احسان عابدی
خونسرد و آرام... نه شلوغی سالن، نه تعریفها و تمجیدها و تشویقهای پیاپی، هیچ کدام هیجانزدهاش نمیکند. حتی وقتی که به اروپا هشدار اخلاقی میدهد، باز همانقدر آرام است و حتی شاید هم بیحوصله.حضور «آی وِیوِی»، هنرمند معترض چینی، در پراگ مقارن شده با بحران پناهجویان در اروپا، و جمهوری چک، جاییاست که یکی از افراطیترین سیاستها را علیه پناهجویان پیش گرفته است با بازداشت طولانیمدت آنها، ضبط پولهایی که به همراه آوردهاند، برپایی کمپهایی که «بدتر از زندان» توصیف شدهاند و مخالفت با تقسیم پناهجویان در کشورهای اروپایی.و حالا «آی وِیوِی» (Ai Weiwei) در جمع صدها دانشجو و روشنفکر چکی نشسته و از دولت جمهوری چک و مخالفان پناهجویان انتقاد میکند:«جمهوری چک را به سابقه قدرتمند روشنفکری آن و تاریخچه درخشانی که در دفاع از حقوق بشر دارد میشناسم، اما این ماجرا همه تصوراتم را از کشور چک خراب کرده...»
عصر جمعه، ۵ فوریه (۱۶ بهمن)، سالنی که در دانشکده فلسفه دانشگاه چارلز میزبان آی وِیوِی است، مملو از جمعیت شده، امری که انگار اینجا خیلی معمول نیست تا جایی که رئیس کتابخانه واتسلاو هاول، یکی از برگزارکنندگان این نشست، میگوید که آخرین بار سال ۱۹۶۴ شاهد پر شدن این سالن بوده، زمانی که آلن گینزبرگ، شاعر پرآوازه نسل بیت در آمریکا، آنجا آمده بود.
برنامه شکل پرسش و پاسخ دارد و آی وِیوِی حدود یک ساعت و نیم باید به پرسشهایی پاسخ دهد که بیشتر درباره حقوق بشر و شرایط آزادی بیان در کشور چین است تا هنر، حتی اگر اولین جملهای که در معرفی خود بیان کند، این باشد:
«من یک هنرمندم...»
راست آنکه هنر آی وِیوِی با سیاست پیوند خورده، گیریم که خیلی از چیدمانها، مجسمهها و عکسهایش بیارتباط با موضوعات سیاسی به نظر برسد، اما مواجهه و تقابلی که آی وِیوِی برای سالهای طولانی با نظام توتالیتر چین داشته، از او شخصیتی عصیانگر ساخته، آنگونه که یکی از معروفترین جملاتش چنین است:
«خودت باش، خارج از نظام و البته که این امر خطر بسیاری دارد، اما برای کسی که چنین انتخابی میکند، امری معنابخش است.»
این دوازده تا
آنچه آی وِیوِی را امروز به پراگ کشانده هم فارغ از سیاست و تاریخ سیاسی نیست؛ نمایشگاه «دایره حیوانات/صورتهای منطقه البروج» (Circle of Animals/Zodiac Heads) که از روز شنبه، ۶ فوریه (۱۷ بهمن) در فضای آزاد مقابل موزه هنرهای معاصر و مدرن در پراگ برپا شده، ماهیتی انتقادی دارد که هم سیاستهای فرهنگی حکومت چین را نشانه میرود و هم سیاستهای استعماری اروپا در قرون گذشته را که تاثیرات آن همچنان باقیست.
دوازده مجسمه صورت حیوان که نماد برجهای فلکی دوازدهگانه در اخترشناسی چینی است، از حدود شش سال قبل در شهرهای مختلف جهان، از سائوپولو گرفته تا نیویورک، تورنتو و لندن، میچرخد و صدای اعتراض آی وِیوِی را به گوش ملتها میرساند. اعتراض به چی؟
ماجرا سابقهای تاریخی دارد و به سال ۱۸۶۰ بازمیگردد که سربازان بریتانیایی و فرانسوی با شسکت قوای امپراتوری چین تا کاخ خاندان سلطنتی چینگ پیش آمدند و دوازده مجسمهای را که دو تن از یسوعیان اروپایی در اوایل همان قرن به امپراتور هدیه داده بودند به یغما میبرند. این مجسمهها هیچگاه دیگر به چین بازنگشتند، بلکه در این مدت به قیمتهای گزاف در حراجیهای غرب به فروش رفتند، امری که بارها به راهپیماییهای اعتراضی در چین انجامیده است.
این میان اما آی وِیوِی دست به ابتکاری زده و با ساخت مجسمههایی شبیه مجسمههای اصلی و نمایش جهانی آنها بهمراتب فراتر از دولت چین و نهادهایی عمل کرده است که میباید مسئول میراث فرهنگی چین باشد. آی وِیوِی اساسا بیتفاوتی به فرهنگ را ذاتی نظام حکومتی چین میداند و در جایی میگوید:
«آنها واقعا اهمیتی برای فرهنگ قائل نیستند. طبیعت کمونیسم این است که جهان قدیم را ویران کند و یک جهان دیگر از نو بسازد... آنها ایدهای درباره اهمیت هنر سنتی و کلاسیک ندارند و مجسمههای "دایره حیوانات" مثال بسیار خوبیست که جهالت آنها را در این باره نشان میدهد.»
آی وِیوِی میان مخاطبان خود در پراگ نیز در وهله نخست بر وجه اعتراضی هنر خود تاکید میکند وقتی که در معرفی خود و هنرش میگوید:
«من یک هنرمندم...اما آی وِیوِی به عنوان هنرمند در جامعه آنقدر مهم نیست مگر آن که هنر او پرسشهایی را برانگیزد. من در یک شرایط به شدت سیاسی رشد کردهام. شاید به همین خاطر است که آثار هنری من دغدغه ارزشهای اصولی انسانی را دارد و در دفاع از ارزشهایی مثل آزادی بیان و فردگرایی این چنین حساس است.»
به این ترتیب جلسه پرسش و پاسخ با آی وِیوِی سمت و سوی خود را پیدا میکند و خیلی زود به موضوع پناهجویان کشیده میشود، امری که از چندی قبل زمینهاش را چیده بود با ایده پوشاندن مجسمهها با روپوشهای طلایی، شبیه روپوشهایی که بر تن نجاتیافتگان از دریا میکنند.
برای چگونه جامعهای حرف میزنیم
مجسمههای آی وِیوِی با روپوشی طلاییرنگ پوشانده شدهاند تا لحظه افتتاح رسمی نمایشگاه که صورت حیوانات از پس زرورقها بیرون بیاید. موضوع این است که روپوشهای طلایی موقع نمایشهای پیشین این آثار در شهرهای دیگر در کار نبود اما با آمدن آی وِیوِی به پراگ این روپوشها نیز از راه رسید و مجسمهها را پنهان ساخت.
ماجرا چیست آقای آی؟
«شبی که عازم پراگ بودم تصمیم گرفتم تغییری در کار به وجود بیاورم. من به عنوان هنرمند هیچ وقت از آثارم راضی نخواهم بود مگر آن که این آثار در پیوند با احساسات و فهمی که از جهان دارم، مدام در حال تکامل و تغییر باشد.
بنابراین کاری که کردم، یکجور تلاش برای فهم هنر و ارتباط هنر با آثار خودم است و این درک و فهم نیز حاصل نمیشود مگر آن که شرایط سیاسی زمان خودمان را بشناسیم و بدانیم که برای چگونه جامعهای حرف میزنیم.
من تصمیم گرفتم که قبل از نمایش عمومی مجسمهها، آنها را با روپوشهایی بپوشانم که رویه بیرونیشان طلایی و رویه داخلیشان آلومینیومی رنگ است.
ایده روپوشها را از مشاهده تصاویر پناهجویانی گرفتم که با قایق خود را به ساحل میرسانند، زنانی که حامله هستند یا با کودکان خود این راه را آمدهاند، همگی خیس آب و ترسخورده... وقتی به ساحل میرسند، آنها را با این روپوشها میپوشانند تا گرم شوند.
این روپوشها ۷۵ سنت بیشتر قیمت ندارند، اما طوری طراحی شدهاند که اجازه نمیدهند گرمای بدن آنها از دست برود. این کار به نظرم خیلی زیبا آمد و خواستم همین کار را با مجسمههایم بکنم.»
انسانیت که از دست میرود
زیبایی اما تنها محرکی نبوده که آی وِیوِی را به حرکت واداشته؛ هنرمند شورشگر از این تصویر، این ایده، زمینهای برای مفهومسازی و انتقاد فراهم میآورد:
«من با پوشاندن این مجسمهها اعتراض خودم را نشان دادم. به چیزی معترضم؟ من معترضم به انسانیتی که از دست میرود. از ته دلم نسبت به شرایط پناهجویان در اروپا معترضم. اعتراض دارم که جوامع اروپایی این پناهجویان را به حساب نمیآورد.
این پناهجویان به سرزمینی میآیند که گمان میکنند آنجا در امان خواهند بود، اما بیشتر اوقات به دام شرایط بسیار سختی میافتند. چنین رفتاری از جانب اروپاییها واقعا باعث تعجب من است. فکر میکنم حالا نوبت ماست تعهدمان را نسبت به ارزشهایی نشان دهیم که تاکنون از آن سود برده و جوامع خود را بر پایه آن بنا نهادهایم.
اما میبینم که به هزار بهانه و به خاطر بازیهای کوتهبینانه سیاسی درست برخلاف این ارزشها رفتار میکنیم. به نظرم اینجا مسئله انتخاب برای ما مطرح نیست، بلکه باید بدانیم که کمک کردن به هر پناهجویی واجب است.»
از هر چه ترسیدهام، سرم آمده
آی وِیوِی در ادامه جلسه همچنان از ارزشهای مبتنی بر حقوق بشر میگوید و بر حساسیت خود در اینباره تاکید میکند. یکی از حضار درباره رابطه آزادی فردی و اجتماعی با خلاقیت میپرسد که آی وِیوِی جواب میدهد، باور ندارد در شرایط آزادی مطلق بتوان کار خلاقانهای کرد. و بعد توضیح میدهد که «خلاقیت همان فهم محدودیتها و یافتن راههایی برای غلبه بر آن است».
حالا نوبت به من رسیده که از او بپرسم.
میگویم که معمولاً وقتی هنرمند و نویسنده شرقی از جوامع استبدادزده وارد جامعه آزاد غربی میشود، بیشتر جذابیتش از اینجا ناشی میشود که او یک سوژه سیاسیست یا یک قربانی سیاسی، و آیا شما نمیترسید که هنر شما به این شکل تقلیل داده شود و تنها وجوه سیاسی آن مورد توجه قرار بگیرد.
جواب میگیرم:
«خُب، موقعیت سختیست. چند سال قبل یکی از دوستانم به من گفت که وِیوِی، اگر زیاد وبلاگ بنویسی، آنها تو را اکتیویست مینامند. آن لحظه فکر کردم که آره، این مشکل بزرگی خواهد بود، اما این مسئله در نهایت رخ داد. راستش در زندگی هر چیزی که از آن ترسیدهام سرم آمده و هر وقت تلاش کردهام که از اتفاقی جلوگیری کنم، آن اتفاق رخ داده است. حالا باید دید که نتیجه ماجرا چه میشود.»
بالاخره...
جلسه رو به اتمام است و پرسش آخر باید مطرح شود. خانم جوانی از میان حضار میکروفون را گرفته:
«سئوال من درباره هنر شماست.»
آی وِیوِی: «بالاخره...»
خنده حضار و تشویق جمع... و تذکری که سرآخر گرداننده جلسه مطرح کرد، این که هنر آی وِیوِی به خودی خود و فارغ از سیاست نیز بزرگ و ستودنیست و همه پرسشها و تحلیلها را در رابطه با آن نباید و نمیتوان به سیاست محدود کرد.
11/2/2016