجسته جامعه بین المللی روی همان میزها بنشیند، استدلال کند، مخالفت کند، حکم کند، تهدید کند، عصبانی شود، ملایمت نشان بدهد ولی سر انجام بر سر یک چارچوبه منطقی و قابل اجرا توافق کند. خود این پروسه یعنی میانه روی و طبعاً این مقوله را دربالاترین سطوح حکومت در ایران مطرح میکند که با نظام بین المللی میتوان به تعامل رسید و به نتایجی متفاوت با آنچه در طول ۳۷ سال اخیر تجربه شد نایل گردید. حتی اگر دولت اوباما یک نظام تند رو را میانه رو معرفی کرده باشد، آن نظام در عمل و تجربه با شیوه دیگری از تعامل با نظام بین المللی خو کرده است و به صفحه امضای نهایی رسیده است –این جبر تاریخ است.
11/5/2016