بهروز بیات
مناقشۀ جمهوری اسلامی ایران با غرب به ویژه آمریکا و اسرائیل پیشینۀ تاریخی و سویههای گوناگون دارد. برنامۀ هستهای یکی از آنها و در عین حال حادترینشان است. موتور محرکۀ دشمنیها را میتوان از جمله در ایدئولوژی و رفتار جمهوری اسلامی یافت که در ناسازگاری با نظم موجود جهانیِ مورد علاقۀ غرب، به ویژه در خاور میانه، پدیدار شده است. این عداوت در گذر زمان زندگی مستقل یافته و خود تبدیل به ابزار اعمال قدرت سیاسی، کسب رانتهای اقتصادی و پیدایش قطبها ثروت شده است. بهرهبران از این وضع به نوبۀ خود وضع موجود را پاس میدارند. البته جنبههای شبهه انگیز برنامۀ هستهای ایران سبب حدت کشمکش شده است، از جمله: تردیدهای نهفته در پارهای پنهانکاریهای اولیه، نبود توجیه اقتصادی، عدم تناسب هزینۀ پیگیری با منافع آتی و انگاشتن اهمیت استراتژیک و امنیتی برای آن.
آیا این تردیدها سیاست غرب را توجیه میکنند؟
شبهات مذکور نمیتوانند توجیهگری معقول برای شدت و حدت واکنشهای غرب به ویژه آمریکا و اسرائیل در مورد این برنامه باشند. این دو کشور به شدت در مورد ابعاد، درجۀ پیشرفت، اهداف و مخاطرات برنامۀ هستهای جمهوری اسلامی برای جهان به ویژه برای اسرائیل مبالغه میکنند.
از محتملترین دلایل چنین بزرگنماییها میتوان اختلافات و مزاحمتهای سیاسی گستردهای را بر شمرد که پس از انقلاب با اشغال سفارت آمریکا درتهران آغاز و سپس در بخشهای گوناگون منطقه استمرار یافتهاند. جمهوری اسلامی از یک انقلاب غربستیز برخواسته است.
چنین نظامی، غرب و شیوۀ زندگی غربی را هم در حوزۀ فرهنگی و هم در قلمرو سیاسی نافی خود و ازاینروی دشمن پنداشته است- عداوتی که در گذر زمان تبدیل به یکی از مهمترین پایههای هویتی جمهوری اسلامی شده است.
نقش دشمنی با غرب در سیاست جمهوری اسلامی
غربستیزی از سه سویه برای حاکمیت جمهوری اسلامی مفید بوده است: برپا و استوار کردن ستون ایدئولوژیک برای انگیزه دهی، نگهداری و تهییج طرفداران، وسیله و بهانۀ سرکوب مخالفان و نهایتأحفظ رانتهای اقتصادی برای بخشهای گوناگون وابسته به حاکمیت.
فزون برین جمهوری اسلامی که رهبر خود را ولی امر مسلمین جهان میپندارد برای برآورده کردن ادعای جهانشمول بودن و همچنین افرایش عمق استراتژیک خود نیاز به تبلیغ و دخالت در امور کشورهای همسایه دارد که متحدین اقتصادی و سیاسی غرباند.
یکی از مهمترین ابزار تبلیغات رژیم اشاره مکرر بر ستمی است که دولت اسرائیل بر فلسطینیان رو ا داشته است. دشمنی با اسرائیل عملأ تبدیل به اهرمی برای گسترش نفوذ جمهوری اسلامی درحزب الله لبنان، حماس و در دیگر کشورهای پیرامون و بهاینوسیله افزایش عمق استراتژیکاش شده است. ازاینروی بسیاری از مفسرین، جنگ سوریه را نیابتی و انگیزۀ آن را بخشأ به کوشش غرب و متحدانش برای کاهش نفوذ جمهوری اسلامی نسبت میدهند.
علل بر گزیدن میدان هستهای به مثابه رزمگاه
مناقشۀ اتمی با غرب را در واقع میتوان جزئی حاد از یک جدال پر جانبه و کلان با غرب دانست. ویژهگیاش فراگیر بودن آن است به نحوی که در این مورد حتی متحدین جمهوری اسلامی مانند روسیه و چین نیز بخشأ همسو با غرب عمل میکنند. برگزیدن این پهنه به مثابه رزمگاه، اهرمی دنیاپسند برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی در اختیار غرب نهاده است.
حاکمیت جمهوری اسلامی نیز ظاهرأ رزمیدن در این سنگر را عرصۀ مناسبی برای مقاومت میداند زیرا که امیدوار است در این سنگر از پشتیبانانی فزونتر از طرفداران سنتیاش در درون ایران برخوردار باشد.
به عبارت دیگر دو سوی جدال هر یک به ظن خود دلیلی برای گزینش برنامۀ اتمی به عنوان رزمگاه دارند.
بنابراین مناقشۀ هستهای که بدون دورنمای توافق بر روی آن گامهای دیگر نمیتوانند برداشته شوند، علیرغم شدتش، علت بنیانی کشمکش نیست.
توافقی فراسوی کشمکش هستهای
ازینروی میتوان بیم آن داشت که توافقی همهجانبه میان ایران و غرب که شامل برنامه هستهای و تعدیل رفتار حاکمیت ایران باشد با مشکل مواجه شود و نتیجتأ مناقشۀ هستهای نیز فیصله نیابد- و این همان نکتۀ گرهی، چالش آمیز و زمانبر برای دو سوی دعوا است.
به نظر میآید که حاکمیت جمهوری اسلامی تحت فشار توامان افکار عمومی، متجلی در انتخاب آقای روحانی، و وضعیت ناهنجار اقتصادی که بخشأ ناشی از تحریمهای فلج کنندهاند، حاظر شده باشد بر روی بر نامۀ هستهایش با غرب به گفتوگوی جدی بنشیند.
از زاویۀ نگاه حاکمیت جمهوری اسلامی حفظ حیثیت رژیم از پیش شرطهای هرگونه توافق است. بدیهی است که رژیمی که سالها بر روی اهمیت برنامۀ هستهای و حق مسلم دانستناش تبلیغات گسترده کرده و هزینههایی بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار به افتصاد ایران تحمیل کرده است نمیتواند یکشبه و در ملأ عام از آن چشم بپوشد. از این روی حق غنی سازی خط قرمز نظام است.
از سوی دیگر قرائن بر این دلالت دارند که غرب حاظر باشد حق غنی سازی ایران را با درجۀغنائی تا ۵% و به شرط تصویب و اجرای پرتکل الحاقی به معاهدۀ منع گسترش سلاح هستهای (انپیتی) مراعات کند.
حل پاینده مناقشۀ هستهای اما منوط به یک توافق همهجانبه با غرب است که تنها میتواند در گفتوگوی رودررو با دولت ایالات متحده آمریکا صورت بگیرد. منحصرأ در این چهارچوب است که یک بستۀ حاوی راه خروج از مخمصۀ هستهای، تغییر رفتار حاکمیت ایران به سوی یک سیاست سازنده در منطقه و تغییر رفتار غرب در قبال ایران مانند پایان دادن به تهدیدها و تحریمها با ضمانت اجرائی کافی بسته بندی شود.
بدیهی است که چنین بستهای دشمنان پر شمار و نیرومند درون جمهوری اسلامی، در منطقه، در اسرائیل و در آمریکا دارد.
مخالفان ایرانی توافق
برای جمهوری اسلامی تغییر رفتار و دمسازی با جهان، با غرب و به ویژه اسرائیل به معنی خروج کشور از یک رژیم انقلابی به یک کشور عادی است.
مسلمأ گروههایی نیرومند درایران از نزدیک شدن دو کشور بیم دارند. مخالفت در درون ایران بیشتر معطوف به جلوگیری از نزدیکی با آمریکا ست. از این رو است که آیتالله خامنهای ضمن تائید اقدامات دولت روحانی در نیویورک تلویحا گفتوگوی تلفنی با باراک اوباما را که میتواند آغازگر روند نزدیکی باشد، «نابهجا» مینامد. به تقلید از ایشان از کیهان گرفته تا فرماندۀ سپاه، تا امامان جمعه و حتی تا حدودی رئیس مجلس در شیپور «مرگ بر آمریکا» میدمند.
به نظر میآید که حاکمیت بخشأ یا مخالف هرگونه سازشی با غرب است یا دچار این توهم است که با حفظ سیاست عمومی تاکنونی و تنها کوتاه آمدن در مورد برنامۀ هستهای میتواند تحریمها را بر طرف کند.
مخالفان غربی توافق
از سوی دیگر دولت نتانیاهو و لابی اسرائیل و متحدین نومحافظهکارشان همراه با رژیم سعودی و شیخ نشینها با سماجتی سخت خواهند کوشید که دولت اوباما را از رویکردی سازنده در این گفتوگوها بازدارند. طرح درخواست قطع کامل هرگونه غنی سازی در ایران از طرف نتانیاهو و شرکا که به علل حیثیتی خط قرمز حاکمیت جمهوری اسلامی است معنیاش به بن بست کشاندن مذاکرات است. ترجمۀ این درخواستها از سوی وزیر خارجۀ فرانسه در ملاقات نوامبر در ژنو مطرح و عجالتأ مانع رسیدن به توافق شد.
همچنین دولت نتانیاهو در اسرائیل و متحدان نومخافظهکارش در آمریکا به راحتی راضی نخواهند شد که از شبح جمهوری اسلامی برای توجیه سیاست زیادهخواهانه و مخرب دولت اسرائیل صرفنظر کنند. آقای نتانیاهو با برجسته کردن ایران کوشیده است که مسئلۀ مناقشۀ اسرائیل و فلسطین را به محاق بکشد، از آن در تحکیم قدرت خود در اسرائیل استفاده کند. و حتی بعیدترین احتمال کاهش هژمونی هستهایش را منتفی سازد.
راه حل معضل ایجاد روابط میان ایران و آمریکاست
راه غلبه دولت اوباما بر این مقاومتها و کارشکنیها این خواهد بود که در گفتوگوهای دو جانبه در چهارچوب یک معاملۀ کلان حاکمیت ایران را متقاعد به همکاری سازنده در جهان به ویژه خاورمیانه کند. هستۀ مرکزی چنین دادوستدی کاهش تنش و دشمنی با اسرائیل و پذیرش راه حل دو کشور خواهد بود. تغییر رفتار ایران در ارتباط با حزب الله و حماس، همکاری برای یافتن راه حلی سیاسی برای فاجعۀ سوریه، همکاری در عراق و افغانستان دیگر موضوعاتی خواهند بود که در کنار مناقشۀ هستهای در چهار چوب این تعامل میگنجند.
در ازای این رویکرد طبیعتأ بایستی تحریمهای شورای امنیت و غرب لغو، روابط با آمریکا عادی و راه پیوستن ایران به اقتصاد جهانی هموار شود.
با چنین دستاوردی دولت اوباما قادرخواهد بود اسرائیل را که فراتر از دولت نتانیاهو است همراه با متحدان آمریکاییاش متقاعد کند که خطر یک جمهوری اسلامی مسلح به بمب اتمی مرتفع شده، دشمنی و تنش کاهش یافته و امنیت اسرائیل تامین شده است و بدینگونه آنها را از یک حملۀ نظامی ماجراجویانه و غیرقانونی به ایران باز دارد.
مشکل توافق در کجاست؟
درهمتنیدگی موضوعات مورد اختلاف به پیچیدگی و زمانبر بودن کار میانجامد. بغرنجی مسئله در نکات زیرین نهفته است:
الف: جلب اعتماد و نظر حاکمیت جمهوری اسلامی و موافقتش با فقدان دشمنِ غربی که هویتبخش نظام است، به سادگی امکانپذیر نیست، به ویژه اگر تامل کنیم که پیرامون این سیاست منافع کلان اقتصادی برای گروههای وابستۀ رانت خوار نیز شکل گرفتهاند.
ب: متقاعد کردن دولت اسرائیل و متحدانش در گنگرۀ آمریکا به چشم پوشیدن از دشمن انگاریشان جمهوری اسلامی. این دشمنی در عین حال مسبب منافع سیاسی و اقتصادی و انگیزهشان برای ادامۀ روال تا کنونی است.
نکات الف و ب موانع جدی در راه معاملۀ کلان را تشکیل میدهند که گام عاجل و نخستیناش توافق هستهایست.
ایا هدف آمریکا «اصل نظام» است
خاطر نشان میکنم که تحلیل پیش روی به هیچ عنوان تائید این نظر سران نظام نیست که برنامۀ هستهای را تنها بهانه غرب برای نفی «اصل نظام» میانگارند.
حقوق بشر که رژیم به عنوان بهانۀ بعدی غرب میپندارد در مرکز توجه آمریکا و غرب نیست. نمونهاش هم دوستی بیدریغشان با رژیمهایی مرتجع، مستبد و ناقض حقوق بشر مانند عربستان سعودی است. بسیار بعید به نظر میرسد که اگر حکومت ایران وارد تعامل مثبت با آنان در منطقه شود و با منافع مشروعشان در تضاد نباشد به ادامۀ دشمنی اصرار ورزند. از این روی اکنون وحشت حاکمیت جمهوری اسلامی از اینکه غرب در هر حال «اصل نظام» را هدفگیری کرده، بیهوده است.
احیا حقوق بشر در ایران امری داخلی، وظیفه دمکراتهای ایران و در دستور روز است اما نیازی نیست که با نیروی خارج وارد شود.
نتیجهگیری
خوشبختانه در لحظۀ کنونی تضادی بنیادین میان منافع ایران، با منافع غرب مشهود نیست. نه موضوع هستهای امری عاجل و حیاتی برای اقتصاد ایران است و نه رویکردی سازنده و تنشزدا در منطقه مغایر منافع ملی است. بر عکس یک ایران متعارف میتواند از گشایش و ارتباط همه جانبه با تمامی جهان بهره گیرد و حتی به عنوان یک بازیگر موثر منطقهای با تعاملی سازنده همراه غرب برای بازگرداندن آرامش به خاور میانه پر آشوب بکوشد.
اتفاقأ بینتیجه ماندن گفتگوهای ژنو ۲ در اثر سرسختی و کارشکنی دولت فرانسه ضرورت توافق دوجانبه میان ایران و آمریکا را افزایش میدهد. باشد که ایران به وسیلۀ تغییر رفتار و نقشاش به یک کنشگر سازنده در منطقه تبدیل شود و بتواند مقاومتهای ائتلاف سعودی، نتانیاهو، فرانسه در برابر حل معضل هستهای را از سر راه بردارد.
در هر حال گام نخست تفاهم باید در میدان هستهای برداشته شود. از اینروی شیوۀ آغاز گفتوگوهای نوین مایۀ دلگرمی و بارقۀ امیدی است به اینکه دولتهای اوباما و روحانی بتوانند از پس این چالش بزرگ درآیند.
15/11/2013