همن سیدی
جامعه ایران هیچگاه به اندازه دوران کنونی دچار شکافهای متعدد نبوده است. از شکافهای اقتصادی- طبقاتی و سیاسی گرفته تا شکافهای جنسیتی، فرهنگی، مذهبی و... در این میان معضل اقلیت هایی که در مناطق غیرمرکزی ایران زندگی میکنند، به موردی خاص تبدیل شده که در تضاد با حکومت مرکزی ممکن است به شکافی افقی و یا شکافی با قابلیت تفکیک از هم تبدیل شود و به همین دلیل اکنون بسیاری را نگران تجزیه ایران کرده است.
هرچند هنوز شکاف سیاسی (نزاع دموکراسیخواهی و دیکتاتوری) شکاف اصلی را در میان شکافهای موجود تشکیل میدهد و فعالان تلاش برای رفع سایر شکافها هم خود را دموکراسیخواه در تقابل کامل با حاکمیت دیکتاتوری میبینند، اما این اصلی بودن شکاف سیاسی ممکن است در مکانها و زمانهای متفاوت تغییر کند. به عنوان مثال اگر تضاد حکومت شیعی کنونی با سنیمذهبهای کشور شدت بیشتری بیابد و سرکوبها در این راستا جهتدارتر شوند، ممکن است سنیگرایی افراطی که هیچ سنخیتی هم با دموکراسیخواهی ندارد، به خواست اکثریت سنیها تبدیل شود و یا در مورد حقوق اقلیتهای غیر فارس، اگر آنها طیفهایی از اپوزیسیون را هم در مورد حقوق خود همراه یا همعقیده با حاکمان جمهوری اسلامی ببینند، ممکن است تلاش برای رفع ستمهای خاص خود را بر تلاش برای رفع ستمهای عمومی مقدم بدانند.
آنچه این احتمال را شدت میدهد همپوشانی شکافها در این مناطق است. آنگاه که آنها احساس میکنند همزمان مثلا دچار مشکلات فرهنگی با مرکز هستند، یا تبعیضهای اقتصادی هم در مورد آنها اعمال میشود و یا همزمان از لحاظ مذهبی هم مورد تبعیض واقع میشوند، در واقع همپوشانی شکافها یا تعمیق شکافها صورت گرفته است.
دلیل عدم تفاهمها:
معمولا درک این ستمهای مضاعف و همپوشانی انواع آنها توسط کسانی که خود مورد ستمهای متفاوتی واقع شدهاند آسان نیست و سوتفاهمهایی را به وجود میآورد.
تقریبا در همه دورههای تاریخ معاصر، دولتهای مرکزی ایران هیچگاه نماینده مردم مناطق مرکزی ایران نبودهاند و مردم این مناطق خود از قربانیان حاکمیتهای دیکتاتوری بوده اند، اما متاثر از همین فشارها و ستمها، فرصتی برای درک مشکلات مضاعف دیگر هموطنان را نداشتهاند و حتی شماری از آنها توجیهات حکومت مرکزی در مورد علل مشکلات سایر مناطق را پذیرفتهاند.
بعضی از ایرانیان چند سالی است در داخل و خارج از کشور نگران تجزیه کشورشان هستند، اما نکته پر اهمیت اینجاست که اگر تهدید بالقوه تجزیه ایران برای آنها قدمتی چند ساله دارد، تهدید بالفعل ستم مضاعف بر اقلیتها، قدمتی نود ساله دارد. آنها درهر دو دوره حاکمیت پهلوی و جمهوری اسلامی از حقوق بدیهی و انسانی خود محروم بودهاند و این محرومیتها، مضاف بر محرومیت کلی از آزادی و دموکراسی بوده است که سایر هموطنان با آن مواجه بوده اند.
وحدت یا یکیسازی؟
متاثر از تعریفی غلط از وحدت، تنوع و تکثرهمواره درمناطق مختلف ایران انکار شده و در دوره هر دو حاکمیت (پهلوی و جمهوری اسلامی)، یکی با محوریت خاک و دیگری با محوریت خدا، واحدسازی و یکپارچهسازی را رمز وحدت قرار دادهاند، غافل ازاینکه پایدارترین نوع وحدتها، در حین تکثر و با احترام به تنوعها شکل میگیرد.
آن طیف از دموکراسیخواهان که نگران تجزیه ایران هم هستند، میباید ضمن ارائه تعریفی نو از وحدت و همچنین بازتعریف مفاهیم وطن و هموطن، برای آینده ایران جاذبههای ماندن با مرکز را چنان تقویت کنند که بر دافعههای گریز از مرکز غلبه کند. آنها با آموختن از تجارب منفی دو حاکمیت گذشته و کنونی باید مفاهیم آزادی، برابری و حقوق بشر را با این نگاه ویژه تعریف کنند که این بار نه خدا و نه خاک، که خود انسانها و و خواستههای بدیهیشان محور این تعاریف قرار گیرد. همزمان دوستداران خاک و باورمندان به خدا را هم اطمینان دهند که اگر خلقی بر روی این خاک در عدالت و آزادی بدون تبعیض به سر برند، خاک و خدایشان محفوظ خواهد بود.
تمرینی برای تغییر تعاریف:
دموکراسیخواهان نگران تجزیه ایران، در این راستا و در مرحله کنونی که هنوز در مرحله گذار به دموکراسی قرار دارند، بهتر است تغییراتی را در گفتار و اندیشه خود شکل دهند. لحن و شیوه گفتار دموکراسیخواهان بهتر است – حتی به صورت ناخواسته و غیرارادی- حق به جانب و قیممابانه نباشد. در این مورد چون ممکن است خود متوجه این شیوه بیان خود نباشند باید واکنشها و اعتراضات دوستان غیرفارس خود را جدی بگیرند و با حساسیت، دلیل واکنش آنها را بیابند.
آنها لازم است برای درک ستم مضاعف تلاش کنند. امری که عدم درک آن احساس بیگانگی را شدت میدهد. به عنوان مثال، هنوز هنگامی که من از محرومیت تحصیل به زبان مادری برای این دوستان سخن میگویم، به وضوح، جدی نبودن آنها را در درک این ستم میبینم. طی ۱۹ سال تحصیل در مملکت خود، من حتی حق یک ساعت تحصیل به زبان مادری را نداشتهام و نهایتا در آستانه ۳۰ سالگی و در آنسوی مرزها آنهم به لطف دانشجویانم الفبای زبان مادری را آموختهام. اما شماری از دوستان میگویند: تو که فارسی را از ما بهتر حرف می زنی، کردی هم که کمی بلدی، دیگر چه اعتراضی داری!؟ این یعنی عدم درک مشکلی جدی و آغازی برای یک فاجعه. این تنها یک مثال ساده از دهها مورد سوتفاهم و یا عدم فهم متقابل است.
مواردی هم از عدم درک تعمدی مشاهده میشود که جدا باید از تکرار آن پرهیز کنند، تلاش برای خلاصه کردن ستمهای مضاعف به ستم مذهبی که توسط حکومتی دینی اعمال میشود یکی از این موارد است. تقسیم کردن کردها به کردهای شیعه و کردهای سنی و بیان اینکه گویا تنها کردهای سنی مشکل ستم مضاعف دارند واکنش به حق کردها را در پی دارد. محرومیت از زبان مادری را که تحت هیچ شرایطی نمیتوان ستم مذهبی نامید!
بهتر است از تلاش برای وصل کردن اقلیتها به توطئههای دشمنان و اصرار بر شرکت دادن آنها در نقشه تجزیه ایران پرهیز کرد. بدیهی است که شماری ممکن است تحت فشار ستمها، خواستار اجرای چنین نقشهای باشند و این پدیده البته در میان شماری از فارسها و اعضای احزاب سراسری هم ممکن است پیدا شود، اما وصل کردن هرگونه فعالیت برای رفع ستمهای مضاعف به توطئههای دشمنان ایران، هم بیانصافی است و هم در راستای تعمیق شکافها خواهد بود.
توجه کسانی را که علاقه زیادی به جاسوس و خائن خواندن فعالان حقوق اقلیتها دارند، به این نکته جلب میکنم که در طول تاریخ معاصر ایران، بیشتر دولتهای مرکزی بودهاند که از شرایط منطقهای و معادلات جهانی در راستای سرکوب ناراضیان سود بردهاند یا علیه جنبش مخالفان خود با نیروهای بیگانه تبانی کردهاند. در میان لیست نام کسانی که در حکومت سابق به عنوان جاسوسان کشورهای بیگانه افشا شد، اسامی افرادی از وکیل و وزیر و نخستوزیر و سفیر و... پیدا میشد که بارها مخالفان خود را جاسوسان ونوکران بیگانه خوانده بودند! افتادن به دام بخشش این عناوین به مخالفان، از مبارزان دموکراسیخواه دور باد.
پس از گذار از دوران کنونی
آنچه که اشاره شد تلاشهایی است که در مرحله کنونی و قبل از استقرار دموکراسی باید برای رفع سوتفاهمها و درک متقابل صورت گیرد. اما در دوران استقرار دموکراسی نیز اگر در این راستا تلاشهای ویژهای صورت نگیرد، این خطر ممکن است کماکان وجود داشته باشد، کما اینکه به عنوان مثال، در ترکیه که کشوری ظاهرا دارای دموکراسی و برخوردار از آزادی است، خطر تجزیهطلبی متاثر از ستم علیه اقلیتها پایدار است.
پس حکومت آینده ایران باید:
الف: ضمن اعتراف به هویت ویژه و تنوع وجود اقلیتها، حق آنها را در تعیین سرنوشت به مانند سایر هموطنان به رسمیت بشناسد.
راه دیگری وجود ندارد. در ۹۰ سال گذشته همه راهها برای انکار هویت آنها یا کم رنگکردن این تفاوتها شکست خورده است، به همان اندازه که بعضی به حق، نگران تاکید بیش از حد بر تفاوتها هستند و آن را آغازی برای جداییهای پرخون میدانند، به همان شیوه هم انکار تفاوتها تا کنون پرهزینه بوده و با هم ماندن پرخون و بیآتیه را در پی داشته است.
ب: رفع تبعیضهای جاری علیه آنها را تضمین کند.
پس از پذیرش تنوعها و اعتراف به حقوق همه اقلیتها باید همه تبعیضهایی که به صورت سیستماتیک اعمال میشدهاند رفع شود. تلاش برای تقلیل خواستهها تا چانه زدن بر اجرا کردن یا اجرا نکردن شماری از حقوق سلبشده، مجددا فضای بدبینی و عدم اعتماد را حاکم خواهد کرد، فضایی که به اندازه کافی شرایط برای بازگشت آن آماده است و ذهنیتها هنوز از آن زدوده نشده است.
ج: تبعیضهای اعمال شده در گذشته را جبران کند.
مجموع تبعیضهای اعمال شده طی نود سال در دورههای مختلف و با پوششهای مختلف، به شکلی محسوس به عقبماندگی این مناطق انجامیده است. این تبعیضهای انباشته شده باید با توجه ویژه و با اجرای پروژهها و طرحهای ضربتی به گونهای که کاملا برای مردم آن مناطق محسوس باشد جبران شود. جالب آنکه اختصاص بودجههای جبرانی و تشویق به سرمایهگذاری در این مناطق، خود ضمن رفع شکافها، به موتور پیشرفت و جهش اقتصادی کل کشور هم منجرمیشود.