مرتضی کاظمیان
آيا آيتالله علی خامنهای از ديپلماسی تعاملگرای روحانی حمايت میکند؟ آيا تغيير در چگونگی مواجهه ايران با آمريکا، مورد تأييد رهبر جمهوری اسلامی است؟ سفر اخير رييس دولت حسن روحانی به ايالات متحده آمریکا و تماس تلفنیاش با باراک اوباما، ناظران و پيگيران را چشم انتظار واکنش آيتالله علی خامنهای کرد. رهبر نظام سياسی در مکانی تأمل برانگيز (دانشگاه افسری ارتش)، ديدگاه خود را در قبال سفر اخير روحانی تببين کرد. اما از سخنان مهم نفر نخست جمهوری اسلامی، آن بخشی توسط رسانههای همسو با راست افراطی در ايران و نيز برخی رسانههای خارجی برجسته شد که واجد نقدی خفيف به کنش دستگاه ديپلماسی دولت بود: «برخی از آنچه در سفر نيويورک پيش آمد، به نظر ما به جا نبود.» آيتالله خامنهای حتی به صراحت، از اين «برخی» پيشآمدها، انتقاد نکرد.
او به شکلی معنادار، تنها زاويه ديد متفاوت خود را تبيين کرد، و فرمان سياست ورزی را همچنان در اختيار روحانی و ظريف قرار داد. اين، همراه شد با حمايت محسوس و مهم وی از تلاشهای ديپلماتيک دولت جديد. آقای خامنه ای گفت: «ما از تحرک ديپلماسی دولت حمايت میکنيم، پشتيبانی میکنيم... به تلاش و تحرک ديپلماسی هم چه در اين قضايای سفر اخير و چه غير از آن، اهميت میدهيم و از آن چه دولت ما انجام میدهد و تلاش های ديپلماتيک و تحرکی که در اين زمينه میکنند، حمايت میکنيم... ما به هيئت ديپلماسی ملت عزيزمان و دولت خدمتگزارمان خوشبين هستيم... به مسئولان خودمان اعتماد داريم، خوشبين هستيم، از آنها میخواهيم که با دقت، با ملاحظه همه جوانب گامها را درست بردارند، محکم بردارند، منافع ملی را يک لحظه به فراموشی نسپرند.»
اين حجم و کيفيت پشتيبانی از تعاملگرايی دولت روحانی، آنهم در سخنرانی کوتاه، به اندازه لازم واجد پيام هست. به ويژه که اين مهم، مفروض باشد که تحقق دولت حسن روحانی، افزون بر تغييرخواهی اکثريت، با تغيير نگاه و رويکرد کانون مرکزی قدرت ممکن شد. يعنی اگر با اين نقطه عزيمت همرای باشيم که پيش از ۲۴ خرداد ۹۲، آيتالله علی خامنهای و اصلیترين مشاوران و اتاق فکر وی، سطحی از «تغيير» در مناسبات داخلی و خارجی را ـ به هر علت و دليل ـ پذيرفته و پيشبينی کرده بودند، پس اين حمايت جديد رهبر جمهوری اسلامی از تحرک دستگاه ديپلماسی غيرمنتظره نخواهد بود. بهويژه که کليددار اين روند، معتمد ديرين او در شورای عالی امنيت ملی است: حسن روحانی.
اينکه نيل به توافق تهران و واشینگتن، کاری بس پيچيده و زمانبر است، و اينکه مصالحه نظام مبتنی بر ولايت مطلقه فقيه با قدرت نخست نظام بينالملل با دشواریها و موانع گوناگون روبرو خواهد بود، در واقعيت رويکرد جديد ديپلماتيک در حکومت ايران، تأثيری ندارد. افزون بر اين، حتی بیاعتمادی آيتالله خامنهای به واشینگتن، و نگاه بدبينانه وی به آمريکا، ارزيابی مزبور را مخدوش نمیکند. چراکه به نظر میرسد هسته مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی بر آن شده که تغييری در نحوه تعاملاش با غرب متحقق سازد. اينکه تحريمها و بحران اقتصادی در ايران چقدر در اين تصميم نقش داشته، يا اين بحث که آيتالله خامنهای بر آن است مسئله بحران در رابطه تهران ـ واشینگتن را تا هنگامی که در قيد حيات است، پايان دهد (کاری که آيتالله خمينی در مورد جنگ با عراق کرد)، و به نوعی با انگيزههای رأس نظام سياسی در ارتباط است نيز تأثيری در ارزيابی ياد شده ندارد.
رهبر جمهوری اسلامی در همين سخنرانی بار ديگر ـ و به تکرار و تأکيد ـ نگاه خود به ايالات متحده را توضيح میدهد؛ «البته به آمريکايی ها بدبينيم؛ به آنها هيچ اعتمادی نداريم. ما دولت ايالات متحده آمريکا را دولتی غيرقابل اعتماد میدانيم؛ دولتی خودبرتربين، دولتی غيرمنطقی و عهدشکن، دولتی سخت در پنجه تصرف و اقتدار شبکه صهيونيسم بينالمللی... به دولت آمريکا اعتمادی نداريم. اما آيا اين ارزيابی، بهمعنای منتفی ساختن تجديد مناسبات ميان تهران و واشینگتن است؟ تحليل آيتالله خامنهای از سياستهای کاخ سفيد، البته خود يکی از همان مواردی است که بازسازی روابط بحرانی ايران و آمريکا را بس زمانبر میسازد؛ چرا که با کليدواژهای به نام «اعتماد» در پيوند است؛ مفهومی که طرف آمريکايی نيز نسبت به آن حساسيت خاص دارد. اما اين وضع و رويکرد تهران غيرقابل تغيير نيست. دستکم آنکه ذيل اين آموزه و هدفگزاری مهم که «حفظ نظام از اوجب واجبات است»، آنجا که بقا و تداوم نظام جمهوری اسلامی در گرو بهبود روابط با ايالات متحده باشد، موانع مزاحم به حاشيه رانده میشود و پرداختن به بحثهای کماهميت منتفی اعلام خواهد شد.
در همين روزهای اخير، شمار اظهارنظرهای قابل تأمل از تريبونهای رسمی جمهوری اسلامی (ازجمله و بهويژه نمازجمعه)، و نيز ملاحظاتی که برخی شخصيتهای مهم حکومت يا چهرههای همسو با اقتدارگرايان (ديدگاههای کسانی چون: رييس قوه قضاييه، فرمانده کل سپاه، فيروزآبادی و نقدی و مهدی طائب) ابراز کردهاند، بهقدر لازم مويد اين ادعاست که اطرافيان رهبر جمهوری اسلامی و همراهان حکومت، از «تصميم» اتخاذ شده برای تغيير نحوه مواجهه با غرب ـ و بهخصوص واشینگتن ـ مطلعاند؛ و افزون بر آگاهی از «وضع» جديد، در مقام همراهی با آن برآمده و به تبيين و تبليغ راهبرد جديد همت گماردهاند؛ فراهم آمدن فضايی جديد برای تنفس امنتر شهروندان ايران در منطقه آکنده از دود و آتش و خون. بستری برای ثبات و قوام و گسترش و تقويت جامعه مدنی در ايران. شانس جديد (روی کار آمدن دولت روحانی هم زمان با رياست جمهوری اوبامای دموکرات) بهمعنای حل و فصل سريع بحران ديرينه و مخاصمه چند دههای نيست؛ ديوار بلند بیاعتمادی چنان مستحکم است که به تعبير اوباما، فروريختن «يکشبه» آن، ممکن نيست. تنها آنهايی که از سوريهای شدن ايران نگران نيستند، و رخداد وقايع اسفباری که در عراق و برخی ديگر کشورهای منطقه جاری است، خاطرشان را آزرده نمیکند، از «نرمش قهرمانانه»ای که رهبر جمهوری اسلامی میگويد و میکوشد متحققاش سازد، استقبال نمیکنند. تحريم و جنگ، چنان واژههای پرهزينه و غيرانسانی هستند که بايد از هر گام و اقدامی برای تحقق مذاکره و مصالحه، استقبال کرد.