"برنامه کامل" کاری پانزده تن از وزرای دولت روحانی آماده و تحويل مجلس شده است. مجلس در روزهای آينده به بررسی افراد و برنامه کاری آنان می پردازد و تصميم می گيرد که به آنان رای اعتماد بدهد يا ندهد. در اين ميان روزنامه کيهان که گفته می شود مواضع رهبری و مراجع مرتبط به دفتر وی را منتشر می کند همچنان براساس روال دايمی و شيوه غيرمطبوعاتی خود بر عليه بعضی ازاعضای کابينه موضع گيری کرده و با زبانی غالبا ناشايست به هتاکی و بد نام کردن آنان می دهد البته مردم می دانند که اين زبان ويژه روزنامه کيهان است که تاکنون از مصونيت برخوردار بوده و چشم به راه دارند تا کليد روحانی بتواند قفل مصونيت فحاشی را نيز باز کند. در ميان اعضای کابينه روحانی محمد جواد ظريف تقريبا مورد تاييد خاص و عام است هرچند تحصيلاتش در آمريکا از نظر اصولگرايان منفی واز نظر اعتدالگرايان امتيازی مثبت است. ظريف بخاطر وقار ديپلماتيکی که دارد از اعتبار ويژه ای برخوردار است و مورد احترام جامعه بين المللی قراردارد. به نظر نمی رسد گرفتن رای اعتماد وزير امور خارجه کار مشکلی باشد و لذا ما وارد آن مبحث نمی شويم.
هدف از اين مقاله اين است که ببينيم در چارچوب برنامه منتشره اين وزارتخانه چه نگرش ويژه ای نسبت به روابط با آمريکا وجود دارد؛ و به تعبير ديگر خط مشی آينده ايران در دوره رياست جمهوری آقای روحانی و وزارت خارجه آقای ظريف در قبال آمريکا ، غرب، و مساله اتمی چه خواهد بود؟ بحث در باره ساير موارد سياست خارجی ايران رادر زمان ديگری دنبال خواهيم کرد.
در مجموع واژه آمريکا در کل برنامه نسبتا کوتاه وزارت خارجه دوازده بار تکرار می شود. اما فقط ناظر بر هفت موضوع خاص است. برخی از اين موضوعات جنبه شعاری و برخی ديگر جنبه سياستگذاری دارد. در سايه برررسی محتوايی و کاربرد واژه "آمريکا" در برنامه کاری وزارت خارجه کوشش می کنيم روابط ايران و آمريکا را از درون ابن "برنامه کامل" تحليل و رمز گشايی کنيم.
ملاحظات کلی
متن منتشر شده پس ازارايه تعريفی کلی از اهداف سياست خارجی و اهداف کلان سياست خارجی ايران به اهداف اجرايی و عملياتی می پردازد.
آنچه از مطالعه کلی اين بخش ها و بويژه بخش "شناخت محيط سياست خارجی" متوجه می شويم اين است که جمهوری اسلامی معتقد است جهان در "دوران گذار" از نظام دو قطبی به نظمی ديگر است که به تعبير برنامه کلی "هنوز به نقطه کانونی مشخصی نرسيده" و به عبارت ديگر "نهادينه" نشده است. از لابلای متن برنامه کاری رهيافتی عمومی، عمدتا واقعگرايانه، ولی گهگاه به شدت آرمانگرا ديده می شود. در همين بخش متوجه می شويم که دولت آقای روحانی ضمن اينکه قبول دارد "تحولات بنيادين در ساختار نظام بين المللی" رخ داده است تصور می کند "وابستگان فکری" نظام دوقطبی همچنان درصدند به "ترسيم دشمن جديد ايدئولوژيک" بپردازند و البته آنچنان که از فحوای کلام بر می آيد "اسلام هراسی" و "ايران هراسی" و " شيعه هراسی" از جمله خطوط جديدی هستند که در گرايشات نظام بين المللی مشاهده می شوند.
صرفنظر از مباحث صرفاً شعاری،" برنامه کامل" پيشنهادی آقای ظريف، رهيافتی خرد ورزانه است در مورد اينکه مثلا "بازی با حاصل جمع صفر جايگاه خود را در روابط بين الملل از دست داده" است و يا اينکه برای مسايل و چالش های بين المللی بايد به "چند جانبه گرايی"، و رويکرد "همکاری و رقابت" به عنوان يک نياز جهانی نگاه کرد. در مباحثی همچون تعاريف قدرت و شاخصه های آن رهياف "برنامه کامل" عمدتا عقلايی است و به نظر می رسد به اصل عدم تعرض و استفاده از ديپلماسی تاکيد دارد هرچند گهگاه گريزی هم به مولفه های غير قابل اندازه گيری می زند.
آمريکا بازيگر عمده
در همين بخش است که "برنامه کلی" آمريکا را به عنوان "عمده ترين بازيگر" در ميان دولت ها مطرح می کند، اما معتقد است که نقش "رهبری جهانی آمريکا با چالش روبرو بوده و آمريکا ناگزير از همکاری بين المللی شده است".
نگرش اين برنامه که شايد هنوز نتوان گفت نگرش قطعی ايران است در تشخيص اين چالش و قدرت های جديدی که آن را به چالش می کشند به کلی گويی متوسل می شود وبه نقش فزاينده "جهانی چين و هند" توجه دارد؛ ومثلاٍ معتقد است که روسيه خواهان ايفای نقشی بين المللی اما "بدون ورود به جنگ سرد جديد" است. در مجموع تدوين کنندگان "برنامه کلی"امکان ورود به "منازعات نظامی" در سطحی جهانی را منتفی می دانند.
در بخش ديگری از "برنامه کلی" آقای ظريف می خوانيم که جمهوری اسلامی معتقد است محيط منطقه ای و "شرايط دشوار آمريکا" و ديگر قدرت هايی که در صحنه منطقه –با تاکيد بر "سوريه" – درگير هستند در مجموع برای ايران مثبت است و می تواند زمينه هايی را برای بهره وری و "تبديل به فرصت" فراهم کند.
به عبارت ديگر اين تعبير نشانه آن است که ايران تا زمانی که بتواند به آنچه که "بهره برداری هوشمندانه" می نامد نزديک شود به حمايت از سوريه و مناسبات خود با عراق و افغانستان به عنوان يکی ازاهرم های سياست خارجی ادامه خواهد داد. عين عبارت در "برنامه کلی" چنين است:
"چالش های داخلی و منطقه ای قدرت های رقيب پيرامونی و شرايط دشوار آمريکا و ساير قدرت های معارض در سوريه، عراق و افغانستان می توانند زمينه های قابل استفاده ای برای تبديل به فرصت و بهره برداری هوشمندانه از وضعيت های مذکور تلقی شوند."
لازم به ذکر است که اين گفتار با آنچه که در بخش "چالش ها" مورد تاکيد قرار می گيرد همخوانی ندارد. چراکه "برنامه کلی" در بخش چالش ها از محيط پيرامونی نه به عنوان "فرصت" بکه به عنوان بحرانی که می تواند تا سالهای آينده تداوم داشته باشد ياد ميکند و معتقد است:
"بحران افغانستان به دليل تأثيرات منطقهای آن، مداخله آمريکا، حضور نيروهای ناتو، و ارتباط آن با تروريسم، افراطیگری و مواد مخدر به چالشی بينالمللی تبديل شده است."
احتمالا آقای ظريف در هنگام دفاع از برنامه خود در مجلس وارد جزييات اجرايی و عملياتی نخواهد شد ولی آنچه جای سوال دارد اين است که ايران چگونه خواهد توانست اين چالش بين المللی را به " فرصت و بهره برداری هوشمندانه از وضعيت" تبديل کند؟
عادی سازی روابط با غرب و آمريکا
"برنامه کلی" ضمن اينکه اشاره صريح به "عادی سازی روابط با ديگر کشور های غربی" دارد. در باب مناسبات با آمريکا صحبتی ار روابط عادی يا برقراری روابط نمی کند بلکه از اصطلاح "مديريت روابط با آمريکا" استفاده می کند. از آنجاکه در حال حاضر رابطه سياسی و ديپلماتيک با بريتانيا و کانادا کاملا قطع شده و با بخشهايی از اروپا دچار مشکل است، به نظر می رسد دولت آقای روحانی در صدد برخواهد آمد به اعاده رابطه با آن وکشورها بپردازد و رابطه ايران را با کشور های غربی منهای آمريکا در اولويت اول قرار دهد.
اما آنچه اکثريت مردم ايران چشم براه آن هستند رهيافت و نيل به نتيجه در روابط با آمريکا است. "برنامه کلی" در اين باب به کلی گويی می پردازد و حتی يک راهبرد گام به گام اجرايی و عملياتی ارايه نمی کند. بر اسای اين برنامه "تشنج" و"تنش های غير ضرور" در روابط بين دوکشور "مهار" خواهد شد که البته در صورت وجود يک رابطه از اصول اوليه حفظ آن هستند. به نظر می رسد که آقای ظريف – يا به خاطر ساکت کردن اقليت مخالف و اصولگرا، و يا به دليل ترس نهادينه شده نظام جمهوری اسلامی ازآمريکا، از هرگونه اشاره مستقيمٍ در باب رابطه با آمريکا طفره رفته و سخنی از آن در برنامه ثبت نمی کند. سخن وی بيشتر جنبه کليشه ای و کلی گويی دارد:
"شناسايی واقع بينانه اهداف، سياست ها و نگرانی های متقابل، تعيين اختلافات مبنايی، موضوعات قابل مديريت و موارد قابل حل..."
و حتی با کلمات به نحوی بازی می کند که خوشايند جناح مساله ساز و مخالف خوانان اصولگرای مجلس باشد:
"گرفتن ابتکار عمل از آمريکا در حوزه های مختلف روابط دوجانبه، برنامه ريزی هدفمند برای استفاده از کليه ظرفيت های سياسی رسمی و غيررسمی در جهت دستيابی به اهداف، کاستن تدريجی ظرفيت های خصومت سازی آمريکا و تبديل آن به توانايی های اثباتی"
در يک نگاه اوليه اين رگبار واژگان می تواند مخالفين را ساکت کند. اما واقعيت قضيه اين است که در ژرفای آن چيزی که بوی برقرار رابطه و خاتمه دادن به بيش از سی سال خصومت و مقابله بدهد ديده نمی شود. آيا سياست خارجی ايران دارد در مسير يک تئاتر پوچی دهه ۶۰ گام می گذارد؟ يا شايد فورمول اين رابطه همه چيز پشت درهای بسته بجای شفاف سازی خواهد بود؟
ايران و اسرائيل
در "برنامه کامل" نامی از اسرائيل برده نمی شود اما چهار مورد از پنج موردی که عبارت "رژيم صهيونيستی" بجای اسرائيل می آيد نام "آمريکا" نيز به نحوی به آن مرتبط می شود.
از جمله: "خنثی سازی اهرم های آمريکا و رژيم صهيونيستی در مديريت روابط کشورها و نهادهای چندجانبه با ايران" که نشان می دهد ايران مايل است روابط خود را به واحد های سياسی در درون نظام بين المللی بصورت مستقل و جداگانه مديريت کند و آن را از تاثيرات منفی خصومت موجود در روابط با آمريکا و اسرائيل به دور نگهدارد.
ضمن اينکه چنين هدفی کاملا منطقی می نمايد، با توجه به روابط گسترده و جهانی آمريکا و حمايت نامحدود آمريکا از اسرائيل در کليه سطوح، رسيدن به چنين هدفی به امری سهل و ممتنع تبديل خواهد شد مگر آنکه ايران در رفتار سياسی خود با دو قدرت فوق الذکر تجديد نظر اساسی بکند.
سياست خارجی و برنامه اتمی
در محتوای "برنامه کامل" چهار باراز برنامه هسته ای ايران ياد می شود:
"تلاش در جهت خارج کردن پرونده هسته ای ايران از شورای امنيت،
"پيگيری عادی سازی پرونده هسته ای ايران با حفظ حقوق کشور،"
"رفع ابهامات جهانی در مورد صلح آميز بودن برنامه هسته ای"
"حل و فصل تدريجی و هوشمندانه موضوع هسته ای با حفظ حقوق و دستاوردهای علمی کشور"
ضمن اينکه همه موارد فوق می تواند حاوی و حاکی از جنبه های مثبتی از سياست خارجی ايران باشد و وجود اين عبارات به عنوان اهداف مفيد است، اما "برنامه کلی" عليرغم اشاره به مباحث راهبردها و راهبرد عملياتی هيچگونه رهنمود مشخص يا راهبردی يا نقشه راهی رابرای حل و فصل مساله اتمی و رابطه با آمريکا ارائه نمی دهد. اين عناوين در صورت فعلی خود می توانند نيازمند زمانهای طولانی و مکرر مذاکره باشند که بنظر نمی رسد بدون جلب اعتماد جامعه بين المللی مقدور باشد.
آنچه مسلم است دولت روحانی توپ را به حرکت درآورده است. وی با بيانيه هايی که تاکنون صادر شده اين خوش بينی را در سطحی وسيع ايجاد کرده که يک اراده سياسی برای خاتمه دادن به نگرانی های جامعه بين المللی پشت سر اين "برنامه کلی" وجود دارد. در کنار اين اراده سياسی نشانه ها و سيگنال های مخرب منفی همچنان از گوشه و کنار فرستاده می شود. اما، اينکه رئيس جمهورو وزير خارجه جديد تا چه حد و در اجرای کدام بخش از اين برنامه کلی توفيق خواهند داشت چيزی است که بايد منتظر ماند و ديد.
*کليه مطالب که دراين مقاله به صورت نقل قول آمده برگرفته از متن منتشره "برنامه کامل محمد جواد ظريف برای تصدی وزارت خارجه" است که توسط خبرگزاری :تسنيم" در روز يکشنبه ۲۰ مرداد۹۲ منتشر شده. اگر خبرگزاری تسنيم – وابسته به اصولگرايان– رأساً در متن دستکاری کرده باشد اين نگارنده بی اطلاع و معذور است. جلیل روشندل
** * جليل روشندل، استاد علوم سياسی و امنيت بينالملل در دانشگاه کارولينای شرقی در آمريکاست. وی در مراکز مطالعاتی مختلفی مانند دانشگاه استنفورد، دوک، يوسیالای و دانشگاه تهران سابقه تدريس و پژوهش داشته است. از وی تاليفات متعددی در زمينه امنيت بينالملل، خاورميانه و خليج فارس منتشر شده است. آخرين کتاب وی روانشناسی اخلاقی تروريسم در بهار سال جاری ميلادی منتشر شد.
12/08/2013