كنفدرالیسم دموكراتیك، عرصه و تجلی حضور همهی تنوعات و هویتها حتی كوچكترین قبیله و نهاد مدنی است. سعی نوشتار حاضر این است كه ابعاد مختلف این پروژه بررسی شود و برای پرسشهایی كه در مورد چگونگی آن مطرحاند، پاسخهایی ارائه گردد. بنابراین نكاتی اساسی دربارهی كنفدرالیسم دموكراتیك با زبان ساده و فهمپذیر ارائه میشود تا دركی صحیح و عمومی از این نظام شكل گیرد. 1ـ جامعه و فردی كه در نتیجهی سیاستهای سركوبگرانهی دولت حتی از فرهنگ، زبان و هویت تاریخی خویش نیز بیگانه شده و آن را حقیر و بیارزش میانگارد و مدام میخواهد فرهنگ، زبان و هویت خود را همانند دیگران سازد؛ از عشق به خود تهی گشته است، نمیتواند خود را مدیریت نموده و به ناچار برده خواهد ماند. چنین جامعه و فردی، از هستی خود بیگانه شده و قادر به دیدن جهانِ درون خویش نیست. چنین فرد و جامعهای كه از هویت و هستی خود بیگانه شده، به تمامی دچار بیمعنایی و فقدان حقیقت گشته است. به دلیل انحصارگری قدرتهای برتر(دستگاههای دولتی نظیر بخش نظامی و امنیتی) و ترس از تنبیه توسط قانون(كه به میل دولتمردان نوشته و تفسیر میشود نه به میل جامعه)، ارادهی فرد و جامعه درهم میشكند و قوهی اندیشهی سالم و توان زندگی آزاد از وی سلب میگردد. بنابراین ضعیفه، برده و بیروح میشود. چنین تقدیر شومی را دولتـ ملتهای مدرن برای جوامع مختلف در نظر گرفتهاند. سیاستهای دولتـ ملتها كه بر پایهی یكدستسازی(یكسانسازی)، همشكلگردانی و نابودسازی تفاوتهای هویتی استوارند، جوامع و افراد آن را به سمت چنین ازخودبیگانگی و قتلعامشدنی كشانیده است. به عنوان توضیح میتوان گفت: دولتـ ملت همان دولت مدرن امروزی است كه به شدت قدرتطلب، جنگافروز، انحصارگر و سلطهجوست؛ این هیولا برای انباشت حداكثر سرمایه و رسیدن به بیشترین سود و قدرت تلاش میكند تا تمام جامعه(ملت) را از طریق شعارهای ملیگرایانه تابع خویش گرداند و گلهآسا در خدمت به خود بسیج كند؛ جامعه را تحت نام «حقوق» به شكل شهروندان منفرد و بیاخلاق درمیآورد؛ بدین ترتیب در تمام جامعه نفوذ میكند، همه را در سودای كسب قدرت، سود و لذتِ افسارگسیخته تحریك مینماید. از وجدان و روحیهی همیاری دور ساخته و به حالت برده درآورد. دستاوردی كه دولتـ ملت برای خلقهای مختلف جهان و به ویژه خاورمیانه در بر داشته، تنها[بردگی، فقر، جنگ] و اشك و خون بوده و بس. به طوری كه میتوان گفت وضعیتی كه اكنون خلقها و مناطق مختلف خاورمیانه با آن روبرو هستند نوعی «جنگ جهانی سوم» و لحظهی فرود شمشیر نسلكشی فرهنگی است.
كنفدرالیسم دموكراتیك، فرم مدیریت سیاسی تمامی گروهها، خلقها و تنوعات اجتماعیای است كه در پی گذار از چنین نابودیای هستند و میخواهند به شكل ملتی دموكراتیك درآیند. نظام كنفدرالیسم دموكراتیك، یك نظام غیردولتی است و از تمام اشكال مدیریتی قدرتطلب مرسوم، متفاوت است. دلیل دوری كردن از دولتیشدن و عدم قدرتطلبی این است كه هرگاه یك دموكراسی به سمت دولتشدن و دستیابی به قدرت گام بردارد، تیشه بر ریشهی خویش میزند و یك قشر ممتاز را جایگزین مدیریت ذاتی و كمونال(جمعی، اشتراكی) جامعه میگرداند. بدین ترتیب به جای «ابراز نظر، مشاركت و ارادهمندی همگان»؛ سلطه و استبداد فرد یا گروهی كه در رأس دولت هستند پدید میآید. كنفدرالیسم دموكراتیك، به جای شعار «برای رهایی از وضع موجود ما هم بایستی یك دولتـ ملت هرچند كوچك، داشته باشیم»، پایههای خود را بر این اصل استوار ساخته است: «هر جامعهای باید طبق هویت خویش دارای مدیریتهای بومی دموكراتیك و غیردولتی باشد».
بایستی توجه داشت كه عدم اتكا به راهكارهای دولتگرا، هرگز به معنای تأیید هرج و مرج نیست. یعنی اگر یك جریان اجتماعیـ سیاسی در پی حل مسائل جامعه باشد و بدون تشكیل دولت در صدد حل مسائل برآید، برخلاف آنچه تصور میشود به معنای وقوع هرج و مرج نیست. بالعكس، این دولت است كه با سازماندهی گروههای قدرتگرا علیه كل جامعه، جامعه را دچار بیمدیریتی، ازهمپاشیدگی و آشوب میگرداند. زیرا رابطههای متكی بر اعمال قدرت، باعث ازخودبیگانگی، تولید بحران، نفی و نابودی میشوند. كنفدرالیسم دموكراتیك كه یك نظام غیردولتی است، با گذار از چنین روابطی و در نتیجهی «همكاری، همزیستی، همپذیری و مشاركت آزادانهی تنوعات اجتماعی خودگردان»، یك نظم سیاسی درهمتنیده و كلیتمند محسوب میشود كه در آن جامعه به بهترین نحو میتواند امور خویش را سر و سامان دهد.
كنفدراسیون دموكراتیك یك اتحادیهی نامتمركز، فارغ از ملیگرایی و عاری از قدرتطلبی است كه دغدغهی دستكاری مرزهای سیاسی موجود و دست زدن به مرزبندیهای تازهای را ندارد. این اتحادیه دربرگیرندهی تمام واحدهای اجتماعی غیردولتی اعم از عقیدتی، فرهنگی، اقتصادی و... است كه به شكل خودگردان به مدیریت امور خود میپردازند. (معنای واژهی فئودوس عبارت است از: فراگیرترین، اتحادیه، همپیمانی، همه را در درون خود گنجاندن، همبستگی و تشكیل مجموعهای را دادن. كنفدراسیون، اتحادیهی نامتمركز و منعطفی است كه در آن مجموعهای از گروهها و تنوعات هویتی بر پایهی یك تعهد آگاهانه و اخلاقی فراتر از قانون، ضمن حفظ هویت و موجودیت خود، یك موجودیت جمعیتر و كل تازهای را تشكیل میدهند).
2ـ در نظام كنفدرالیسم دموكراتیك از آنجا كه هر فرد در بحث و گفتگوها، روند تصمیمگیریها و اجرای سیاستها مشاركت میكند و میتواند به خود و هستی خویش معنا ببخشد، بنابراین احساس كرامت، باشخصیتبودن و خودباوری در شخص ایجاد میشود. دموكراسی راستین، مشاركت آزادانهی همهی ارادههاست در مدیریتكردن و اعتلای همهی امور زندگی خویش(دموكراسی از دو واژه مشتق شده: دموس به معنای جامعه و كراتیا به معنای خودمدیریتی؛ بنابراین معنای سادهی دموكراسی خودمدیریتی جامعه است). از همین رو هر فرد مشاركتورز در جامعهای دموكراتیك، ارزشمند بودن خود را درك مینماید و به خودیابی هویتی دست مییابد. از یأس، سرخوردگی، پوچی و ضعفی كه در نظامهای دولتی و قدرتگرا به آنها دچار گشته رهایی مییابد و دیگر بار احساس دلگرمی مینماید و شور زندگی در وی ایجاد میشود. نوعی حساسیت، احساس تعهد و مسئولیتپذیری در قبال مسائل دیگران پدید میآید. از امور بهداشتی، ورزشی، زیستمحیطی گرفته تا رفاه، بهسازی شهر و روستا، اقتصاد، سیاست و دفاع ذاتی(دفاع از خود)، همواره شور و مشورت، همگرایی، همدلی و توجه به آرای یكدیگر ملاك قرار داده میشود. از همین رو هیچ فرد، جمعیت، گروه و اقلیتی كه در چارچوب این نظام به سر میبرد، احساس بیهویتی، استحاله شدن(ذوب گشتن)، بیارادگی و در حاشیهماندن نخواهد كرد. در این نظام جایی برای خودباختگی، یأس و پوچی و بردگی وجود ندارد، زیرا هر فرد و گروهی طبق واقعیت اجتماعی خود زندگی میكند. یعنی تمام اندوختههای گذشتهی جامعهی خود را [همراه] داشته و با آنها بهسر میبرد، هیجان حضور در لحظهی اكنون و مشاركت در مدیریت زندگی آزاد خود را دارد و با امید و شوقی بیپایان چشم به افقهای آینده دوخته و زندگی میكند. چنین زندگیای از هر نوع زندگی دیگری به حقیقت، راستی و فرزانگی نزدیكتر است. با توجه به این واقعیت است كه میتوان گفت نظام كنفدرالیسم دموكراتیك یك نظام بسته و قطعیتگرا نیست، به اندازهای كه بر ارزشهای تاریخی گذشته اتكا میورزد، امروزین و مدرن است و به همان اندازه نیز برای اندیشهها و تحولات زیبای آینده مساعد است.
3ـ كنفدرالیسم دموكراتیك نظامی است كه بدون ایجاد تغییر در مرزبندیهای سیاسی موجود یا دستكاری قلمرو دولتهای یكپارچه(یونیتر و دارای تمامیت ارضی) ایجاد میشود. یعنی یكپارچگی هیچ كشوری را از بین نمیبرد و مرزهای تازهای ترسیم نمیكند. كنفدرالیسم دموكراتیك كُردستان كه فرم مدیریت سیاسی ملت دموكراتیك كُرد است، بدون دستكاری در مرزهای سیاسی «تركیه، ایران، عراق و سوریه»، تمام تنوعات فرهنگی و واحدهای اجتماعی کُرد و سایر هویتهایی كه در میان کُردها زندگی میكنند(نظیر آذری، آشوری، ارمنی و...) را در درون خود جای میدهد و امكان مدیریتهای خودگردان آنها و آزادیشان را فراهم میآورد.
این قابلیت نظام كنفدرالیسم دموكراتیك، در نواحی و مناطق مختلف هر كشور یا سرزمینی مصداق دارد. به عنوان نمونه، شمال ایران و نواحی پیرامون دریای خزر(گلستان، مازندران، گیلان و دماوند ـ طبرستان و دیلمان) از لحاظ تنوعات هویتی بسیار غنی است. گیلكها، گالشها، مازنیها، تاتها، کُردها، تركمنها، تالشها، قزاقها، سیستانیها، كولیها و تنوعات هویتی با زبانها و لهجههای بسیاری در آنجا زندگی میكنند. برای آنكه تمام این تنوعات فرهنگی بتوانند از یك نظام مدیریتی بومی برخوردار باشند و به رفع مشكلات خویش بپردازند، میتوان نوعی سازماندهی در قالب اتحادیهی دموكراتیك خزر كه بخشی از «كنفدراسیون دموكراتیك ایران» خواهد بود را طرحریزی و اجرا نمود. چنین ساختار دموكراتیكی میتواند تمام این تنوعات هویتی را در خود جای دهد. بدین ترتیب خلقهای این منطقه از مدیریتهای بومی و ذاتی برخوردار خواهند بود كه حافظ هویت و فرهنگ آنهاست. چنین ساختاری منعطف است؛ مثلا کُردهایی كه از دیرباز در این نواحی ساكن شدهاند علاوه بر اینكه در چارچوب یك نظام مشترك دموكراتیك با ملیتهای همجوار خود همچنان خواهند زیست به عنوان بخشی از ملت دموكراتیك کُرد در كنفدرالیسم دموكراتیك کُردستان نیز جای خواهند داشت. یعنی ساختار كنفدرالیسم دموكراتیك به گونهای منعطف است كه در برابر «چندهویتیبودن» و «مشاركتداشتن همزمان در چند ساختار كنفدرال» ایجاد مانع نمیكند. چنین ساختارهای كنفدراتیو دموكراتیكی را میتوان در جای جای ایران و در چارچوب كلیتی به نام «كنفدراسیون دموكراتیك ایران» تشكیل داد. مناطق بسیاری از ایران نظیر خراسان، همدان، مركزی(اراك)، خوزستان(اهواز)، اصفهان، کُردستان(اعم از تمام مناطق کُردنشین) و... تكملیتی نیستند و تنوعات اتنیكی(قومی) و مذهبی مختلفی دارند كه بهترین راهحل برای همزیستی خلقهای این مناطق و برخورداری عادلانه و برابر آنها از مدیریتهای دموكراتیك نامتمركز و بومی، كنفدرالیسم دموكراتیك است. راهكارهای نژادپرستانه، ملیگرا و دولتی جز ایجاد تنش و درگیری در این مناطق نتیجهای حاصل نخواهد كرد. كافیست به عراق و وضعیت وخیم شهرهای كثیرالملهای نظیر كركوك(متشكل از اهالی کُرد، تركمن، عرب، آشوری و كلدانی) نگاه كنیم تا واقعیت امر را بهتر درك نماییم. روز به روز بیشتر اثبات میشود كه تنها راه گذار از خونریزیهای فزاینده در كركوك و مناطق نظیر آن ایجاد یك ساختار كنفدرال دموكراتیك است كه همهی تنوعات ملیتی و مذهبی را در خود جای دهد.
جز یك ساختار كنفدراتیو دموكراتیك كه فارغ از مرز و محدوده باشد و مرزهای استانی و كشوری را مانعی برای خود به حساب نیاورد، هیچ ساختار مدیریتی دیگری نمیتواند کُردهای پراكنده در تمام ایران(کُردهای كرمانج خراسان و سایر کُردهایی كه در سرتاسر ایران از نواحی شمالی ایران گرفته تا قم، قزوین، كرمان، فارس، بوشهر، بلوچستان و... بهشكلی گسسته از جغرافیای کُردستان زندگی میكنند) و کُردهایی كه در اروپا، روسیه، آمریكا و سایر نقاط جهان به سر میبرند را با کُردهای بخشهای چهارگانهی کُردستان(شرق کُردستان واقع در ایران، شمال کُردستان واقع در تركیه، جنوب کُردستان واقع در عراق، غرب کُردستان واقع در سوریه) به شكل یك ملت دموكراتیك به هم پیوند داده و كلیتی را تشكیل دهد. به ویژه شهرهایی كه دارای بافت چندملیتی و چند دینی میباشند فوریت بیشتری برای راهكار كنفدرال دموكراتیك دارند. بهطور مثال در شهرها و مناطقی از کُردستان نظیر ارومیه، ماكو، خوی و سلماس(متشكل از کُرد، آذری، آشوری و ارمنی)؛ قروه، بیجار و نقده(کُرد و آذری)؛ دهلران(کُرد و عرب) و دیگر مناطقی كه بافت جمعیتی آنها تركیبی از کُرد و دیگر ملیتهاست، بهترین راهكار برای همزیستی این خلقها برقراری نظام كنفدرالیسم دموكراتیك است.
با توجه به تنوعات بسیار گستردهی فرهنگی و زبانی در ایران، نظام كنفدرالیسم دموكراتیك میتواند به بهترین نحو توان چارهیاب بودن خویش را جلوهگر سازد. این نظام میتواند پیوندهای تاریخی و فرهنگی هر خلقی كه جغرافیای محل سكونتش توسط مرزبندیهای دویستسالهی اخیر تجزیه شده و بافت جامعهاش ازهمگسسته را بار دیگر و اینبار بدون نیاز به تشكیل دولت و مرزی تازه، برقرار كند(نظیر وضعیت خلقهای تركمن، تالش، کُرد، بلوچ، آذری و نظایر آنها كه علاوه بر ایران در كشورهای دیگر نیز زندگی میكنند). بهویژه تشكیل كنفدراسیونی به شكل «كنفدراسیون دموكراتیك شرق ایران، پاكستان و افغانستان» كه مركز آن پنجاب باشد بر مبنای جغرافیای فرهنگی این منطقه ضرورت یافته است(این اتحادیه نیز بدون نیاز به تخریب مرزهای این دولتها شكل میگیرد).
نكتهای كه باید به آن توجه نمود این است كه ملت دموكراتیك با دولتـ ملت و ملتِ دولتی به كلی فرق دارد. شالودهی دولتـ ملت این است كه سلطهی خود را از طریق ایجاد یك شهروند تكزبانی و تك قومیتی بر همگان برقرار سازد. شهروند دولتـ ملت به یك عقیدهی رسمی و مقدسات ساختگی آن وابسته میگردد و طبق قوانین آن هدایت میشود. این اعتقاد رسمی نوعی میهندوستی نیست، بلكه یك ملیتگرایی نژادپرستانه است. این ملیگرایی كه از طریق دولتـ ملت به جامعه تزریق میشود تا حد یك دینگرایی، افراطی است(چنانكه هر شهروند با مراسمات ساختگی ملی كه توسط دولتها به پا میشوند، به هیجان درمیآید و حاضر است روزانه به جنگطلبیهای خدای دولتـ ملت خدمت كند). دولتـ ملت، تنوعات اجتماعی را قبول نمیكند. بلكه میخواهد ارزشهای همهی گروههای اجتماعی را به خود شبیه و همسان گرداند. اما ملت دموكراتیك، از زبانها، اتنیسیتهها(اقوام)، ادیان، ملتها و فرهنگها، گروهها و افراد دارای منافع جداگانهی بسیاری تشكیل شده است. در ملت دموكراتیك، به اندازهی اهمیت شهروند،؛ جماعتها، گروهها و جامعهی مدنی نیز اهمیت دارند و موجودیت آنها را تحت ضمانت قرار میدهد. شهروندی تنها وقتی معنادار است كه به گروه، جماعت و جامعهی مدنی تعلق داشته باشد. زیرا فرد بدون جامعه نمیتواند از معنایی جهانشمول(عام) برخوردار باشد و در تكماندگی خود بیمعنا میشود.
4ـ هر دولت، از طریق «تعیین مرزهای سیاسی، تشكیل بازار، وضع حقوق، تاریخسازی، اعلان زبان رسمی، مشخصكردن دین رسمی و تولید فرهنگ یكسان» موقعیت ملت تحت سلطهی خود را مشخص میكند. چون ملت تحت سلطهی آنها فاقد مدیریت ذاتی است، نمیتواند ادعای آزادشدن و همبستگی داوطلبانه در درون خویش نماید. ملتی میتواند ادعای آزادی و همبستگی نماید كه این را به شكل دستیابی به خودگردانی(اتونومی) دموكراتیك نشان دهد. یك ملت آلوده به اندیشهی ملیگرایی، به شكل دولت تبلور مییابد. میتوان این ملت را ملتِ دولت یا ملت حقوقی، ملتِ ارتش و یا حتی ملت بازار نامید. زیرا ملتی كه به قدرت و ملیگرایی آلوده شده، تحت كنترل این پدیدهها قرار گرفته و با آنها تجلی پیدا میكند. اما ملتی كه دارای ذهنیتی آزادیخواه است و بر مبنای همزیستی و همبستگی متقابلِ تمام تنوعات درونیاش زندگی میكند و نه بر مبنای «بازار، مرزهای سیاسی، زبان رسمی، دین رسمی، حقوق، و فرهنگی یكدستشده»، جسم و پیكری به نام «اتونومی یا خودگردانی دموكراتیك» دارد(خودگردانی دموكراتیك مد نظر ما به تمامی با اتونومیها یا خودگردانیهای دولتی متفاوت است). ملتی كه از لحاظ ذهنیتی بر آزادی و همبستگی خویش خودآگاهی دارد و از لحاظ عینی نیز از خودگردانی دموكراتیك برخوردار باشد، یك ملت دموكراتیك خواهد بود. این ملت نه از راه خشونت، انكار و نسلكشی فرهنگی بلكه بر مبنای ارادهی آزاد افراد و گروههای مختلف اجتماعی پدید میآید. این ملت دموكراتیك از لحاظ سیاسی دارای فرم كنفدرالیستی دموكراتیك است. ملت دموكراتیك چون از تنوعات زبانیـ دینی، هویتها، گروهها و سازماندهیهای اقتصادی مختلفی تشكیل شده و برخلاف ملتِ دولتی دچار «یكدستشدن و همسانسازی» نشده است، بنابراین همهی این تنوعات را در چارچوب یك نظام كنفدرال دموكراتیك جای میدهد تا تمام آن تنوعات بتوانند بر مبنای ارادهی ذاتی خود مشاركت سیاسی به عمل آورند.
خودگردانی دموكراتیك یا از طریق مسالمتجویانه و ایجاد یك قانون اساسی دموكراتیك كه رابطهی میان ملت دموكراتیك با دولت را مشخص میگرداند، شكل میگیرد(در این صورت باید دولتـ ملت دست از سیاست سركوب و نفی ملت بردارد و ملت نیز از ایدهی ایجاد دولتـ ملت مخصوص به خود دست بكشد). در صورت عدم تمایل دولت به ایجاد قانون اساسی دموكراتیك و اصرار بر سیاستهای سركوب و سلطهگری؛ خودگردانی دموكراتیك از راه جنگ همهجانبه و خستگیناپذیری كه ملت برای حفظ موجودیت خویش و رسیدن به زندگی آزاد انجام میدهد، شكل خواهد گرفت.
خلقها و موجودیتهای فرهنگی مختلف ایران همیشه همدلی را بر همزبانشدن(یا تكهویتی بودن) ترجیح دادهاند. از همین رو هر موجودیت فرهنگی و هویتی به اندازهای كه با مركزگرایی قاطعانه، استحالهی فرهنگی و نابودی مدیریت ذاتیاش در ستیز بوده است، با سایر موجودیتهای فرهنگی و هویتی ایران در همزیستی به سر برده و به این همزیستی اعتقاد داشته است. در صورت اتكا به راهكار ملت دموكراتیك و میهن مشترك، هم كلیت ملت دموكراتیك ایران ایجاد میشود و هم تنوعات هویتی ایران میتوانند از زیر تیغ نسلكشی فرهنگی نجات یابند و از طریق مدیریتهای ذاتی خود زندگی آزاد خویش را سامان بخشند. در این بین خلق فارس نیز همچون دیگر خلقهای ایران از مركزگرایی و استبداد طبقات فرادست دولتی زیان دیده است. حفظ رابطهی تاریخی و همزیستانهی خلقهای مختلف ایران با فارسها تنها از طریق یك نظام دموكراتیك ممكن است. كنفدراسیون دموكراتیك ایران كه تمام تنوعات فرهنگیـ زبانیـ هویتی و آیینی ایران(موزاییك رنگارنگ ایران) را به گونهای آزادانه و برابر مشاركت میدهد، این امر را ممكن خواهد ساخت و تحت ضمانت قرار خواهد داد.
5ـ ملتِ دولتی، بر مبنای اشتراكات ذهنیتی و فرهنگی نظیر تاریخ، مرز، زبان، دین، بازار و... شكل میگیرد كه البته این مشتركبودن با زور دستگاههای دولتی و از طریق حذف تنوعات و تكدین، تكزبان و تكفرهنگی كردن ایجاد میشود. اما ملت دموكراتیك و غیردولتی، تنها به اشتراكات ذهنیتی و فرهنگی كفایت نكرده و همهی زیرمجموعههای خود را در نهادهای خودگردان دموكراتیك گردهم آورده و مدیریت میكند. ملتی میتواند دموكراتیك باشد كه روش مدیریتی آن دموكراتیك و خودگردان باشد و از برآیند حضور داوطلبانهی همهی تنوعات شكل گرفته باشد. بنابراین ملت دموكراتیك، با مبنا گرفتن مدیریتهای ذاتی دموكراتیك به جای مدیریتهای استثمارگر دولتی، امكان آزادی و برابری و عدالت را فراهم میآورد.
ملت دموكراتیك به وطن مشترك و آزاد اهمیت میدهد اما به جای پرستش پدیدههایی نظیر مرز كه به شكل بت درآمدهاند، به ستایش زندگی آزاد میپردازد. پیداست كه هر چه مرزها قاطعتر و بستهتر شوند و وطن در حصار تعصب كشیده شود، اسارت در میان دیوارهای ذهنی بیشتر میگردد. دولتـ ملت خدایی است كه ملت را با شعارهای ملیگرایانه(در مورد برتری و شكوه نژاد، تاریخ، ارتش، مرز، دین، زبان، فرهنگ، تیم ملی فوتبال، پرچم و صدها مورد نظیر آن) هدایت میكند و تابع خود میگرداند. آنچه در این میان قداست مییابد خود دولت است. بنابراین ملتهایی كه تشكیل دولتـ ملت را برای خود هدف قرار دهند، با دستان خویش آزادی را از خود سلب میكنند.
ملت دموكراتیك در پی مشاركتدادن همهی عناصر جمعی و برقراری روابط متقابل نیرومند است اما ملتِ دولتی در اثر انحصارگری دولتـ ملت دچار نابودی تنوعات درونی خود گشته، روابط آزاد اجزایش از میان رفته، هویتهای متفاوتش در كورهی نسلكشی ذوب شدهاند و نهایتا به شكل یك تودهی همشكل و بیاراده درآمده است. زندگی وقتی بامعناست كه تنوعات و تفاوتها موجود باشند. اگر جهان ما تنها یك نوع گیاه، یك نوع حیوان و یا یك نوع سنگ میداشت زندگی چقدر میتوانست بامعنا و باشكوه باشد؟! بنابراین تلاش دولتـ ملتها برای شبیهكردن همهی شهروندان به هم و تكشخصیتی كردن آنها به معنای رساندن انسان به سطح «هیچ» است. وقتی تفاوت و تنوعی در میان نباشد، گویی هیچ چیزی وجود ندارد و مرگ و نیستی حكمفرماست.
ملت دموكراتیك، هر قبیله، ایل، آیین، جماعت، گویش و تفاوتی را محترم، زیبا و غنایی بزرگ میشمارد. ملت دموكراتیك ارباب و كارفرما ندارد. خودش همهكاره است. این ملت ساختاری است چند زبانی، چند اتنیسیتهای، چند دینی، چند مذهبی و دارای تشكلهای سیاسی پرشمار. بنابراین كنفدرالیسم دموكراتیك، عرصه و تجلی حضور همهی تنوعات و هویتها حتی كوچكترین قبیله و نهاد مدنی است. بنابراین به جای شعار تكوطن، تكپرچم، تكزبان و تكآیین كه معنایی جز ستم بر کُرد، بلوچ، آذری، عرب و ... ندارد میتوان در چارچوب «وطن مشترك، پرچمهای بسیار و زبانها و آیینهای مختلف» كلیتی دوستانه را به شكل ملت دموكراتیك ایران به وجود آورد. این امر به معنای رقم زدن یك نوزایی(رنسانس) واقعی و رسیدن به صلح، آزادی، برابری و عدالت راستین است.
6ـ در نظام دولتـ ملت(كه سلطهگرترین مدل دولتی است)، از برابری و حقوق برابر بحث میشود. یعنی گفته میشود كه شهروندان در مقابل حقوق دولتی از برابری برخوردارند. اما واقعیت این است كه شهروندان در نظام دولتـ ملت همه تكتیپ و یكدست میشوند و تفاوتهای جوهری كه نماد موجودیت ویژهی هركدام از آنهاست، از آنان سلب شده و سپس در مقابل حقوق، مساوی قلمداد میشوند. یعنی ابتدا آنها را از جامعه، فرهنگ، تاریخ، اراده و ماهیت خود دور ساخته و آنگاه این موجودیت ازخودبیگانهشده را در مقابل ماشین حقوق كه در آن خبری از اخلاق و معنویت نیست قرار میدهند و میگویند شما برابرید! پیداست كه چنین برابریای هیچ معنا و مفهومی ندارد و تنها یك عمل متقلبانه و دروغی بزرگ است.
در نظام كنفدرالیسم دموكراتیك، برابری وجود دارد. اما برابریای كه تفاوتها را مد نظر قرار میدهد(به عبارتی، برابری ضمن حفظ تفاوتمندیهای همگان). همهی واحدها با هم برابر هستند ولی با مدنظر قرار دادن قابلیتها، ویژگیها و تفاوتهای هر كدام، نه بر مبنای یكدست كردن و كُشتن تفاوتها و رنگهای مختلف آنها. برابری اگر بر مبنای یكدست كردن و همسانسازی باشد هیچ عدالتی در آن نیست. مثلا جمهوری اسلامی میكوشد تا همهی تنوعات هویتی ایران را تابع هویت مركزی فارسـ شیعی نماید تا به زعم خویش همه در برابر قانون و حقوق یكسان شوند؛ ناگفته پیداست كه چنین عملكردی هرگز به معنای برابری نیست.
7ـ مفاد حقوقی دولتی در راستای تضعیف جامعهی اخلاقیـ سیاسی و بازگذاردن دست دولت جهت هر نوع مداخلهای حتی در ریزترین امور جامعه طرحریزی شدهاند. در برابر این نوع حقوق، حقوق دموكراتیك بر پایهی برابری استوار است و بیش از حد نیز به تعیین مفاد و تنظیمات عریض و طویل نمیانجامد. زیرا ساختار اخلاقیـ سیاسی و تنظیمات امور بر مبنای آن، تاریخیترین و بهترین راهكار جامعه برای حل مسائل خود بوده است. وقتی ملت دموكراتیك بر مبنای سازشی اصولی با دولتـ ملت زیر یك سقف سیاسی مشترك گرد آمد، آنگاه به حقوق نیاز هست. در این حالت باید قوانین ملی و قوانین مدیریت بومی از هم مجزا باشند و اجتماعات بومی و فرهنگی بتوانند با مقاومت در برابر مركزگرایی، قوانین مدیریتهای بومی خویش را اجرا كنند. به طور مثال اینك در ایالات متحدهی آمریكا و اتحادیهی اروپا نظام حقوقی فدرال و كنفدرال برقرار میباشد. چنین نظامهایی جهت حفظ منافع اجتماعات بومی، انحصارگری مركزی را متوازن مینمایند.
دولتـ ملتهای حاكم بر کُردستان یا موجودیت کُردها را از لحاظ حقوقی به رسمیت خواهند شناخت یا اینكه كنفدرالیسم دموكراتیك کُردستان به شكل یكطرفه حقوق خودگردانی دموكراتیك خویش را تدوین مینماید. اما تلاش اولویتدار كنفدرالیسم دموكراتیك کُردستان این است كه بر مبنای سازشی اصولین با دولتها، موقعیت خودگردانی دموكراتیك خود را در چارچوب قانون اساسی ملی دموكراتیك بگنجاند. مدیریت خودگردانی دموكراتیك در کُردستان یك مدیریت حقوقی دولتی نیست، بلكه مدیریتی دموكراتیك در سطوح بومی و منطقهای میباشد.
8ـ به جای حقوق و نمایندگیهای دولتی كه خود را نماینده و مدافع جامعه معرفی میكنند اما اساسا ابزارهایی برای استثمار جامعهاند، در كنفدرالیسم دموكراتیك بر ارزشهای سیاسی و اخلاقی خود جامعه اتكا میشود. در كنفدرالیسم دموكراتیك، هر نوع فعالیت اجتماعی و هر راهكاری كه برای حل مسائل اجتماعی در نظر گرفته شود، پایبند معیارهای دموكراسی مشاركتی مستقیم(بیواسطه) است. در دموكراسی مستقیم، واحدهای بومی گرد هم میآیند، مسائل خود را به بحث میگذارند، سیاستهای خود را تنظیم میكنند و مسئولین اجرایی را برمیگزینند. یعنی نظر و دیدگاه همگان در آن مبنا قرار میگیرد. به عنوان مثال میتوان به این نمونه اشاره كرد: در بارسلون مركز بخش خودگردان كاتالونیای اسپانیا، شهروندان در میدان كاتالونیا گرد میآیند و فضای عمومی را به محل بحث و گفتگو برای حل مسائل(مسكن، بهداشت، آموزش و..) و خودسازماندهی نهادهای مدنی مبدل میكنند. كمیسیونهای مختلفی را كه هر كس میتواند با حضور در میدان، در آنها شركت نماید تشكیل میدهند و این كمیسیونها مسائل و نیازهای شهر را به بحث و گفتگو و نهایتا تصمیمگیری میگذارند. این شیوه بدون مداخلهی نهادهای حكومتی صورت میگیرد. آنها از امكانات اینترنتی نظیر فیسبوك، تویتر، وبلاگها، تالارهای اینترنتی و نظایر آن نیز در راه رشد این دموكراسی مستقیم استفاده میكنند.
در برخی كشورهای كوچك كه چند هزار نفر جمعیت دارند، شكلهایی از دموكراسی مستقیم به چشم میخورد؛ افراد در روزهای مشخص در محلی گرد هم میآیند و از طریق بحث و ابراز نظر به امور سیاسی خود سر و سامان میدهند و اقدامات ضروری را تصویب مینمایند. همچنین در صورت نیاز، مسئولینی كه در كارهای خود كاستی و اهمال نمودهاند را انتقاد و حتی عزل مینمایند. در دولتشهرهای یونان باستان نظیر آتن، دموكراسی مستقیم وجود داشته است. امروزه نیز در برخی از كانتونهای كوچك سوئیس و برخی ایالتهای آمریكا این نوع دموكراسی وجود دارد. اما این دموكراسیها از خصلتی ریشهای(رادیكال) برخوردار نیستند. در این نوع دموكراسیها كه نتوانستهاند از حملات عقیدتی و سیاسی دولتها خود را رهایی بخشند، جنسیتگرایی(تبعیض علیه زنان) و نفوذ و سلطهی طبقات خاص به چشم میخورد. خود دموكراسی آتن نیز یك دموكراسی طبقاتی بوده است و همهی جامعه را در خود جای نداده است. به طوری كه طبقهی اَشراف نفوذ و سلطهای گسترده بر روی زنان، جوانان و بردگان ایجاد كردهاند. اما دموكراسی مستقیم در كنفدرالیسم دموكراتیك از خصلتی ریشهای(رادیكال) برخوردار است، فرمالیته(ظاهری) نیست، همهی جامعه را در خود جای میدهد و طبقهـ جنس یا واحد اجتماعی خاصی را بر سایرین مسلط نمیگرداند.
هرچه آگاهی فلسفی و علمی افراد جامعه در نظام كنفدرالیسم دموكراتیك بیشتر میشود و قوهی اظهار نظر و تصمیمگیری رشد میكند، چارهیاب بودن دموكراسی مشاركتی مستقیم نیز بیشتر جلوهگر میشود. دموكراسی مشاركتی مستقیم، نشانگر اعتلای اخلاق است. زیرا اخلاق حكم میكند كه نظرات همهی جامعه ملاك قرار گیرد و هیچ حق و ارادهای پایمال نگردد. اما حقوق و نمایندگی دولتی با رد كردن معیارهای اخلاقی و حاكم كردن حقوق(كه به راحتی قابل دستكاری و قرار گرفتن در خدمت بیعدالتی است)، حوزهی دموكراسی مستقیم را در تنگنا قرار داده و عملا جامعه را از مشاركتورزی در فعالیتهای سیاسیـ اجتماعی و حل مسائل خود كنار میزند. دموكراسی و اخلاق ریشه در یك جا دارند و آن عبارت است از توان ذهنی و عملی جمعی تا یك فعالیت اجتماعی به بهترین نحو از سوی همگان اندیشیده و اجرایی شود. اما حقوق نه تنها در خدمت این امر قرار نمیگیرد بلكه با بستن چشم و گوش جامعه و دوانیدن جامعه در پی مفاد حقوقی، بیشترین سود را به جیب دولت سرازیر میكند. خلاصهوار میتوان گفت: دولتـ ملت با پیشبرد حقوق و رد اخلاق موجب نابودی دموكراسی مشاركتی(مستقیم) میشود، اما كنفدرالیسم دموكراتیك موجبات رشد دموكراسی مشاركتی را فراهم میآورد. هر نوع واحد اجتماعی، هویت، قوم، جماعت دینی، واحد اقتصادی، جریان روشنفكری و فرهنگی میتواند خود را در چارچوب كنفدرالیسم دموكراتیك به گونهای خودگردان(اتونوم) سازماندهی نماید. هر واحد نیز امكان اجرایی كردن دموكراسی مشاركتی(مستقیم) را در درون خود داراست. این واحدهای بومی در میان خود اتحادیههای كنفدرال درست میكنند(در سطح ملی، منطقهای و جهانی). مشخص است اگر همهی زیرمجموعهها و واحدهایی كه در یك اتحادیهی سیاسی جای گرفتهاند از دموكراسی مستقیم در درون خود بهرهمند باشند، آن اتحادیه یك اتحادیهی دموكراتیك خواهد بود. در كنفدرالیسم دموكراتیك، همهی زیرمجموعهها و واحدها در درون خود از دموكراسی مستقیم برخوردارند. بنابراین نظام كنفدرالیسم دموكراتیك از واحدهای بومی كوچك گرفته تا گستردهترین اتحادیههای جهانیای كه تشكیل میدهد، یك نظام دموكراتیك واقعی است؛ در همه جا سیاست دموكراتیك را مبنا قرار میدهد و از انحصارگری و مركزگرایی موجود در نظامهای دولتی گذار میكند.
برگرفته از: کتاب کنفدرالیسم دموکراتیک پروژهای روزآمد برای حل مسئلهی کُرد و دیگر خلقهای ایران نوشتهی "رێوار آبدانان"
منبع:
http://www.pkkonline.net/farsi/index.php?sys=article&;artID=382#.Us0v91nLNuw.facebook
15/1/2014