ارسلان هدایتی
مغازه هایی به نام آذربایجان در سنندج:
"نشانه شناسی مصرف گرایی و جفت اندازی پانسیسم در امر نمادین"
ارسلان هدایتی
(به کاک صدیق غلامی)
........زمانی فراخواهد رسید که نبردی به قصد حاکمیت بر زمین درخواهد گرفت؛ نبردی عمده به نام مسلک های فلسفی!(نیچه).......
چند صباحی است در شهر سنندج مغازه هایی با نام آذربایجان مشغول به فعالیت شده اند و همچنین چندین مغازه در صنف های مختلف؛ مانند کبابی بناب، ترک دنر،...... تقریبا این امر هرجای و هرمکانی است که در برابر یک تغییر یا خشمی منتسکیویی گونه وجود خواهد داشت یا خونسردی روانکاو گونه. شاید در برخورد این سوال پیش بیاید که نگارنده این جستار چقدر می تواند فاشیست باشد که تحمل همزیستی انسان های دیگر زبان را در شهر خود ندارد و یا اینکه چنین افکاری ناشی از افکار دگماتیسم و ایدئولوگ زده باشد به هرحال برای نگارنده این نظریات هیچ جای اهمیت نیستند و اینکه سعی ما بر تحریک افکار دیگران بر ضد این اسم ها یا عرضه کنندگان نیست بلکه این نوشتار تاملی ریز بینانه در ایدئولوژی های نهفته شده در پس این نام ها می باشد و سعی در شناسایی نمادها و دال های در حال شناور در پیوند دادن اصل لذت و دال های گفتمانی است. به هرحال به زعم "ریمون آرون" این کنجکاوی علمی و دغدغه های سیاسی، وتفکر انتزاعی و کنش قاطع و جدی، بدون محدود کردن یکی به دیگری را می تواند پیوند داد.
مسائلی که مرا مجبور به کاغذ کشاندن این نوشتار کرده است جدا از این که چرا در شهرهای کوردنشین بعضا بعضی از اسم ها را از مغازه هایی که قبلا مجوز داشتند و با همان نام ثبت شده بود را لغو و با اجبار آن ها را سانسور کرده اند نام هایی مانند روژهه لات،خورهه لات، سه روک، روژ و .... و از طرفی به سختی می توان برای نام های کوردی برای مغازه ها مجوز گرفت اما مغازه ای با نام "ترک دنر" به راحتی و بدون هیچ سانسوری حتی با به تصویر کشیدن پرچم پان ترک ها در تابلوی مغازه(که البته با پرچم ترکیه یکی است) مجوز می گیرند که در یکی از مهمترین شهرهای کوردستان مشغول به فعالیت باشند اما این در حالی است که شما هیچ وقت نخواهید توانسید چنین مجوزی را برای نام کوردی در شهری مانند تبریز بگیرید! مسئله اصلی و مرکزی ترس خود بنده است! آری من می ترسم، می ترسم از شکل گیری گفتمانی که خروجی آن تروریسم و سانسور باشد اما با برداشتی از سخن "آلکسی دوتوکویل" که معتقد بود ((وحشت من از آینده نجات بخش است، آن چنان که مرا هوشیار و آماده پیکار می سازد، نه وحشتی منفعلانه که شهامتم را بگیرد)) خود را موجه به این نوشته می کنم. من به دنبال جواب های پوزیتیویستی و یا جواب هایی سیاسی که تنها سطح مسائل را می بینند مانند برگی شناور بر روی آب نیستم مساله ما در واقع به پیچیدگی رابطه اقتصادی و گفتمانی و نشانه شناسی و نمادین سازی "امر مصرف" است که به صورت گلوله ای از ریسمان بسیار سردرگم کننده به هم تنیده شده است از محل استقرا این مغازه های در شاهراه های اقتصادی شهر، از مغازه های بسیار گران خریداری شده (نه اجاره ای!)، نوع غذاها و تنقلات، نام های این مغازه ها، و ارتباط یکپارچه این مسائل با مجموعه دیگری بیرون از مجموعه خود(اقتصادی) که همان گفتمان های فرهنگی به طور مثال انجمن ترکی دانشگاه کردستان، که ما آن را گفتمان غیر اقتصادی می نامیم. به زعم بوردیو مصرف دسته ای از اعمال اجتماعی و فرهنگی به عنوان راهی برای ایجاد تمایزات بین گروه های اجتماعی است. و راهی برای مجزا کردن روش زندگی یکی از دیگری است و مصرف متضمن نشانه ها نمادها ایده ها و ارش هاست..... بودریار معتقد بود که مصرف را نباید همچون فعالیتی دید که از طریق صنعت تبلیغات و منافع بازرگانی، جمعیت منفعل مصرف کنندگان مدرن را ترغیب می کند و بین آنها رواج می یابد.بلکه مصرف به فرایند پویای تبدیل شده است که متضمن ایجاد هویت فردی و جمعی شده است.
وقتی که در شهر(نه شاخ) زندگی می کنید و گفتمانی غیر از گفتمان حزبی را انتخاب کنید (یا تولید کنید)آنگاه سخت خواهد بود که نتوانید فکر کنید که در این سرزمین چیزی بغیر از صفیر گلوله رهایی بخش است. اما چاره ای جز این نیست که باید ایستاد شناخت برملا کرد و جملگی به بدن لخت پادشاهی ایدئولوژی ها خندید! دست زدن به انتخاب های ماجراجویانه شاید چیزی کاملا شخصی باشد اما سرگیجه ما از ارزش های متعارض جامعه خود و دیالکتیک شناخت های ناقص و از همه مهمتر تلاش های بی قطب نما و تشویشگری و ناشکیبایی وابستگان شهری است که هر روز تغیری کوچک و یا بزرگ در جامعه می بینیم اما نمیدانم از کجا آمد!؟ چ خواهد شد؟! آیا خطر ساز است؟! ما چه کار باید بکینم؟!
وقتی با مسائله ای روبه رو می شویم که احساس می کنیم منافع جمعی ما را به خطر می اندازد بدون اینکه جایگاه مسئله را بشناسیم و رابطه میان خود و اجتماع را بدانیم و در نهایت رابطه شناخت از مسئله موجود و عمل(که باید انجام شود) بشناسیم فوری رویکردی رادیکال را در پیش خواهیم گرفت یا تحریمش می کنیم یا تهدیدش: برای این نوشتار خیلی دوست داشتم که نظر مردم عادی از مسافر و راننده تاکسی مغازه دارها و ... بدانم بعضا که احساس خطر می کردند می گفتند کاری ندارد با یک چاقو تهدید شود عوضش خواهد کرد! اما آیا تغییر نام های آذربایجان در سنندج کاری از پیش خواهد برد یا پاک کردن مسئله خواهد بود. نام آذربایجان در خودی خود مرتکب هیچ انگ و گناهی نیست دقیقا شکاف های موجود در گفتمان ما باعث شده است که آن ها در این درز قرار بگیرند.یادتان باشد بزرگترین دوست و دلسوز سرمایه داری خود "کارل مارکس" بود زیرا او ایرادها و درزهایش را برملا کرد(هرچند رادیکال و انقلابی) اما سرمایه داری متفکر و نقد پذیر بود این اصلیترین دلیل سقوط نکردن سرمایه داری بود(که مارکس گریزناپذیرش می دانست!).
ترک ها نجنگیدند ترک ها حتی یک حزب درست حسابی ندارند اما گفتمانی تقریبا یکدست و یکپارچه به نام پان ترکیسم دارند (دقیقا برعکس کوردها)و از طرفی تقریبا نبض اقتصادی ایران در دستشان است: از بازار بزرگ آهن تهران، بازار بزرگ میوه، مافیای سوپر مارکت های تهران، و ده ها نمونه دیگر و در اصناف دیگر و این شاید اصلیترین دلیل پیشبرد امور عمومی آنهاست در گفتمانشان. این ها امر اجتماعی است و شاید خسته کننده و دست نیافتنی و حتی انتزاعی جلوه کند چون بیرون از تجربه شخصی ماست اما دقیقا برعکس،این ها در پنهانی ترین لایه های درونی ما جای گرفته اند. من هیچگاه تحمیل محیط تاریخی را بر نخواهم تابید بلکه با آشکار سازی آن برای خود حقیقت را روشن کنم. کافی است که سرکی به سایت ها و شبکه های اجتماعی و کتاب های چاپ شده پان ترک ها(در داخل ایران) بزنید و ببینید که چه رویکردی نسبت به کوردها دارند و ادعاهای ایشان مبتنی بر سیناخدژ!!! بودن سنندج و تورکستانی بودن سقز و مهاباد(سابلاخ!) و .... را مشاهده بکنید و با چه حرص و ولعی مشغول شناور کردن دال های بی اساس و افکار هزاره گرایی خود در مورد تاریخ(که الزام باید نقد شود نه تبدیل به ارزش) خود هستند. اما روی دیگر سکه این است که ترک ها به نحو احسن امورات گقتمانی خود را به پیش می برند اگر تمکین این کلام "مارسل موس" درباره ملت شویم که ((ملت جامعه ای است که به بهترین با الغای همه انواع تقسیم بندی ها، قبایل و قلمروهای فئودالی یکپارچه شده است. ملت به زبان خود باور دارد می خواهد بازرگانان، حقوق دانان، بانک دارن، معلمان، روزنامه ها و هنر خود را داشته بشد؛ ملت در پی اخلاقیات، سنت و تعلیمات مختص به خود است که نشان از استقلال حقیقی و آزادی کامل دارد و جمعیتی که تا کنون از آن بهره نبرده، در هوایش بی قرار است)) به راستی که ترک ها شایستگی ملت بودنند.
پرسه زنی و مصرف: غذا و شیرینی پیوستار خیابان های قدیمی و جدید
اگر خیابان فردوسی را شاه رگ خیابان های سنندج بنامیم مبالغه نکرده ایم زیرا این خیابان تصال دو میدان اصلی شهر است و از طرفی پلی میان خیابان پرسه زنی کلاسیک سنندج یا همان شاهپور به خیابان پرسه زنی مدرن یعنی ششم بهمن است. این خیابان در دل خود چند نقطه ثقل دارد یکی از ورودی های بازار آصف براین خیابان استقرار یافته است از طرفی باشگاه افسران و سینما بهمن از طرف دیگر وجود ساختمان های پزشکی متعدد باعث شده است که مهم جلوه ننماید که از چه طبقه و قشری باشید شما همیشه دربند فردوسی خواید بود. در نزدیکی های سینما بهمن مغازه ای به نام آذربایجان به روشنی و با آن تابلوی بزرگ و فونت برجسته و بولد شده چشم را مجذوب می کند(شعبه دوم این مغازه در خیابان ادب روبروی پارک شهرک سعدی واقع شده است).صاحب مغازه الزاما ترک نیست. نکته قابل تامل این است که این مغازه با قیمت بسیار هنگفتی خریداری شده است و این مغازه در اختیار فروشنده قرار گرفته شده است(شعبه دومش نیز به همین نحو).
آنها رابطه پیچیده ای درست کرده اند. مغاره را خریده اند اما مغازه را در اختیار یک سنندجی قرار داده اند اما به یک شرط: فقط شیرینی ها و تنقلات شرکت آذربایجان را بفروشد و به این منظور که آنها مغازه را خریده اند برای فروش محصولات خود! نکته دیگر اینکه این مغازه دقیقا روبه روی مغازه های همتای خود قرار گرفته است که چند دهه است که کارشان فروش سوغات و شیرینی و تنقلات کوردستان است(بادام سوخته کوهی، کاک، کونجی، نان برنجی و ....). از طرف دیگر اقلام موجود در مغازه شیرینی سرای آذربایجان تفاوت چندانی با اقلام دیگر مغازه ها ندارند اما اسم های غریب و ترکی بر آنها نهاده شده است!
خیابان فردوسی را که پشت سر بگذارید به اصلیترین میدان سنندج یعنی میدان آزادی خواهید رسید. میدانی که همه چیز به او ختم خواهد شد به مجسمه کوردی که تمنای چیزی دارد به میدانی فراتر ازپرسش: پرسشی که هر دم در جواب داده نشدن است! اگر آزادیست، مرد چه را تمنا می کند؟ اگر رهایی بخش است چرا ماورائی گونه کنش می کند؟ کدامین رهایی بخشی:مفت بودگی یا شال و شلوار کوردیش؟! انگار در این مجسمه روح رولان بارت دمیده شده است که گفت مرکز شهر توکیو مرکزی تهی است: خالی از هر معنایی!
اینجا قلب شهر است از هر نقطه به نقطه دیگر باید به اینجا ختم شد به تمنا:
حال تمنای شانزده میلیارد تومان قیمت مغازه ترک دنر را تجسم کنید. ترکی به سنندج می آید و شانزده میلیارد به مغازه ای می دهد که دو طبقه است اما زیربنایش را هرچه حساب می کردم از بیست و پنج متر بیشتر فراتر نمی رفت! چرا؟
شانزده میلیارد را می توان خیلی کارها کرد و چندین و یا چندصد برابر سودی را در آورد که از راه صرفا چهار نوع غذا بخواهیم بدست بیاوریم. اما سوال مهمی است چرا؟ آیا تصور کردن اینکه صاحب این سرمایه احمق است، احمقانه است. شانزده میلیارد در دست یک احمق خیلی راحت از کف خواهد رفت و اصلا به چندصد کیلومتر این طرفتر نخواهد آمد که حماقتش را جشن بگیرد!
استیک گوشتش با ترکیبی از فلفل و در آمیختگی سبزیجات و پیاز بیش از حد زیادش به دور خود می چرخید همچنان که لایه لایه در آتش برشته میشد از لای لای آن خون می چکید. خوراک مرغ و بقلمون و کباب مخصوصش نیز به همین منوال نه تهوع آورتر خونی و آغشته به روغن ناشی از آب شدگی چربی خود گوشت ها بود. آشپز و آشپز خانه برخلاف قبل دیگر پشت ویترین ها و یا داخل اتاق مخصوص دور از چشمان نیستند و البته مانند جگرکی های خیابان فردوسی نیز جلوی چشمان مشتری آماده نمی شوند اینبار قضیه بسیار متفاوت تر است : آشپز ها و آشپزخانه دقیقا پشت شیشه و جلوی چشمان مردم(نه مشتریان، منظور عابرین و نظاره گرین) و مکان زدوده مغازگی و مکان یافتگی پیاده رو قرار دارند. چرا؟
این حالت استقرار بینابینی دقیقا در خود غذاهای چهار گانه اش نیز قابل حس است. غذایی که کباب است نه قیمه نه چنجه است نه راسته، روی هم قرار گرفته اند اما پیوسته نیستند زیرا سبزیجات فاصله ای ایجاد کرده اند!
این بیناوبینی چه چیزی را تبین می کند؟
غذا بخشی از خیابان شده است. آشپزخانه بخشی از پیاده رو شده است. ترک دنر سوژه هایش را فرا می خواند: اینجا بخشی از خیابانی است که تو آمده ای گریزی نداری. دکور عموما قرمز و غذاهای خونی و پرچم ترکیه به زعم بارت خون نمادی از قدرت و مرگ.... کباب های استوانه ای که می چرخند که خود تمثیلی از آلت نرینگی را یادآور است و به آماده شدنش به تکه های پهنی از غذای چرب و خیس خونی روغنی که خود یاد آور کلوتوریسی هنگام تحرک پذیری است تا این مرگ و زندگانی را در بلواشوی ترکیب و تغییر گوشت و سبزیجات و خون و رنگ قرمز پرچم و نام ترک و یادآورنده مغول به مثابه جوهری باشد که ما نمادی از قدرت (در اینجا خرید و پوز دادن در جایی متفاوت) را برسازیم.
استیک و شراب دو نوع اسطوره فرانسوی اند. به سخن بارت فرانسوی ها معتقدند که وقتی استیک گوشت می خورند و تصور می کنند که مانند گاو نیرومند می شوند. حال شما به نام استیک ترکی دقت کنید! دزدی اسطوره ها. گویا دزدی بخش بزرگ اسطوره مغولی ها تنها تغییر شکل داده است و اولترا لایت شده است!
تهی شدن از معنای دست یافتگی: صدقه دادن طعمی سرد و بی روح
روز هفتم و هشتم شهریور سال 1393 را مردم سنندج به خوبی به یاد می آورند پنج شنبه و جمعه ای که مردم شهر شکل متفاوتری از تبلیغات را دیدند: بستنی نعمت در خیابان ششم بهمن و روبروی دانشگاه آزاد و تقاطع خیابان ادب سنندج دست به اقدام عجیبی زد که برای چنین اصنافی کمی بعید به نظر می رسد. ایشان این دو روز را دلی از عزا درآوردن مردم نامیدند بدون اینکه پولی گرفته شود: اعطای بستنی رایگان. بستنی نعمت از چند ماه قبل تاسیسش در سنندج تبلیغات گشترده و همه جایی خود را شروع کرده بود دقیقا بعد از راه اندازی اش به مدت دو روز بستنی رایگان به مردم عطا کرد. در واقع او رابطه مبادله را به هم زد به سخن ژان بودریار ارزش مبادله را به هم ریخت.
به زعم ریچاردز هدیه یکطرفه همانقدر سرد و بی روح است که صدقه! در واقع تنها پادشاهان و اشراف به خود این اجازه را داده اند که هدیه یک طرفه ببخشایند!! بنابراین قبول کردن چنین هدیه ای یعنی قبول کردن در موضع ضعف بودگی همچنان که عکس این قضیه را نظاره گر بودم که خیلی از مردم تنها برای کنجکاوی اینکه چرا اینجا سیل انسان صف ایستاده اند سرک می کشیدند و تا اینکه می فهمیدند که ارزش مبادله فرو ریخته است واکنشی منفی نشان می دادند به واقع می توان گفت که مردم می دانند که هدیه یکطرفه یکی از صور و تجسد نظام ارباب رعیتی است. به هرحال این قضیه از چند جنبه حائز توجه و دقت است که باید به صورت یک کلیکت و کانتکست به آن نگریست:
ـــــ پارک دیدگاه پارک قدیمی شهر واقع در جنب بستنی نعمت است. این پارک را همگان می دانند چه کسانی به آنجا می روند؛ مردم پایین شهر و طبقات ضعیف شهر که ماشین ندارند که خود را به درجه بالاتر یعنی آبیدر و یا محل اجتماع طبقات بالای شهر که همان صلوات آباد است برسانند طبقه کارگر صرفا بیشتر به علاقمند به داشتن وقتی خوش در تفریحاتی مستقیم هستند! بنابراین عرصه کردن بستنی رایگان در دو روز شلوغ تعطیلی که مصادف با پرسه طبقات ضعیف است چیزی حاصل خواهد شد که روز انقلاب مصرف رایگان می ناممش. تا شعاع بیست متر انبوهی از انسان ها را می توان دید که در آن نقطه، ترافیک انسانی و ماشینی به حدی زیاد بود که زمزمه اش (همه مردم داشتند از بستنی نعمت خرید می کردند) در همه شهر پیچید و چندین روز بعد از این زمزمه به گوش می رسید.
ــــــ بستنی نعمت گرانترین بستنی سنندج از که از حداقل پنج هزارتومان شروع می شود تا هفده هزارتومان. اما آیا واقعا ترکیبات بستنی نعمت با بستنی های دیگر شهر تفاوتی دارد؟ نه اینکه شیر و وانیل و طعم دهنده های گوناگون و کمی بردوت؟! به زعم "پیربوردیو" سلیقه نوعی از سرمایه فرهنگی است که تمایز و تبعیض بین انواع رویه های منزلتی را متضمن می کند.
جواب سوال در دو نکته مهم جای دارد : نخست اینکه شکل بستنی نعمت دیگر مسطتیلی و مربعی و خامه ای نیست شکل او گرد است و ابزار بردیندش نیز متفاوت است رنگ های آن متفاوت و هوس برانگیز است و اینکه بر کسی پوشیده نیست که مکیدن بستنی ارتباط تنگاتنی با لذت لیبیدویی دارد اما گرد بودن بستنی نعمت همزمان است با سبکی از لذت دهانی که در این روز ها فیلم های پورن نشان داده می شود و نوعی دامن زدن به عادی سازی این نوع سیاق است: گرد بودن بستنی با مکیدن بیضه. این همان چیزی است که "بری ریچاردز" آن را هم برآورده شدن امیال ما و هم بازنمود واقعیت می نامد.
به عبارتی وقتی کالایی را مصرف می کنیم می کوشیم که آن را به صورت ابژه ای مسرت بخش درون افکنی کنیم .بستنی نعمت از نظریه سریالی مصرف بهره برده است مانند گوشی های تلفن همراه که هر ماه ورژنی جدیدتر به بازار عرصه می شود اما ذاتشان یکی است: ایجاد ارتباط ! دوم: دست نخوردگی و تازگی بودن این بستنی که در ظروف استیلی قرار داده شده است که متصدی برای هر مشتری از داخل ظرف باری برش خواهد داد. اینکه این بستنی جلوی چشمان ما است و دیگر به طور رمزآلودی از داخل دستگاه بیرون نمی آید خود نوعی فراموش شدگی یکی بودن مراحل تولید بستنی را به ما القا می کند. مصرف کننده هر دم در اغوای نخستین بودن و یا اینکه تنها برای او درست شدن قرار خواهد گرفت. به عبارتی دیگر از جلوه گر نمودن کالا به عنوان کالایی استفاده نشده، بکر و یا به اصطلاح پشت ویترینی. این نوع خود را به عنوان کارنکرده بازمی نمایاند
بستنی ابژه ای مسرت بخش است "بری ریچاردز" معتقد بود که ابژه های مسرت بخش دارای ثبات و مندگاری است اما این سوال پیش می آید که در صورت ماندگاری چه چیزی باعث می شود که ما به دنبال کالا(در اینجا بستنی) جدید باشیم؟ میل ما به کالا و آسایش بیشتر منجر به تولید کالای جدید باشیم بنابراین هیچ عجیب نخواهد بود که پاتوق، از قدیمی ترین بستنی فروش ها از خیابان چهارباغ و فردوسی و کازیوه به یکباره به بستنی نعمت انتقال داده شود زیرا میان کالای جدید از یک سو و نیاز به ثبات تنشی نامیرا وجود دارد.
مصرف: عذاب وجدان و اضطراب:
شاید بدترین حالت ممکن این است که بخواهی یک کالای خوراکی یا غیر خوراکی گران قیمت بخرید اما در مسیر راه به متکدیان کارگران سخت کوش با لباس های کثیف که برای روزی چهل هزارتومان ده ساعت کار می کنند یا کودکان بی سرپرست بیماران و .... بر بخورید اینکه شما در حال خوردن بستنی شانزده هزاری هستید یا مشغول خوردن کباب ترکی یا مقادیری پسته و بادام خریده اید گریزناپذیر انسان هایی از این دست خواهید دید و از آن تب و تاب اولیه فرو خواهید ریخت. یا اینکه نامه لو رفته سازمانی خاص در مورد پیگیری گوشت های فاسد تقیف شده در ترمینال سنندج مربوط به مغازه ترک دنر از طریق یکی از رسانه های جمعی دریافت کنید!
اما نوع بدتر این نوع عذاب وجدان را می توان از نوع مصرف خوراکی ای که شما دارید با تخریب محیط زیست در ارتباط تنگاتنگ باشد و شما بدان آگاهید. همینکه بدانید که تمام گاوها و گوسفندان و مرغ های صنعتی جهان دوبرابر تمام اتومبیل ها و پالایشگاه ها آلودگی تولید می کنند نوی عذاب وجدان به شما دست می دهد که برای دفع آن از جابه جایی و انتقال این مسئولیت به دولت ها بهره می گیرید اما هیچگاه نخواهید توانست از زیر بار اضطراب آن برهید زیرا می دانید که یک مرغ در حالت عادی بعد از یک سال به دو کیلوگرم خواهد رسید اما در مرغداری ها با سی و پنج روز و با فشار غذاهای هورمونی به 2 کیلوگرم و بالاتر خواهد رسید. اضطراب همه زندگی مدرن را تنیده است ما شهر ها را درست کردیم اما دود همراهش بود ما غذاهای فراوان درست کردیم اما هورمون و به تبع آن انواع سرطان ها اشانتیونش بود. گیاه خوارگی سخت است زیرا ما نمی دانیم که روزی پنجاه گرم پروتئین مورد نیاز روزانه خیلی به راحتی از حبوبات به دست خواهد آمد. اما برای توجیه ش دست به دامان دین می شویم که آن را حلال کرده است و ما تفسیر اجباریش می کنیم. کالاهای جدید در نزاع با کالاهای قدیمی اضطراب ما را کم خواهند کرد وقتی جگرکی های خون آلود خیابان فردوسی و بیضه های آویزن و زبان های از بیخ کنده شده این خیابان برایمان چندش آور باشد کالای جدید مانند ترک دنر این کشتار و مثله کردن حیوانات را از دیدگان پنهان می شود و سلاخی کردن و زجر کش کردن یک گاو( کشتن یک گاو دردآور و ناراحت کننده است به خاطر مقاومتی که نشان می دهد) آنجایی می شود. این همان چیزی است که "نوربرت الیاس" جامعه شناس آلمانی(لهستانی) فرایند متمدن شدن می نامید. در سالن غذای خوری ترک دنر شما با انواع از تزئینات بشقاب و میزهای شیک و نان ساندویج و سبزیجات پخته شده و سس های گوناگون مواجه خواهید شد که در مدت سرو غذا شما هیچگاه به ذهنتان خطور نخواهد کرد که داخل این نان باگت همان گاو مثله شده است. علامتهای تجاری، اضطراب مصرف ابژه های بیشتر و گوناگون را در ما فرو می نشانند. نه فقط مصرف کردن تصاویر علامت تجاری کالای مورد نظر به منزله تصاویری ابدی و تغییرناپذیر، بلکه همچنین استفاده از خود آن کالا موجب فرونشاندن این اضطراب است
نشانه، امر نمادین: مصرف
بازار سرمایه داری از طریق پدیده علامت های تجاری، امکان نوعی ثبات و یکنواختی در کالاهای مصرفی ر فراهم می کند. به سخن "بری ریچاردز" وقتی به کالای جدید چشم می دوزیم یا آن را در ذهن متجسم می شویم، تصاویر خودمان از یکپارچگی و ناب بودن را به آن فرامی افکنیم. بدین ترتیب، آن تصاویر را با عمل خرید به طور صحیح و سالم نگه می داریم و متعاقبا در فرایند ابتیاع و تملک و استفاده از کالا، آن تصاویر را مجددا درون فکنی می کنیم بدین ترتیب فرد برای اعاده امر آرمانی در دنیای واقعی دست به مصرف می زند.
دیشتر نیز معتقد بود که اشیاء و علامت های تجاری، واجد شخصیت هستند و به درستی متوجه شده بود که شخصیت داشتن آنها ناشی از فرافکنی خریداران به کالاهای مورد استفاده شان است. و جمله مشهور او عبارت بود از "اشیاء روح دارند" و این روح از سویی سنتهای فرهنگی و از سوی دیگر نیازهای فردی و تاثیر متقابل این دو را بوجود آورده است. مسئله که خیلی مرا درگیر این نام های ترکی و جغرافیایی(الزاما وابسته به ترکان)کرده در این است که نشانه نقطه اوج مدار کالاست. مد و و کالا یک شکل واحد و یکسان اند... ارزش مبادله کالا تنها در قالب ارزش مبادله نشانه ای تحقق می یابد و ارزش مبادله و ارزش نشانه ای در قالب ارزش مصرف تحقق می یابد. ترک ها گفتمان سیاسی و اجتماعی اشان با گفتمان اقتصادی پیوندی ناگسستنی را به وجود آورده است. اساس نامه ترکان بخش بزرگی از این روابط را به خود اختصاص داده است و آنچه ما می بینیم حاصل تلاش خستگی ناپذیرشان در بازار ایران است. یکی از نکات قابل تاملی که بدان باید اشاره کرد این است که پان ترکیسم(نه الزاما سیاسی بلکه اقتصادی) در کوردستان به شدت رادیکال پیش آمده است: ترک دنر و آذربایجان و سیناخدژ و .... اما نه در کوردستان به صورت تلویحی و هرمنوتیکی و اشاره ای و بینابینی دست به عمل زده است. به مارک سن ایچ دقت کنید! از او تلویحی تر به برند "آیدین" دقت کنید! آیدین قابل تشخیص نیست که ترکی است یا فارسی. سن ایچ هرچند ترکی بودنش برملاست اما چون از لذت لیبیدویی بهره برده است اندکی خود را از سوژه بودن رهانیده است. داخل آشپزخانه خود بروید و برند های ترکی را بیابید؛ تقریبا احاطه شده ایم. اما ما می گذریم زیرا مانند امری بیرون از خود و امری اجتماعی به آن می نگریم. کم نیستند کسانی که در کوردستان تولید کننده هستند اما تولیداتشان تنها و صرفا در امر اقتصادی عقیم مانده است. اما چرا؟ واضحترین و منطقی ترین جوابی که می توان به این قضیه داد این است که ما گفتمان یکدستی نداریم. ترس از اینکه اسم های کوردی ما اشاره ای ضمنی به وابستگی رویکردی سیاسی ما دارد اصلیترین دلیل بی توجهی به این عرصه بوده است.هر چند که جدای از این مسئله برندهای کوردی وجود دارند اما ایشان نیز به نوعی به بازتولید این نایکدستگی دامن زده است(ناوچه پرستی).پیشتر گفته شد که نشانه نقطه اوج مدار کالاست. حال به این برند کاسه توالت بیاندیشید : چینی کرد!
جبر سیاسی یا جغرافیایی (طبیعت بخشنده)هر چیز دیگری دست به دست داده است که ما کوردها انسان های سخت کوش(در معنای قتصادی) نباشیم. هزاران انسان میلیاردر در کوردستان وجود دارند اما نشانه سازیشان عقیم است. آنها نمی توانند(نمی خواهند)برند کوردی درست کنند. حال به یکی از تبلیغات بستنی نعمت دقت کنید " بستنی نعمت بزودی جهانی می شود".
سرمایه داری و نمونه نزدیک به ما سرمایه داری ترکی به خوبی میان لذت و ارزش پیوستگی گسست ناپذیر برقرار کرده است و امر ریشه ای را به امر نمادین تصعید کرده است. در این رابطه مثلثی لذت و ارزش و مصرف نوعی اخلاق جمعی بوجود آمده است که هر ترکی در هر کجا اول موظف است کالای ترکی بخرد(یکی از بندها اساس نامه پان ترکیسم). در این قلمرو خواستی تقللیل ناپذیر بوجود می آید خواستی که دیگر از این کوچکترو تفکیک پذیرتر نخواهد شد: خصلتی ایجابی در تحقق ارزش و لذت و آن همان مصرف است. مصرف در خودی خود غیبت دیگران را نیز پر خواهد کرد سوژه ترک میداند که هم زبانانش همین را خواهند خرید همین اقلام را مصرف خواهند کرد و همه به نفع یکی و آن یکی گفتمان است. سوژه ترک با مصرف کالای ترکی یکپارچگی درونی(شخصی) را(به یکپارچگی گفتمانی)فرافکنی می کند. این ارتباط روح آسایی پنهان کننده کسری و نقصان سیاسی شان است. به تعبیر فروید ارتباطی همچون میان دو غریزه اروس(لذت) و تاناتوس(مرگ). از میانه لذت و مرگ چیزی به نام ارزش بودن وجود دارد: ارزش ترک بودن و یا همان امر نمادین.
سخن آخر:
میان غرایزمان(اروس و تاناتوس) نشانه ها درست کنیم؛ارزش هایی برابر. ما با نشانه ها به دنیا آمدیم به دنیا خواهیم آورد و با نشانه خواهیم مرد و با کمک نشانه ها جاودان خواهیم ماند به سخن بودریار "همه چیز نشانه است".
#پان ترکیسم
7/11/2014