همن سیدی
هر چند که خفقان کمسابقه کنونی که حاکم بر فضای ایران است، میتواند نقش مهمی در سکوت حاکم بر ۱۶ آذر امسال داشته باشد، اما سادهاندیشی است اگر همه عوامل را در آن خلاصه کنیم و یا نهایتا به انتقاد از دانشجویان هم بپردازیم که شما دیگر چرا به این زودی، با سالهای پرشور دهه هفتاد و حتی همین چند سال پیش، فاصله گرفتید؟! یا برعکس ، با توجیه و فرافکنی، به دفاع شعاری از جنبش دانشجویی بپردازیم و لیستی بلند از دانشجویان زندانی و اخراجی و تبعیدی و... را سند ادعای حیات و تداوم مبارزه قرار دهیم. دراین نوشته سعی خواهد شد که به بررسی دو عامل بیرونی که میتوانند در سکوت فعلی و انفعالهای احتمالی آتی نقش داشته باشند، پرداخته شود.
احتمال حمله نظامی
پروژه براندازی جمهوری اسلامی، سالهاست که جنبش دانشجویی را بخشی از مجموعه خود میبیند. در واقع، دانشجویان که از اولین مبتکران جنبش اصلاحات بودند، اولین طیف آن جنبش هم بودند که پس از چند سال، قید اصلاح نظام را زدند و به جنبش ناهمگون براندازی پیوستند. جنبشی که یک سر آن، از پدران و مادران داغداری آغاز میشود که آرزوی مجازات جنایتکاران را دارند، و سر دیگر آن، کسانی هستندکه از ٣٣ سال پیش تاکنون، از چرخه حکومت خارج شده و رویای بازگشت به قدرت را دارند. آری، جنبش دانشجویی به این مجموعه ناهمگون پیوسته است. اما در سالهای برانداز شدن جنبش، دانشجویان خود را عنصر غالب و تعیینکننده در این پروژه میدیدند و تصور میکردند باید نقش رابط بین اندیشمندان و مردم را ایفا کنند. یا به عبارتی، باید بازوی اجتماعی جنبش روشنگری علیه جمهوری اسلامی باشند، نقشی که البته هم برازنده آنها بود، هم به نیکی از پس آن برمیآمدند. اما اکنون عنصر دیگری، مجددا به این پروژه پیوسته که امتیاز "تعیین کننده بودن" را از همه عناصر دیگر ستانده است. عنصری که گویا خود به تنهایی از پس براندازی برمیآید. عنصری که مدعی است نه مخالفت با آن میتواند تغییری در برنامهها و اهدافش ایجاد کند، نه همراهی با آن، نقشی در تحقق برنامهها خواهد داشت: عنصر حمله نظامی. با فعال شدن این عنصر، دیگر همه بازیگران: دانشجویان، مردم، جنبشهای اجتماعی، محلی از اعراب نخواهند داشت. این بازیگران سابق، اینبار نهایتا میتوانند تماشاگرانی فعال باشند: اخبار و رویدادهای مرتبط با حمله نظامی را تعقیب کنند، در پی آن، شادی کنند یا دندان خشم بسایند، مرگ دشمنانشان را جشن بگیرند یا به عزای عزیزانشان بنشینند. اینها تنها نقشهایی است که آنها میتوانند در این پروژه داشته باشند. حدود ۱۰ سال پیش هم، این عنصر فعال شده بود. درست در شرایطی که جنبشی مردمی، کاملا چنگ در چنگ حاکمیت انداخته بود، مطرح شدن گزینه نظامی و محور شرارت و...، مردم را از خیابانها به پای تلویزیونها کشاند. دیگر فعالیت سیاسی، خلاصه شده بود در تحلیل اخبار جنگ احتمالی و بررسی مواضع متغیر و گیجکننده آمریکا: آیا هنوز گزینه نظامی روی میز است یا زیر میز؟ آن زمان هم، بسیاری از فعالین پروژه براندازی- در داخل و خارج از کشور- تصور میکردند که این بار، مدیر جدیدی، اجرای این امر مهم را به عهده گرفته و دیگر حضور آنها، تنها پرداخت هزینه بیدلیل و بلاعوض خواهد بود. اکنون نیز با مطرح شدن و قدرت گرفتن مجدد گزینه حمله نظامی، همان رخوت و سستی بر جنبش سایه افکنده که طبعا، تبعات آن، دامان جنبش دانشجویی را هم گرفته است.
پیام به جنبش دانشجویی
جمهوری اسلامی هیچگاه بیمیل نبوده که جنبش دانشجویی را به نفع خود مصادره کند. با تشکیل تشکلهای دولتی و فاشیستی، باجعل و تحریف تاریخ جنبش، با همطراز نشان دادن حوزه و دانشگاه و... و نمونه مضحک و تراژیک آن، تلاش آیتالله جنتی که در یکی از نمازهای جمعه گفته بود: ۱۶ آذر ۱٣٣۲، در حمایت از ولایت فقیه شکل گرفت!
اما اکنون غیر از سران جمهوری اسلامی، کسانی دیگر هم به جنبش دانشجویی چشم دوختهاند، کسانی که خود، هم سابقه خلق فاجعه ۱۶ آذر را دارند، هم پس از آن، به مدت یک ربع قرن، سابقه سرکوب جنبش دانشجویی را در کارنامه دارند. آنها حتی حاضر نیستند به تحلیل کارنامه رژیم سابق در این مورد بپردازند. آقای رضا پهلوی یکی از این افراد است که بدون آنکه به نقد عملکرد پدرش در سرکوب جنبش دانشجویی بپردازد، بر حافظه ضعیف آنها سرمایه نهاده است. در حالی که در آخرین موضع جدی در مورد کارنامه پدرش (مصاحبه با برنامه پارازیت صدای امریکا)، آنها را به عنوان "دلسوزیهای زیادی پدرم" وصف کرده بود، انتظار دارد که دانشجویان فراخوانها و پیامهای ارسالی ایشان را سرلوحه برنامههای سیاسی وحرکتهای اعتراضی خود قرار دهند. حتی با صرفنظر از کارنامه حکومت پهلوی و دل نکندن رضا پهلوی از این گذشته، وی فاقد وجوه لازم برای ارتباط و درک دنیای دانشجویان است. او نه تنها هیچ تجربهای از جنبش دانشجویی ندارد و نه تنها هیچ درکی از زندان، شکنجه، عدم امنیت، عدم آزادی، سرکوب، اخراج، تعلیق و بیآتیه بودن دانشجویان ندارد، اصولا درکی هم از روحیه آرمانخواهی دانشجویی ندارد. در خوشبینانهترین حالت، او فردی است شدیدا محافظهکار، وابسته به گذشته، معتقد به وجود خون پادشاهی در رگانش و وفادار به سوگندی که در پی مرگ پدر خورده است. فردی با چنین مشخصات، چه سنخیتی با جنبش دانشجویی دارد؟ او دوران نوجوانیاش را در کاخهای سلطنتی و دوران میانسالیاش را در حلقه تنگ خانواده و دوستان وفادار خود گذارنده، هیچ تصویری از حضور توامان در کلاس و تظاهرات خیابابی و کار پاره وقت دانشجویی ندارد و حتی در حد دیدارهای تشریفاتی، دانشجویان خارج از کشور راهم به حضور نپذیرفته است.
اکنون جنبش دانشجویی، خسته و زخمخورده از کم سابقهترین سرکوبهای تاریخ خود، با دو پدیده جدید هم روبه روشده است: گزینه حمله نظامی و پیامهای همایونی که البته به گونهای کاملا طبیعی و بدون دستکاری، در فضای مجازی داغ میشوند! دانشجویان چرا مبهوت نباشند؟