عادل از دامنه های هندوکش
سیاست کردن، سیاسی بودن، آگاهی سیاسی کسب کردن، درمحافل سیاسی شرکت کردن، ایجاد سازمان و یاحزب سیاسی کردن و بالاخره تلاش برای به قدرت رسیدن حق هرانسان است که درجامعه ای که زند گی می کند به آن مبادرت ورزد. این حق یک شهروند و یا تبعۀ هرکشوراست که میتواند چنین هدف و حرکتی داشته باشد تا بالاثر وضعیت اجتماعی کشورش را برای پیشرفت و تمدن آماده بسازد. انسان با درنظرداشت حقوق دیگر درزند گی، می تواند ازطریق کار سیاسی سبب فعالیت و حرکت شده از یکسو برای بدست آوردن حقوق و اهدافش مبارزه کند و ازسوی دیگرسیاست کردن برای ایجاد تغییر و تحول مثبت درجامعه یک دَین ملی- مدنی هرشخص بوده که برای تداوم حیات و پیشرفت جامعه بسیارضروری، حیاتی و لازم می باشد.
همانگونه که انسان موجود اجتماعی است که برای تداوم حیات لازم است که حرکت های مختلفه چون اقتصادی، فرهنگی، تعلیمی، سیاسی و... داشته باشد تا که برای خوب زیستن، خوش زیستن، بهتر زیستن بستر و اساس آنرا ایجاد کرده تا زیست باهمی و اطمینان از ترقی و پیشرفت را سبب شده باشد؛ درهمین روند فعالیت ها، سیاسی بودن و یا زنده گی سیاسی کردن یک شکل عالی و اساسی حرکت به پیش زندگی بوده سیاست مقدم بر سایر امور برای حرکت های دیگر زمینه سازی می کند. بناءً سیاست کردن سالم نه تنها یک جرم نبوده که افتخار و دَین ملی است که انسان با اجرای خوب، علمی، موثر و مناسب آن می تواند باعث پیشرفت و رفاه جامعۀ خود گردد.
درجوامع عقبمانده وعقب نگهداشته شده همان گونه که تعریف و درک واحد ، قبول شده ، یکسان وروشنی ازقضایای مختلفۀ اجتماعی وجود ندارد، سیاست کردن نیز گاهی عیب پنداشته شده ، مردم نه تنها گاهی سیاست نمی کنند که حتی آنهایی را که سیاست می کنند، چه خوب و چه بد، را مجرم پنداشته کمتر کسی حاضر است که باوی همکاری وهم نوایی کند. این معضله آنگاه پیچیده می گردد که درجامعۀ عقبماندۀ مثل کشور ما اشخاص و گروه هائی، مانند سائر قضایا، ازسیاست کردن وسیاسی بودن استفادۀ ابزاری ، شخصی، مقطعی ، شهوانی وحیوانی مینمایند.
درجامعۀ ما که تاریخ طولانی مبارزه، تجاوز، مدافعه و تهاجم وجود دارد و برای به انقیاد کشانیدن این جامعه همیشه سیاست های وارداتی، غارتگرانه، کاپی شده - درهم آهنگی نیروهای بیرونی و درونی – عملی شده، نیروهای بیرونی برای به انقیاد کشیدن دست به تجاوز و تحمیل سیاست خود زده و درین راستا نیروهای داخلی را نیز به خدمت گرفته اند. این بیشتر درشکل استعمار کهنه صورت گرفته است و درشکل جدید آن سیاست ها از راه تطمیع، فریبکاری، دروغ، حیله و نیرنگ بکار افتیده که در هردو صورت آن تلاش صورت گرفته که ارادۀ ملتی شکستانده شده و یا آن ملت فریب داده شود. لذاست که از هردو شکل سیاست مردم نفرت داشته وعلاقمندی ندارند که درسیاست سهم گرفته و یا سیاسی شوند.
تصویری را که امروز درجامعۀ ما از سیاست مدار و کارسیاسی حاکم وجود دارد یعنی دروغ گفتن، فریب دادن، نوکرخارجی ها بودن، دشمن وطن بودن، ظالم و وحشی بودن، جانی و زالو بودن، مفت خوربودن، تفرقه انداختن، برده، خدعه کار و نیرنگ بازبودن وغلام بودن و... آیا واقعاً این چنین است سیاست و سیاستمدار بودن؟ که اگرچنین است، خوب است که چنین ننگی را نپذیریم و اگر نیست پس چراچنین باشیم؟
این مسئله ایست که ذهن هرهم وطن و بخصوص نسل جوان را به خود مشغول و سرگردان کرده و اینک موج بی سیاستی، دوری ازسیاست، تنفر ازسیاست و بی علاقگی به سیاست به وجود آمده که درجمع مشکلات عدیدۀ این کشور افزوده شده این چیزیست که به نفع جامعه نبوده و دشمنان کشور و نیروهای تاریخ زده و وطنفروش از آن منفعت می برند و آن را دامن میزنند تا مردم و نیروهای مردمی را از سیاست کنار بزنند و میدان سیاست به خود شان بماند و هرچه بخواهند بکنند.
از آنجاکه در ذهن انسان تداعی و معانی پدیده ها و مفاهیم برمبنای دریافت ها و تجارب حاصلۀ زندگی شان می باشد لذا وقتی حرف سیاست و سیاست مدار شود بزودی در ذهن و ضمیرانسان نمونه های شخصیت های منفی معاصر کشور چون کارمل، تره کی، امین، نجیب، مجددی، ربانی، کرزی، ملاعمر، گلبدین، سیاف، محسنی، محقق، خلیلی، فهیم، مسعود، اسماعیل، عطامحمد، دوستم، عبدالله، جلالی، خلیل زاد و... تداعی می شود که هیچکدام اینها شخصیت های سیاسی ملی و مترقی نبوده و نه تنها رنج و درد این وطن را به عنوان عناصر سیاسی دوا نکردند که خود به محراق و مبنای رنج و مظالم بشری تبدیل شدند.
اگر از یکسو این آدم ها خود به مشکلات و رنج های تاریخی این وطن افزوده اند ازسوی دیگر نوع اندیشه و هدفی را که این افراد و احزاب و سازمان های شان بدنبال آن می گردند اهدافی نیستند که با آن بتوان کشور را ازمصیبت ها نجات داد. ببینید خلقی -پرچمیهایی که ادعای سوسیالیست و کمونیست بودن کردند، آیا آنها واقعاً که به ادعای شان باورمند بودند و درراه آرمان سوسیالیسم و کمونیسم که درکتاب ها نوشته شده یک گام عملی را اجرا کردند؟ نه! آنها با کمونیست بودن و سوسیالیست بودن زمین تا آسمان فاصله دارند. آنچه کردند فقط استفاده ابزاری از واژه ها و مفاهیم برای فریب مردم بود و درعمل کاری کردند انسان چه که، ازحیوان انتظارش را نباید داشت.
گروه دومی که خود را مسلمان، اخوان، بنیادگرا، مکتبی وعساکر خدا می نامیدند و فرصت های مناسب برای شان ایجاد شد که نه عسکر مفت و رایگان (مجاهد) کم داشتند و نه هم اسلحه و پول باد آورده ازمافیای بین المللی. آیا آنها درعمل کاری کردند که شایستۀ یک انسان سیاسی باشد و انسان بتواند تفاوت بین این دو گروه را دراخلاق و عملکردهای شان دیده و انسان تابع خوبی های آنها شده نفرتی از آنها نکنند؟ این مسلمانهای مجاهد و عساکر خدا در جنایات شان از ما قبلی ها هم پیشی گرفتند.
گروه سومی سیاسیون که خود را از بنده های خاص خدا دانسته و آن چنان نشان می دهند که گویا کلید دروازۀ بهشت بدست آنها است و با عمل کردهای غیرانسانی شان چون انتحار و قتل عام چه جنایتی که نکردند و اینک در این قرن ساینس و تکنالوژی که انسان ها ره بسوی کره های دیگر جسته و می خواهند با علم و دانش شان موفقیت هایی در این مضمون داشته باشند، می بینید که اینها جامعه را بکدام سوی رهبری کرده و برای آنها زندگی چه مفهومی دارد؟ این ها نمونۀ سیاستمداران حاکم معاصر کشورما اند.
پس اگر به چنین الگوها مراجعه کرده و اینها را الگوی سیاست و سیاستمداری بدانیم و فلسفه، ضرورت و موجودیت سیاست را ازین دیدگاه و جهان بینی مطالعه کنیم بجاست که انسان نه تنها که ازچنین سیاست ها و سیاستمدارها باید نفرت داشته باشد، و هرگز همکاری و یاری با آنها نکرده که راستی هم ازچنین سیاست هائی دوری بجوید. اما این به معنای آن نیست که آدم باید فقط زند گی شخصی خود را در پیش برده، پردۀ خود را کرده و نظاره گر باشد که در کشور چه اتقاق می افتد؟ انسان نباید بگذارد که در کشورهرچه اتفاق می افتد، بیافتد و نه تنها در جلو گیری از آن چارۀ جستجو نکند، که تابع و منفعل واقع شود. زیرا این روندیست ظاهرش پایا، طولانی و اختتام ناپذیر. پس چراسرخود را به درد آورده و گویا ضیاع وقت نمائیم.
ولی خوانندۀ عزیز شاید که شما هم با من هم عقیده باشید که نه، این چنین نیست و سیاست نیزهمانگونه زیبا و مقدس است که وظایف دیگر انسانی. همانگونه که سایر وظایف بشری خدمات بزرگی به جامعۀ انسانی کرده است سیاست نیز باعث ترقی و پیشرفت جوامع انسانی شده و حتی بیشتر از سایر روند های اجتماعی. زیرا که سیاست یک پدیدۀ مجرد و خشک و بی مفهوم نیست که سیاست با سائر قضایای اجتماعی چون اقتصاد، فرهنگ، تعلیم، دین، ترقی، انکشاف، رفاه، مصئونیت، امنیت، حقوق بشر، پیروزی بر نیروهای قهارطبیعت، دموکراسی، شایسته سالاری و چگونگی رسیدن به جامعۀ فارغ از ستم طبقاتی و... رابطۀ ناگسستنی، اساسی، علمی، منطقی و... داشته، جوامعی که به ترقی های ساینسی و تکنالوژی رسیده و اینک انسانهایش از بی درمانی، بی غذایی، سردی، گرمی و... رنج نمی برند، این بدان خاطر است که در آن جوامع و در آن حدود انسان ها توانسته اند که خوب سیاست بکنند حق خود را از حاکمیت ها طلب کنند و با اعمال سیاست های انسانی شان سبب این همه ترقی و پیشرفت شده اند.
پس لازم است که تعریفی از سیاست داشته باشیم تا بدانیم که وقتی ما می گوییم که سیاست، باید بدانیم که منظور واقعی و آنچه که ما می خواهیم بدان برسیم چه است ؟ و راه هایی که می خواهیم سیاست خود را عملی بسازیم از کدام تاکتیک ها استفاده می کنیم؟
بااینکه سیاست یک مفهوم و تعریف واحد نداشته از آنجاکه جوامع بشری در مرحله های مختلف پیشرفت قرار داشته با در نظرداشت پیشرفت و ترقی جوامع بشری تعاریف، برداشت ها و تفاسیر از قضایا فرق کرده و انسان ها با در نظرداشت منافع وعلاقمندی های شان (زمان ومکان) در تقابل و تضاد قرار گرفته با آنکه باهم وحدت فکری و نظری نیز می داشته باشند. ازآنجاکه پدیده های جهان، جوامع انسانی و تفکر انسان در تغییراست و اینک بنا به پیشرفت های جوامع بشری همه روزه انسان ها به هم نزدیک شده و جهان می رود که به یک دهکدۀ کوچک مبدل گردد( نه به مفهوم آنهایی که جهان را ازدید تیوریسن های بورژوازی جهانی شدن تعریف می کنند) ولی با آنهم مشکل است که تعریف واحدی از سیاست کرد. با در نظرداشت ملحوظا ت ذکرشده باآنهم می توانیم بعضی تعریف ها را ازسیاست درینجا ذکر کنیم.
· سیاست(به کسر سین اول) در لغت به معنای اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهای مملکت است. (مردم داری )
· معادل سیاست در زبان یونانی ـ كه اكنون نیز در تمام زبانهای اروپایی هم هست، و در همه متون تكرار می شود ـ پلتیك (politique) است كه از واژۀ پلیس (polis) به معنای شهر گرفته شده است. پس حكومتی كه كارش پلتیك است.
· سیاست یعنى اقدام براى سامان دادن چیزى به وسیلۀ امورى که آن را اصلاح کند». «سیاست در اصل از واژۀ «ساس - یَسُوسُ» گرفته شده و به معناى مملکت دارى و اصلاح مردم و اداره کردن کارهاى کشورى است». برخى سیاست را به معناى حکمرانى، زرنگى، روش صحیح زندگى و ادارۀ امور مملکت معنا کرده اند. گرچه لغت شناسان در تعریف سیاست تعریف جامع ارائه نداده اند، ولى همگان در این مهم اتفاق دارند که سیاست به معناى برقرارى نظم در جامعه، ادارۀ مملکت و اصلاح جامعه از ضروریات است.
· سیاست عبارت از قدرت و یا حاکمیت علیای جوامع بشری و هرآنچه که به پدیدۀ قدرت وابستگی داشته باشد.
· از نظر دیویدایستون: سیاست عبارت از مطالعۀ چگونگی توزیع ارزشهای مختلف قدرت برای جامعه می باشد.
· ازنظر هارولد لاسویل: سیاست عبارت از مطالعۀ نفوذ و صاحبان نفوذ و یا مطالعۀ قدرتی که فیصله می کند.
· و یا عبارت از مبادی و قواعدی که تجربه صحت آنرا ثابت کرده و به قدرت سیاسی مرتبط باشد.
· امام غزال : سیاست عبارت از اصلاح بنده گان خدا و توجیه و رهنمایی آنها به راه نجات شان دردنیا و آخرت.
· امام غزالی: سیاست عبارت از تدبیر و بکارگرفتن وسایل و روشهای زندگی درجهت وحدت و همبستگی میان افراد جامعه و تقویۀ همکاری میان آنها.
· ابن خلدون: سیاست عبارت از حفاظت و نگهداری مردم و کفالت نمودن منافع آنها و این نوع سیاست عبارت از نیابت خداوند است.
· راغب اصفهانی سه وظیفه سیاست و سیاست مدار را ضرور ی میداند: عمران و تمدن بالای زمین، اجرای احکام الهی و پخش و نشر مکارم اخلاقی.
· علم سیاست عبارت است از تدبیر امور کشور به گونه ای که امور زندگی ملت به صلاح آید. هدف باید معلوم گردد. ارزشها و ضد ارزشها معلوم شود. موضوع سیاست عبارتی پهناور است که در موضوعهای مختلف می تواند به کار رود، اما تعریف علم سیاست به ادارۀ کشور بر میگردد. آنچه سیاست گذاری باید تامین کند: پایداری، آینده نگری، هدف داری، عمومیت، گستردگی، نمایان گری.
اگر قرار باشد که مفاهیم و تعریف های فوق را به عنوان تعریف های قسماً روشن قبول نماییم پس سوال می گردد که چرا درافغانستان نتایج برعکس بوده و احزاب و سازمان های مطرح ؟!!، رسمی؟!! وغیررسمی؟!! تاحال نتوانسته اند که قابل قبول اکثریت جامعه قرار گرفته و چرا تا حال یک سیاست ایده آل دراین جامعۀ جنگز ده شکل عملی بخود نگرفته است؟
دیده می شود که این احزاب و سازمان های رسمی و مطرح !!!؟؟؟ در برنامه ها و آیین نامه های کاری شان کلمات خوب و زیبایی بکاربرده و آنها هم اذعان دارند که می خواهند که به اهداف فوق برسند. مشکل ما در نوع رسیدن، نوع عملکرد، نوع اخلاقی است که این آدم هاعمل می کنند و نه اهداف اعلان شدۀ آن. پس بیایید ببینیم که چگونه سیاست ها درکشورعملی شده و وضعیت فعلی چگونه است؟
حکومت های میراثی:
اگر تحولات کشور را از زمان احمدشاه ابدالی که موسس افغانستان معاصراست، ازهمان دور الی سال های اخیر مطالعه کنیم می بینیم که متاسفانه بنا به تداوم تجاوز، عقبمانده گی وعدم رشد جامعۀ ما، هنوزهم مناسبات قبیلوی وعشیره یی دربین مردم باقی بوده و اقتصاد کشور به آن درجه رشد نرسیده است که مردم برمبنای منافع اقتصادی و سیاسی خود در امورات اجتماعی شریک شوند تا باشد که مناسبات قومی وعشیره یی به مناسبات مدنی و سیاسی مبدل شده باشد. ازآنروست که پادشاهی ها دربین اقوام سدوزایی ، بارکزایی و محمد زایی تقسیم و تبدیل شده حکومت هایی را که به عقب گذاشتیم برپایۀ میراث های قومی و گروهی بنیاد شده و اقوام دیگرازچنین حقوق محروم بودند. با اینکه این حکام بقدرت به هیچ عنوان نماینده های قوم و زبان و ملیت ها نبوده عوامل درقدرت ماندن شان عوامل اقتصادی، فرهنگی، تعلیمی و در بیشترین موارد خارجی(عمدتاًانگلیس) بودند که چون عوامل درونی با اینکه تعیین کننده است و نقش اساسی و مبدای تحولات را داشتند ولی از آنجا که منفعل، تابع و متأثر واقع شده اند، و اکثراً در تصادمات بین خودی جناحهای مختلف به اجانب پناه برده و از آنها مخفی وعلنی استمداد جسته اند، لذا عوامل بیرون کشوری در این راستا دارای موثرات زیاد بودند.
ایجاد حکومت های حزبی :
از دوران حکومت امیرحبیب الله خان که وضعیت جامعه تغییرکرده، سطح فکر سیاسی و آگاهی های مردم بلندرفته و حتی از دوران حکومت امیرشیرعلی خان مناسبات سرمایداری ملی در جامعه شکل می گیرد. روبنای جامعه نیز قسماً تغییر و تحول کرده حزب سیاسی، افراد سیاسی و اندیشه های سیاسی درجامعه شکل می گیرد که در تداوم و پیشرفت وضعیت جامعه را تغییرداده نتیجۀ خوب آن بعد ازکشتن شدن امیرحبیب الله خان و اعلان پادشاهی امان الله خان در کابل است که برای اولین بار بین شاهزادگان نزاع برادر کشی بین وی و سردارنصرالله خان که اعلان حکومت در ننگرهار کرده بود نشد. این اولین باری بود که یک برادر با عقل و رای خود تابعیت از برادر دیگرش کرده درحکومت باهم شریک می شوند. که قبل از آن چنین نبود و سراسر تاریخ معاصر ما پراست از جنگ های برادرکشی برای بقدرت رسیدن و درقدرت ماندن.
باکمال تاسف که دولت ملی و مترقی امان الله خان خیلی دوام نکرد. خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود و نتوانست که مناسبات اقتصادی کشور را به آن حد تغییربدهد که جای مناسبات قومی وعشیره یی را مناسبات اقتصادی و سیاسی بگیرند، ولی اقدامات نیکش کم دوام بود و درین مدت مناسبات اقتصادی و اجتماعی نهادینه شده نتوانست و نیروهای رجعت گرا و بیگانه پسند دوباره در کشورحاکمیت گرفتند و جنبش مشروطیت ضربت خورد. دوردوم که احزاب سیاسی در صدارت هاشم خان و داوود خان به وجود آمده بودند و تشکلات مختلفه درکشور قوام می پذیرفتند، ولی هنوز احزاب و سازمان ها به قوام خود نرسیدند که به خاطر نفوذ بورژوازی کمپرادور در درون نظام و حاکمیت باعث شد که تعدادی از احزاب وابسته شده، ازسوی دیگر کودتاهای داوود و "ثوری ها" و بعداً تجاوز ارتش اشغالگر روسی باعث شد که مفاهیم احزاب، سیاست کردن و برنامه های سیاسی یکباردگر از مسیر واقعی و درست خود منحرف شده بار دیگر از نوع حکومت داری و سیاست کردن مفاهیم منفی، بسیار بد وغیرانسانی درجامعه تقدیم شده و مردم نه تنها به سیاست کردن علاقه نداشته باشند که ازسیاست کردن نفرت نمایند.
با اینکه تعدادی از احزاب رسمی و مطرح و تحمیل شده در جامعه ادعای ملی بودن و افغانستان شمول بودن را کرده اند، ولی همه اینها نه احزاب واقعی ملی و افغان شمول که احزاب قومی، عشیره یی وابسته وعقبمانده ای هستند که از دایرۀ معین و کم عرضی بیرون نشده و این احزاب در فورم های قومی خودی تنیده و کشور و جهان را چون بقه ها به اصطلاح به اندازۀ دهن چاه می بینند. اینها دید کوتاه، متعصبانه، کورکورانه و بدور از واقعیت های کشورداشته، هیچ کدام شان نمی توانند افغانستان را دریک تصویر بزرگی که این کشور متشکل از اقوام مختلف بوده و همه حق دارند که دراین کشور زنده گی کنند. برای زیست باهمی قضایای سیاسی را با یک دید وسیع اقتصادی، فرهنگی و تعلیمی ملی باید دید و باهم زیستن را در نوع رژیم اقتصادی و اجتماعی ایکه مردم ما می خواهند و باید در خدمت منافع زحمتکشان جامعه باشد، بوجود بیاوریم و نه در افکار، ایده آل ها و تیوری های عقبماندۀ قومی و مذهبی یا بافته شده و وارد شده از بیرون.
با اینکه تعدادی از این احزاب یکی بعد دیگر قدرت سیاسی را بدست گرفته و درتجربه ماهیت و سرشت خود را نشان دادند که آنها چگونه سرنوشت دارند و رشد جامعه را درکدام آیینه دیده و می خواهند چگونه نظام را در جامعه حاکم سازند. ولی آنچه که روشن است اینست که یک تضاد و تناقض در گفته ها و عملکردهای این احزاب دیده می شود که میتواند مردم عامی را بفریبد، ولی لازم است برعملکردها قضاوت گر دد و نه ادعاها.
همه شاهد یک دورطولانی جنگ بر سرقدرت را از این احزاب بوده ایم. اینک با حفظ همان سرشت وماهیت شان در پناه و زیرسایۀ تانک و طیارۀ متجاوزین قسماً شکل و ریفورم رسیدن به قدرت سیاسی و سیاست کردن شان یکمقدار تغییرکرده است. و عده ای از به اصطلاح اقوام شان دراحزاب و سازمان های شان جا گرفته و اشکال جدید سیاست کردن و سیاستمداری قومی را تجربه می کنیم. بازهم بنا به همان عوامل اولیه ای که شمردیم دیده میشود که سیاست کردن و سیاسی شدن خوب نهادینه نشده به عوض آنکه ما عیب را درجایگاه طبقاتی اشخاص مجری و نوع تفکر و برنامه ها و استراتیژی ها بدانیم، تعدادی از هموطنان ما به غلط از اصل سیاست کردن و سیاسی شدن کناره گرفته و فکر می کنند که اگر سیاست نکنیم وغیرسیاسی برخورد کنیم کارخوبی کرده ایم. درحالیکه چنین نیست نه تنها که خوب نیست بلکه سیاست نکردن و سیاسی نیاندیشیدن خود نوعی جرم وبی توجهی به سرنوشت و آینده خود و هموطنان خود است. چون با اینحال میدان را برای منحرفین باز میگذاریم و آنها هم سرنوشت ما و کشور ما را به میل ارتجاعی خود ومنافع باداران خارجی شان جهت میدهند.
احزاب مطرح و رسمی کنونی که همه شان دربست به نحوی درخدمت ادارۀ استعماری و دست نشانده می باشند. این احزاب و افراد این احزاب از فعالیت های سیاسی شان استفادۀ غیر ملی و ارتجاعی کرده و درخدمت وطن و منافع وطن نبودند ( ونمی توانستند باشند) بلکه از احزاب شان مانند نهاد های تجارتی استفادۀ اقتصادی کرده و با ادارات استخباراتی، سفارت ها و مراجعی که درخدمت بیگانگان بودند راجستر بوده و از آنجا رهبری و رهنمائی شده اند. لذاست که هیچکدام شان نمی توانند قناعت اکثریت کشور را بدست آورند. این به آن خاطراست که همانگونه که از احزاب پرچمی – خلقی، جهادی و طالبی که کشورهای بیگانه و متجاوز استفادۀ ابزاری کردند اینک دراین دور جدید نیز دربست از همه آنها کشورهای متجاوز استفاده کرده و همه آنها را درخدمت گرفته اند. همه اینها مثال خوبی به دست کشورهای متجاوزشده اند که به جهان نشان بدهند که اینست دموکراسیی را که درافغانستان حاکم ساخته ایم و ازطریق این نوع کار های سیاسی و حزبی افغانستان اداره شده و نیروهای خارجی درخدمت افغان ها قراردارند.
حزب سازی، حرکت های به اصطلاح مدنی، انجوبازی، انتخابات ریاست جمهوری، پارلمان، شورای ولایتی، اصلاحات اداری، ریفورم در پولیس و نیروهای نظامی کشور و... همه اینها به نوعی است که به تجاوز نیروهای اشغالگر پردۀ استتار بخشیده با نشان دادن این نمونه ها بر روی واقعیت های تلخ جامعه رو پوش انداخته و خاک بروی دید جهانیان و مردم افغانستان پاشیده شده است. این ها مصروفیت های نا سالمی هستند که ملت ما را با آن تخدیر و بازی داده چون اطفال ما را باچاکلیت دادن فریب می دهند.
احزاب متذکره چون شرکت های ساختمانی و منفعت جو به مراکز پول پیداکردن تبدیل شده، همانگونه که انجو ها به مراکزاقتصادی، استخباراتی و سیاسی مبدل شده اند. و یا درمجموع دولت حاضر بیشتر به یک شرکت سهامی اقتصادی و تولیدی مبدل شده است که منافع شخصی و سهامداران درچنین وضعیت برایش زیاد مهم اند تامنافع علیای وطن وهموطنان. ازین روست که دولت چورملی را اعلان کرده ازین روست که دیگر بیت المال برای آن مجاهد نماهائیکه سهامدار این دولت هستند و یا برای کمونیست نما و دموکرات نمایی که سهامدار دیگرش است، نزد هیچ کدام شان دیگر منافع وطن ارزش پیدا نکرده و فقط پول و قدرت پیدا کرد، پول و قدرت پرستیدن اهداف اساسی شان شده است. بناءً تلاش وجود دارد که یکی از دیگرش پیشی بگیرد. وقتی ببینند که تسمۀ اصلی آن بدست خارجی و بیگانه است درآنصورت در هرنوع وطن فروشی شریک شده به پای هر اجنبی سرخم میکنند. در پی آنند تا همه دارایی های این کشور را، چون زمین هایی را که فروختند و مال بیت المال، فابریکه ها را که چور و چپاول کردند، بقیه دار و ندار این کشور را نیز به یغما ببرند و در زدو بند با متجاوزین رنگارنگ شریک دزد و رفیق قافله شوند.
ازهمین روست که درجامعه فرهنگ فقط پول پیداکردن، بلندمنزل ساختن، در کشورهای بیرونی سرمایه گذاری کردن، خانه های مفشن داشتن و خود را با پول داران کشورهای دیگر مقایسه و همطراز کردن را رایج ساخته اند. از نتایج چنین سیاست بازی های خاینانه و وطنفروشانه اوضاع بیحد نا بسامان جامعه به وجود آمده و نمی شود با چنین حالی مشکل فقر، بیچاره گی، فلاکت، بدبختی، عقبمانده گی و جنگ را ازبین برده و با این نوع نظام و سیاست بازی جامعه را مرفه و خوشبخت بسازیم.
مشکل آنهنگام بدتر و پیچیده تر می شود که وقتی می بینیم که جنگیدن، هموطن راکشتن، جنایت کردن و درخدمت بیگانه بودن به یک نوع صنعت، مهارت و تخصص تجارتی تعدادی بدل شده است. درهم آهنگی با کشورهای بیگانه، کسانی جنگ آفرین، فاجعه آفرین و مصیبت آفرین شده اند و نمی گذارند که با طرد تجاوز صلح دایمی، صلح واقعی و حکومت دموکراسی واقعی درکشور توسط مردم و نماینده های واقعی مردم به وجود بیآید. تا بتوانیم سیاست واقعی را بکاربرده و سیاست کردن سالم به یک رسم همگی، افتخارهمگی و وظیفه همگی مبدل شده، ازسیاست بعنوان ابزار ملی و میهنی استفاده گردد. خوب بیادم است که روزی در رادیوی بی بی سی شنیدم که حرف آقای سیاف را گذاشته بود که می گفت: (یک روز به انجییر صاحب مسعود گفتم که زنده باد دین که به این نام من و تو دردین و دنیا قدر و قیمتی داریم، که اگر کار دین( به عنوان ابزار سوء استفاده) نباشد ولله اگه کسی من و تورا درکوته سنگی مزدور کارهم بگیرد). ممکن با یک کمی تفاوت کلمات و حروف مفهوم را نقل قول کرده باشم، درغیرآن آن آقا بسیار واضح گفت که به نام دین جنگ کردن و سیاست کردن فقط یک مهارت و پیشه جهت اغوای مردم برای شان شده که این آدم ها بدون چنین پیشه ای زندگی عادی هم کرده نمی تواننند. لذا تا می توانند به نام های مختلف باید مخالفین خود را کشته و نگذارند که جنگ ختم و صلح پا برجاشود. آیا این چنین فریبکارانی می توانند بدون نیرنگ دین و زور تفنگ، و آنهم تفنگی که مال خارجی باشد، به زندگی دوام دهند که معلوم است نه. آنها بدون تفنگ و بدون حمایت خارجی نمی توانند زندگی نمایند.
اگر درکشور فاجعه و مصیبت وجود دارد و هرکدام ما از آن رنج می بریم و آرزو داریم که روزی دست این مکاران و اربابان خارجی متجاوز شان از کشور ما قطع شود و ماچون ملل آزاد دیگر دولتی واحد، مقتدر، مردمی، باکفایت و موثر داشته باشیم که همه مشکلات ما حل گردیده و تمامی سعی و تلاش در راه آبادانی و عمران کشور بکاربرده شود، یکی از راه های اینکار و جهت عمدۀ اینکار همان کارسیاسی کردن، سیاسی بودن و سیاستمدار بودن است. بر همۀ ما لازم است تا با چشم باز و آگاهانه هرکدام مان برای رسیدن به این مأمول سعی و تلاش لازم کرده تا باشد که همراه با سیاستمداران و سازمان های واقعاً ملی و انقلابی همه ما به سیاستمداران واقعی مبدل شده همه هستی و زنده گی خویش را در خدمت اهداف و آرمان های سیاسی خود قرارداده و سیاست را مقدس و قابل افتخار جلوه داده، نمونه و الگوی سیاستمدارخوب واقع گردیم.
پس لازم است بدانیم که سیاست ملی چیست و سیاستمدار واقعی کیست که با بدست آوردن این دو مأمول به پیروزی دایمی برسیم؟ این کار را نه تنها از روی برنامه ها و گفتار بلکه از روی عملکرد بیش از سی سال شخصیت ها و نهاد های سیاسی کرده میتوانیم. آنگاه است که غش را از سیمین جدا کرده وهمه عناصر مبارز دست در دست هم قادر به نجات میهن خواهیم شد.
31/01/2014