فریدون خاوند (تحلیلگر اقتصادی)
بهای سبد نفتی سازمان کشور های صادر کننده نفت (اوپک) پنجشنبه بيست و سوم اکتبر به زير هر بشکه هشتاد و دو دلار رسيد که ۲۸ دلار کم تر از ميانگين بهای اين کالا در سال ۲۰۱۲ ميلادی است. برای کشور های صادر کننده نفت، به ويژه آنهايی که بودجه و در آمد صادراتی شان با نوسانات بهای طلای سياه گره خورده، سقوط بيست و پنج در صدی بهای اين کالا نسبت به دو سال گذشته، که تازه بخش بسيار مهم آن طی پنج ماه گذشته اتفاق افتاده، يک تکانه (شوک) مهم اقتصادی است.
تئوری «توطئه»
دشواری های ناشی از رويارويی با اين تکانه، راه را بر انواع گمانه زنی ها باز میکند و گاه حتی تا مرز نسبت دادن سقوط بهای نفت به يک «توطئه بين المللی» پيش ميرود. استدلال چنين است: در حالی که شعله های آتش در نزديکی مهم ترين و اقتصادی ترين ذخاير نفتی جهان در خاورميانه زبانه ميکشد، چگونه است که بهای نفت رو به کاهش ميرود؟ مگر نه آنکه بازار جهانی طلای سياه به شدت از رويداد های ژئوپوليتيک تاثير می پذيرد، و تب قيمت در آن گاه با کم ترين جرقه اوج ميگيرد؟
رسانه های روسيه بيش از همه به نظريه «توطئه» برای توضيح دلايل سقوط بهای نفت دامن ميزنند. پيروان آن ها در ايران و ونزوئلا و احتمالا چند کشور ديگر «اوپک» نيز کم نيستند. بر پايه اين نظريه گويا استراتژ های واشينگتن، با تکيه بر عربستان سعودی، شرايط لازم را برای فرو غلطاندن بهای نفت در سراشيب، فراهم آوردهاند تا نظامهای مسکو و تهران و کاراکاس را به درد سر بيندازند.
خبرگزاری «فارس»، به نقل از «تحليلگران»، کاهش بهای نفت را دستاويزی برای اعمال فشار بر کشور های زير تحريم نظير ايران و روسيه ميداند و می افزايد: «تلاش میشود با پايين نگاهداشتن قيمت نفت و اشباع بازار همزمان با انجام مذاکرات هستهای با ايران، فشار بر کشور شدت يابد.» واکنش هايی از اين دست، که منعکس کننده ديدگاه بخشی از دستگاه حاکميت جمهوری اسلامی است، در شماری ديگر از رسانه های تهران ديده ميشود.
اين نخستين بار نيست که از نظريه «توطئه» برای توضيح و توجيه نوسان های بازار جهانی نفت استفاده ميشود. نفت نه تنها يک منبع عظيم انرژی، بلکه ماده اوليه ای است که مشتقات آن به زوايای گوناگون تمدن نوين انسانی راه يافته است. از نخستين دهه قرن بيستم ميلادی و به ويژه در سال های جنگ اول جهانی، جايگاه نفت به عنوان کالای استراتژيک بيش از بيش آشکار شد. طی دهه های گذشته حجم افسانهای ثروت برآمده از توليد و بازرگانی نفت، شمار زيادی پايگاههای قدرت اقتصادی و سياسی را به وجود آورده و سرچشمه کشمکش های خونين، کودتاها و بحران ها در روابط بين المللی بوده است. رانت زاييده نفت در شماری از کشور های نفتخيز، به ويژه خاورميانه، چنان ابعادی دارد که قشر صاحب امتيازان برخوردار از اين گنجينه، برای حفظ آن و دور کردن رقيبان، از هيچ جنايتی رويگردان نيستند.
با توجه به ماهيت «استثنايی» نفت، نوسانات بهای آن نيز، به ويژه زمانی که با «تکانه» های شديد همراه باشد، در قالب «توطئه» بررسی ميشود. «تکانه» اول نفتی در سال ۱۹۷۳، که در پی جنگ چهارم اعراب و اسراييل روی داد و بهای نفت را چهار برابر کرد، از سوی بعضی از نظريه پردازان به «توطئه» کيسينجر وزير خارجه آمريکا نسبت داده شد که گويا قصد داشته با گران کردن عمدی نفت، بر اقتصاد های اوجگيرنده ژاپن و اروپا ضربه وارد آورد. هوادارن اين گونه نظريه ها اصولا قدرت های بزرگ را قادر مطلق تصور ميکنند و نقش بازيگران منطقه ای را گاه به صفر تنزل ميدهند. از ديدگاه آنان شخصيت هايی چون محمد رضا شاه و يا رهبران عربستان سعودی تنها بازيچه های واشينگتن بودند و نمی توانستند هيچ نقشی در تغيير رابطه قدرت ها در صحنه جهانی نفت داشته باشند.
اصولا توضيح مسايل از راه توسل جستن به تئوری «توطئه» بسيار آسان تر از پرداختن به تحليل های گاه خسته کننده سياسی و اقتصادی است. مساله در آنجا است که وقتی به راه حل های آسان روی ميآوريم، مجبوريم ساده ترين داده های دنيای واقعی را از محاسبات خود حذف کنيم.
عرضه و تقاضا
به اوضاع کنونی بازار جهانی نفت بازگرديم. کسانی که رکود کنونی اين بازار را به توطئه آمريکايی ها نسبت ميدهند، يک نکته اساسی را فراموش ميکنند و آن اين که سقوط بهای نفت نه تنها تهديدی عليه کشور های صادر کننده اين کالا است، بلکه برای ايالات متحده نيز خطرناک است. توضيح اين که اگر بهای هر بشکه نفت به زير هفتاد و پنج تا هفتاد دلار سقوط کند، توليد نفت غير متعارف (نفت شيل) در آمريکا غير اقتصادی ميشود و سرمايه گذاری های عظيم اين کشور در اين زمينه در معرض آسيب جدی قرار ميگيرد. به بيان ديگر به سود آمريکا است که بهای نفت از محدوده هشتاد تا نود دلار پايين تر نرود.
در مورد منطقه يورو و ژاپن می توان استدلال کرد که اقتصاد های آنها از نفت ارزان استفاده خواهند کرد و از آن برای جان دادن به چرخ های از نفس افتاده توليد خود بهره خواهند برد. اين استدلال نيز چندان قانع کننده به نظر نمی رسد. در واقع اقتصاد های صنعتی بيش از بيش خود را با نفت گران هماهنگ کرده و عبور خود را به دوران بعد از انرژی های فسيل، بر همين پايه سازمان داده اند. ارزان شدن بهای نفت به مکانيسم هايی که برای فرآيند «گذار در عرصه انرژی» در نظر گرفته شده، ضربه ميزند. در واقع اين مکانيسم ها با توجه به نفت بشکه ای بالای حدود هشتاد دلار شکل گرفته و اگر نفت به زير هفتاد دلار برگردد، بخشی از آنها از لحاظ اقتصادی بی صرفه ميشوند.
مهم ترين عامل کاهش بهای نفت، در وضعيت کنونی، پيش افتادن عرضه اين کالا از تقاضای آن است. توليد نفت و گاز غير متعارف در آمريکا اين کشور را از واردات آن بی نياز کرده و رکود شديد اقتصادی در منطقه يورو، همراه با کند شدن آهنگ رشد اقتصادی در قدرت های نوظهور به ويژه چين، تقاضای طلای سياه را به گونه ای چشمگير پايين آورده است. بر پايه برخی ارزيابی ها، کاهش آهنگ رشد در چين شديد تر از آن چيزی است که دستگاه های رسمی آماری آن کشور ميگويند و پايين رفتن تقاضای نفت در «امپراتوری زرد» يکی از عوامل اصلی سقوط بهای اين کالا است. در ورای همه اين عوامل، سازمان «اوپک» هم در وضعيت درخشانی نيست و از توانايی آن برای تاثير گذاشتن بر قيمت نفت و بالا بردن آن، فعلا خبری نيست.
در اين شرايط می توان گفت که اگر تنش های سخت ژئوپوليتيک در خاور ميانه، آفريقای شمالی و روسيه (در پيوند با مساله اوکراين) نمی بود، بهای نفت به احتمال قريب به يقين به سطحی بسيار پايين تر از آن سقوط ميکرد. به علاوه همين که، به رغم قدرت گرفتن سازمان تروريستی «داعش»، و ديگر آشوب ها، جريان نفت از عراق، ليبی و ديگر ميدان های توليد طلای سياه به شکل کم و بيش عادی ادامه دارد، بازار ها را آرام میکند.
نقش رياض
باقی میماند چند پرسش مهم : چرا عربستان سعودی برای بالا بردن بهای نفت، توليدش را پايين نمی آورد و يا کاری نمی کند که سازمان «اوپک» در مسير کاهش عمومی سهميه های توليدی اعضای آن قرار بگيرد؟ از آن مهم تر، چرا سعودی ها به ارزان فروشی نفت روی آورده اند؟ آيا هدف رياض آن نيست که بهای اين کالا را پايين بيآورد تا رقيب بزرگ منطقه ای اش را، که ايران باشد، در وضعيت اقتصادی شکننده تری قرار بدهد؟
اين کاملا درست است که رياض علاقه ای به کاهش توليد نفت خود و سازمان «اوپک» نشان نميدهد و حتی ارزان فروشی ميکند. اين را نيز می توان پذيرفت که سعودی ها از اين که ايران دچار مشکلات اقتصای بيشتری بشود، مسلما ناراضی نخواهند بود.
ولی هدف اصلی رياض از ارزان فروشی نفت، چيز ديگری است. عربستان سعودی با اين کار، از منافع خود در حفظ بازار هايش دفاع ميکند. اين درسی است که رياض از رويداد های نفتی دهه ۱۹۸۰ ميلادی گرفته است. طی اين دهه بهای نفت از ۳۵ دلار به زير ده دلار کاهش يافت. عربستان برای مقابله با اين وضعيت توليدش را به مقدار قابل ملاحظه ای پايين برد. ولی ديگر توليد کنندگان، از جمله قدرت های تازه نفتی مثل انگلستان و نروژ، از سياست رياض پيروی نکردند. حاصل آنکه سعودی ها بخش مهمی از بازار های خود را از دست دادند و قيمت نفت هم سال ها در سطحی پايين باقی ماند.
با درس گرفتن از اين رويداد، رياض حفظ بازار هايش را، برای دفاع از منافع خود، موثرتر از کاهش توليد به منظور بالا بردن قيمت ها میداند.
البته تداوم توليد نفت «اوپک» و عربستان سعودی در سطح کنونی، با حفظ عرضه در سطحی بالا تر از تقاضا، به کاهش بهای نفت دامن ميزند و منافع سعودی ها را نيز در کوتاه مدت تهديد ميکند. ولی رياض از ذخاير ارزی لازم برای مقابله با اين دشواری ها برخوردار است. در عوض رهبران سعودی می توانند بر اين محاسبه تکيه کنند که در صورت فرو ريزی باز هم بيشتر قيمت نفت، توليد اين کالا در بسياری از نقاط جهان از جمله آمريکا، به دليل غير اقتصادی شدن، متوقف ميشود. آنگاه عرضه نفت کم خواهد شد و بهای آن دوباره بالا خواهد رفت. اين استراتژی رياض است و تضمينی هم وجود ندارد که حتما موقف خواهد شد.
می بينيم که در تحولات کنونی بازار جهانی نفت، کاسه ای زير نيم کاسه نيست، و يا اگر هم باشد، عامل اصلی آن فعل و انفعال های عادی از جمله رابطه ميان عرضه و تقاضا است. البته بازيگران خرد و کلان نيز بر پايه محاسبات درست يا نادرست خود می توانند بر اين تحولات تاثير بگذارند.
27/10/2014