نادر صدیقی
آنچه در زیر میآید، چکیدهای از کتابی است با نام «حمله بیامان – تاریخ محرمانه فرماندهی مشترک عملیات مخصوص» نوشته شان نیلر که در نشریه دیلی بیست چاپ شده و بر محور عملیات پیشین دو دولت ایران و آمریکا علیه یکدیگر به ویژه در عراق دور میزند. دیلی بیست، نوشتار خود را با نگاهی گذرا به روابط تهران – واشینگتن پس از توافق هستهای آغاز میکند و چنین مینویسد: «اینروزها دولتهای ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران با امضای توافق هستهای در حال سپری کردن دورهای از «تشنجزدایی سیاسی» به سر میبرند. نظامیان هر دو دولت در جنگ علیه گروه «خلافت اسلامی» حتی سرگرم همکاری با یکدیگرند ولی این را نباید به مفهوم دوستی تلقی کرد. به ویژه با پیشینه حکومت ایران در پشتیبانی از تروریسم و تاریخ تلاش نیروهای ویژه آمریکا برای ازبین بردن تروریستهای مورد حمایت تهران.» «پس از حمله یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، حدود ۱۰ نفر از اعضای بالای القاعده و از جمله «سعد» پسر بن لادن از افعانستان به ایران گریختند. پنتاگون، «فرماندهی مشترک عملیات مخصوص» [موسوم به جی اس او سی] را مامور طراحی عملیاتی برای دستگیری اعضای القاعده توسط گروهی از نخبگان نیروهای ویژه کرد.»
«طراحان این عملیات، نفوذ یک تیم شش نفره از سربازان «سیل» -رزمندگان نخبه و ویژه نیروی دریایی آمریکا- را مورد توجه قرار دادند ولی اقدام برای انجام این عملیات به دلیل نبود منابع اطلاعاتی و نبود آگاهی از محل دقیق سکونت نفرات القاعده در ایران متوقف شد. به رغم تمرینات دقیق در تگزاس، ژنرال ریچارد مایرس، رییس ستاد مشترک ارتش، دستور داد تا برای پرهیز از خطرهای تاکتیکی و سیاسی – نظامی، این طرح کنار گذاشته شود.»
«سرانجام نبرد پیروزمندانه آمریکا و تسخیر عراق، فرصت نفوذ به ایران را برای «فرماندهی مشترک عملیات مخصوص» فراهم ساخت و واحدی از نیروی زمینی آمریکا موسوم به «دلتا» با همکاری یک واحد اطلاعاتی و جاسوسی با نام مستعار «گروه ضربت نارنجی» در مناطق مرزی ایران، به ویژه در کردستان مشغول به فعالیت شدند و با «آسایش» سازمان اطلاعاتی کردها که یکی – دو جاسوس در ایران داشتند، ارتباط برقرار کردند. اینجاسوسان از برنامه هستهای ایران گزارشهایی میدادند. «دلتا» همچنین کمکهای سایر منایع عراقی در کمپین مخفیانه علیه القاعده در عراق و ایران را هم در گزارشهای خود ثبت کرده، ولی به گفته یکی از افسران نیروهای ویژه، کسانی که بزرگترین دسترسی و موقعیت و امکان جاگیری را داشتند، کردها بودند. همکاری سازمان «آسایش» البته تنها به «دلتا» ختم نمیشد.»
«فرماندهی مشترک عملیات مخصوص»، اعضای سازمان مجاهدین خلق را هم که پس از بروز اختلاف با آیت اللهها در ایران، به تبعید رفته و خود را در عراق جا داده بودند، به خدمت گرفت.
در آن هنگام اگرچه وزارت خارجه آمریکا، مجاهدین را در زمره گروههای تروریستی قرار داده بود، اما این امر مانع از اقدام «فرماندهی مشترک عملیات مخصوص» آمریکا در استفاده از مجاهدین برای نفود به ایران نشد، با این توجیه که دشمن دشمن من، دوست من است.
«فرماندهی مشترک عملیات مخصوص» مصمم بود تا افراد خود را به درون ایران نفوذ دهد ولی چنین نفوذی تا سال ۲۰۰۷ میلادی میسر نشد و سرانجام، برنامه نفوذ با استفاده از افغانهای آموزش دیده مورد توجه قرار گرفت. با اینحال وزارت دفاع این عملیات هم را بیثمر و غیرعملی تشخیص داد و آن را متوقف کرد.
«عملیات نیروهای قدس سپاه در عراق»
در شامگاه یک روز آوریل سال ۲۰۰۹ میلادی، چند تن «سیل» - سربازان نخبه نیروهای ویژه نیروی دریایی آمریکا- قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران را به هنگام ورود به فرودگاه بغداد زیرنظر داشتند. او با گذرنامه دیپلماتیک وبرای همآهنگ کردن کمپین بیثبات کردن عراق وارد پایتخت این کشور شده بود.
ابزارهای این کمپین هم، آموزش و توزیع پول در میان نه تنها شبهنظامیان شیعه و بعبارتی متحدان طبیعی حکومت ایران حتی در بین گروههای شبهنظامی سنی بود.
شبکه گسترده متحدان نیروی قدس در درون ساختار سیاسی شیعیان عراق در حدی است که هرگونه حرکت عملیاتی با حساسیت کامل توام میکرد.
این شبکه گسترده در جریان جنگهای هشت ساله ایران و عراق پایه گرفت و قاسم سلیمانی که سیاست دولت ایران در عراق را دیکته میکرد، با بهره گیری از این شبکه پیچیده و نیروهای نیابتی، برنامههای خود را در کشور همسایه پیش میبرد. از جمله گروههای عضو این شبکه، عبارت بودند از:
- سازمان بدر، بازوی نظامی شورایعالی انقلاب اسلامی عراق که با پول ایرانیها و کمکهای تسلیحاتی حکومت ایران تغذیه میشد،
- شبه نظامیان جیش العدل وابسته به مقتدی صدر،
- السائب اهل الحق که گروه ویژه بیرحمی محسوب میشود،
- شبکه القراوی که اعضای آن در منطقه میسان واقع در جنوب خاوری عراق مستقرند،
- و کتائب حزب الله.
سازمان بدر، توسط قاسم سلیمانی برای گردآوری اطلاعات و جاسوسی و بخشی از عملیات رزمی به وجود آمد که از طریق پایوران خود، اطلاعات گردآوری شده را بطور مستقیم در اختیار نیروی قدس میگذاشت.
هدف استراتژیک ایران در بیثبات کردن عراق، با شیوهای شبیه آنچه که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سی آیای، سالها پیش به هنگام یورش شوروی به افغانستان با مجاهدین این کشور برقرار کرده بود، دنبال میشد. پرسش از هر گروهی، ساده بود: آیا مایل به کشتن آمریکاییان هستید و میتوانید که حملهها را همآهنگ کنید؟
اگر پاسخ مثبت بود، پول و اسلحه در اختیار افراد گروه قرار میگرفت.
در اوایل سال ۲۰۰۵ میلادی، نیروی قدس، سلاح جدیدی را به نبرد عراق آورد؛ موسوم به بمبهای کنار جادهای که خودروهای زره پوش آمریکایی را منفجر میکردند. طی یک سال، میزان استفاده از این اسلحه، ۱۵۰درصد افزایش یافت و طی سه ماه اکتبر تا پایان دسامبر ۲۰۰۶ میلادی، ۳۰ درصد تلفات آمریکا با انفجار این بمبها رقم زده شد.
تخمین اطلاعاتی آمریکا نشان میدهد که در آن هنگام، یکصد مامور عملیاتی دولت ایران در عراق فعال بودند.
دولت آمریکا برای سالها وسعت فعالیت جنگجویان نیروی قدس در عراق را تکذیب میکرد ولی سرانجام پس از مدتها خودداری از درگیر شدن با سربازان ایرانی، فرماندهان نظامی آمریکا قادر به نادیده گرفتن خونهایی که نیروی قدس برزمین ریخته بود، نشدند.
از اکتبر سال ۲۰۰۶، گروه ضربتی ویژهای که تحت فرماندهی ژنرال مک کریستال قرار داشت، عملیات علیه جنگجویان نیابتی ایران را آغاز کرد و طی حملهای به پایگاه شبه نظامیان عبدالعزیز حکیم، یک سرتیپ پاسدار بنام محسن شیرازی را دستگیر کرد. سرتیپ پاسدار شیرازی عملیات نیروی قدس در عراق را رهبری میکرد. یک سرهنگ پاسدار هم در کنار شیرازی دستگیر شد. این دو البته پس از اعتراض جمهوری اسلامی ایران و فشار رهبران سیاسی عراق، آزاد شدند.
در یک عملیات دیگر، اعضای واحد «دلتا» در یازدهم ژانویه ۲۰۰۷ میلادی، - ۲۱ دیماه ۱۳۸۵ خورشیدی- به مقر دیپلماتیک جمهوری اسلامی در اربیل یورش بردند، با این امید که محمد جعفری معاون شورای امنیت ملی دولت ایران و یکی از گردانندگان کلیدی کمپین عراق و تیمسار پاسدارفروزنده رییس اطلاعات سپاه را به دام اندازند، ولی بجای این دو، پنج پاسدار با رتبه پایینتر را دستگیر کردند.
در همان ماه ژانویه، - آخر دیماه ۱۳۸۵- نیروی قدس به عملی تلافی جویانه دست زد و شبه نظامیان السائب اهل الحق که از جانب ایران کنترل و پشتیبانی میشدند به مرکز همآهنگی موقت نیروهای مشترک عراق و آمریکا در کربلا حمله کردند. یک سرباز آمریکایی جان باخت و چهار تن نیز ربوده شدند که آنها نیز پس از مدتی کوتاه به قتل رسیدند.
در هنگامی که ژنرال دیوید پترایوس فرماندهی نیروهای آمریکایی و متحدانش در عراق را از ژنرال جورج کیسی تحویل گرفت، عملیات یکجانبه نیروی قدس و جنگجویان نیابتیاش به نبردی کامل تبدیل شد. نیروی ضربتی ۱۷ پا گرفت با یک هدف روشن و ساده: شکست نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جنگجویان نیابتی جمهوری اسلامی ایران و شبکههای جانشین آنها؛ ولی عملیات نیروی ضربتی ۱۷، با مخالفت دولت شیعه عراق روبرو شد.
دولت بغداد هرچه از عملیات آمریکا علیه شبه نظامیان سنی استقبال میکرد، در عوض نسبت به سرکوب شبه نظامیان شیعه حساسیت فراوان نشان میداد. دولت شیعی نوری المالکی سربازان آمریکایی را به کشتن غیرنظامیان متهم میکرد و این امر سبب شد که اعضای نیروی ضربتی ۱۷ به عنوان نمونه، از ورود به شهرک شیعه نشین صدر ممنوع شد. با اینحال گروه ضربت ۱۷ که به اختصار «تی اف ۱۷» نامیده میشد، برای چند سال دیگر به عملیات خود ادامه داد ولی سرانجام پیش از آنکه نیروهای آمریکا در سال ۲۰۱۱ میلادی بطور کامل عراق را ترک کنند، عمرش به پایان آمد و منحل شد.
برگرفته از کتاب «حمله بیامان – تاریخ محرمانه فرماندهی مشترک عملیات مخصوص» نوشتهشان نیلر
8/9/2015